دکتر مهدی گنجوی
دوستانِ عزیز، برگزارکنندگانِ محترمِ جایزهی هفته، نویسندگان، خوانندگان و دوستدارانِ ادبیات فارسی،
امشب گرد هم آمدهایم تا نهفقط برندگانِ جایزهای ادبی را جشن بگیریم، بلکه خودِ «امکانِ ادبیاتِ فارسی» را جشن بگیریم — امکانی که در روزگارِ ما، بیش از همیشه، نیاز به مراقبت و پاسداری دارد.
ادبیاتِ فارسی قرنها زبانِ روایت و تخیل بوده است؛ زبانی که از سمرقند تا شیراز، از کابل تا استانبول و از تهران تا تورنتو امتداد یافته است. اما در صد سال گذشته، سیاست، مرز، سانسور و مهاجرت/تبعید، این زبان را تکهتکه کرده است. در چند سالِ اخیر، در بسترِ پیچیدهتر شدنِ وضعیتِ اجتماعی، زوالِ اقتصادی و بحرانهای متعددِ سیاسی در کشورهای فارسیزبان مانند ایران و افغانستان، این بحران ابعادِ تازهای یافته است. ادبیاتِ فارسی از یکسو در افغانستان با توجه به سیاستهای ضدزبانِ فارسیِ طالبان مورد حمله قرار گرفته و از سوی دیگر، در وضعیتِ جدالهای ایدئولوژیک، آماجِ حملاتِ گروههای سیاسی و فضای نظامیشدهی داخل و خارجِ ایران گشته است.
در چنین شرایطی، هر تلاشی که بتواند به ارتباطِ ادبیِ جوامعِ فارسیزبان یاری رساند و پارههای ازهمگسیختهی این ادبیات را دوباره به هم پیوند دهد، حرکتی است در برابرِ خشونتی تاریخی — خشونتی که خواسته است ادبیاتِ فارسی را در محدودههای ملی محبوس کند، به قواره و بستهبندیهای ایدئولوژیک خود کوچک کند و بدهبستانِ میانمنطقهای و جهانیِ آن را از میان ببرد.
خشونتی که امروز ادبیاتِ فارسی با آن مواجه است، شیوههای متعددی دارد و در قالبهای گوناگون ظاهر میشود:
• خشونتِ سانسور و خودسانسوری که مسیرِ طبیعیِ خلق و گفتوگوی ادبی را دچارِ اختلال کرده، شیوههای نوشتن و محدودههای خیالورزی را تعیین کرده و نویسندگان را به پذیرش، سکوت یا تبعید رانده است.
• خشونتِ مرزها که جریانِ آزادِ اندیشه را محدود کرده و ادبیات را در چارچوبهای ملی و ایدئولوژیک زندانی کرده است و از بدهبستانِ سالمِ فرهنگی میانِ جوامعِ فارسیزبان در سرتاسرِ جهان و نیز میانِ ادبیاتِ فارسی و ادبیاتهای مجاور و جهانی جلوگیری کرده است.
• خشونتِ فیزیکی از طریقِ جان گرفتن، زندان و در خطر انداختنِ زیستِ روزمرهی نویسندگان.
• خشونتِ تاریخی که با یورشِ ایدئولوژیک به نویسندگانِ مدرن و تاریخِ ادبیاتِ مدرنِ ایران، به دلایلِ سیاسی و ایدئولوژیک، میکوشد نهاد ادبیات را از اعتبار بیندازد.
• و گفتمانهای فراموشیساز که میکوشند تنوع میراثِ زبانی و ادبیِ ما را از حافظهی جمعی حذف کنند — آثاری، لهجههایی و تجربههای بسیاری رابه حاشیه برانند.
نتیجهی این خشونتها تنها پراکندگیِ جغرافیایی ادبیات فارسی نیست، بلکه نوعی گسستِ معرفتی است؛ یعنی از دست دادنِ تواناییِ فهمِ «دیگری» درونِ خودمان. ادبیاتِ فارسی، که قرنها بسترِ همزیستیِ روایتهای گوناگون از هند تا بالکان بود، به روایتهایی بسته و یکدست فروکاسته شده است. این فروبستگی، تخیل را محدود و تاریخ را مسطح کرده است — و همه میدانیم مسطحکردنِ تاریخ یکی از ابزارهای گروههای اقتدارگراست.
با این حال، درست در برابرِ این وضعیت، ادبیاتِ تبعید و دیاسپورا و کوششهای گوناگون برای پیوند دادنِ ادبیات فراتر از مرزها، پاسخی خلاقانه به خشونتِ تاریخی بوده است. نویسندگان در پراکندگی، اما با شیوههای گوناگونِ مبارزه و تابآوری، زبان را از انحصار رها کردهاند؛ با وامگیری، ترجمه و مراوده زبانی، تلاش برای خلاقیت در شیوههای پخش و عرضه، مرزهای معنا و اَشکال دسترسی را گسترش دادهاند. نقشِ ادبیاتِ دیاسپورا در این زمینه بسیار مهم است و به تعبیری، هر رمان یا شعرِ مهاجرتی، تلاشی است برای بازسازیِ حافظهای جمعی که خشونتِ سیاسی و فرهنگی میخواست از میان ببرد.
نویسندگان و شاعرانِ ایرانی در کانادا، اروپا، آمریکا، ترکیه و جاهای دیگر، روایتگرِ جهانی هستند که در آن خاطره و گسست، درهمتنیدهاند. این آثار نه «حاشیهی» ادبیاتِ فارسی، بلکه بخشِ جداییناپذیرِ پیکرهی زندهی آناند؛ پیکرهای که با هر مهاجرت، واژهای تازه مییابد. این بدهبستان، امری تازه نیست. تاریخِ ادبیاتِ مدرنِ فارسی خود بر دوشِ همین رفتوآمدها بنا شده است. اگر جمالزاده در برلین یکی بود، یکی نبود را منتشر کرد یا هدایت در بمبئی بوف کور را به چاپ رساند، این بدان معناست که تجددِ ادبیِ فارسی از آغاز، در مرزها شکل گرفته است؛ در میانِ جهانها. آنچه ما «ادبیاتِ مدرنِ فارسی» مینامیم، حاصلِ همین عبور از مرزهاست: از زبان، از مکان، از تابوها. شاید بتوان گفت که ادبیاتِ مدرنِ ما از آغاز، ادبیاتِ تبعید و «دیگرجای» بودگی است — دوربودگیای که نه نشانهی جدایی، بلکه راهی برای پیوندی تازه بوده است.
جوایزی چون «هفته» نیز دقیقاً در برابرِ اشکالِ گوناگونِ خشونت و فراموشیای که پیشتر اشاره کردم میایستند. آنها ما را دعوت میکنند تا دوباره به ادبیات بهعنوانِ میدانِ گفتوگو نگاه کنیم؛ گفتوگویی میانِ درون و بیرون، میانِ ایران و جهان، میانِ آنچه در مهاجرت و تبعید و پراکندگی نوشته میشود و آنچه در خانه میماند. این جوایز یادآوری میکنند که زبانِ فارسی، نه داراییِ هیچ دولت، بلکه حاصلِ جمعِ تجربهی مردمانی است که در سرزمینها و شرایطِ گوناگون زیستهاند و هنوز با این زبان رؤیا میبینند، هراسهایشان را به اشتراک میگذارند و جهان را تبیین میکنند.
به همین خاطر است که جشنهایی مانندِ «جایزهی هفته» صرفاً مراسمِ تقدیر نیستند. آنها لحظههاییاند برای اندیشیدن به اینکه چگونه میتوانیم از ادبیاتِ فارسی بهعنوانِ پلی میانِ تجربههای پراکندهمان پاسداری کنیم. این جایزه، نهفقط به کتابها، که به تداومِ زبان، به حقِ روایت و به امیدِ گفتوگو میانِ نویسنده و خواننده در هر گوشهی جهان، جایزه میدهد.
در پایان، باید با احترام از همهی کسانی یاد کنم که با عشق و فداکاری، چنین رویدادی را ممکن کردهاند: از برگزارکنندگانی که با کمترین امکانات و بیشترین ایمان کار کردهاند، تا نویسندگان، داوران، حامیان، ناشران و خوانندگانی که دل در گرویِ زبانِ فارسی دارند. در روزگاری که بیاعتمادی و خستگی فراگیر است، برگزاریِ چنین جشنی، خود نوعی ایثار است؛ ایثار در راهِ زبان، در راهِ امید، و در راهِ گفتوگو.
معرفی دکتر مهدی گنجوی در جشن جایزه، توسط طناز تقیزاده:
دکتر مهدی گنجوی استاد دانشگاه، پژوهشگر، نویسنده، شاعر و ناشر است. او در حال حاضر در دانشکده اطلاعات دانشگاه تورنتو تدریس میکند.
تخصص مهدی گنجوی در تاریخ دانش در دوران جنگ سرد، تاریخ آموزش، و تاریخ فرهنگ چاپ است.
پیش از آمدن به دانشگاه تورنتو، گنجوی پژوهشگر پسادکترا در دانشگاه نورثوسترن در ایالات متحده بود.
او همچنین در زمینه کتابداری دانشگاهی فعالیت دارد.
«آموزش و جنگ سرد فرهنگی: برنامه کتاب فرانکلین در ایران» یکی از آثار تحقیقی او در حوزهی کتاب و نشر است که در نوع خود کمنظیر است.
احتمالا خیلی شما عزیزان حاضر در اینجا با آثار داستانی و اشعار او آشنا هستید.
اما آنچه او را به جایزهی داستان کوتاه هفته، مستقیما وصل میکند انتشارات آسمانا است.
مهدی گنجوی با «آسمانا» فضای جدید و به شدت پویایی را در عرضه نشر کانادا و حتی میشود گفت، خارج از کشور ایجاد کرد. این موسسه با تیم حرفهای که در خود جای داده، به وجود عمر جوانش، تا به حال ۴۷ اثر درخور توجه منتشر کرده است.
آسمانا همچنین نقش محوری در ایجاد نمایشگاه کتاب الف در تورنتو داشته.
در یک کلام، همانطور که دکتر پیمان وهابزاده میگوید، مهدی گنجوی نقشهای ناشر، ادیب، مورخ، و روشنفکر را یکجا ایفا میکند.

ارسال نظرات