نویسنده: سعید بهی، مونترال
پیشگفتار
«گفتاری دربارهی بردگی خودخواسته» متنی بنیادین و چالش برانگیز در حوزه فلسفه سیاسی است که از پس سدهها همچنان الهامبخش همهی کسانی است که به انسان و حیات اجتماعی او در این جهان خاکی میاندیشند. دو لابوئسی این اثر را در میانهی سدهی شانزدهم میلادی و زمانیکه هنوز پژوهشگر جوانی بوده مینویسد. او در این اثر به بررسی این پرسش متناقض میپردازد که چرا مردمان به آسانی به استبداد یک فرد مستبد تن در میدهند. در واقع، دال مرکزی نظریهی او این است که استبداد تنها با اجابت خودخواسته فرمانبرداران آن پایدار میماند که سخنی به غایت برانگیزاننده در زمانهی ما و شاید به مراتب بیشتر در عصر رنسانس بوده است.
بستر تاریخی
دو لابوئسی این رسالهی سیاسی–فلسفی را در دورانی مینویسد که بحرانهای عمیق سیاسی، اجتماعی و روشنفکری همه جا اروپا را فرا گرفته بود. عصر رنسانس با تأکید و تکیه بر خردمندی و دیگر توانمندیهای انسانی و همچنین با ارجاع به منابع کلاسیک در حال پایهریزی تفکر جدید اروپایی است؛ حال آنکه در همان زمان، بر قدرت سیاسی سلاطین مستبد با تکیه بر نظامهای فئودالی و نهادهای مذهبی هر چه بیشتر افزوده میشود.
در فرانسه تنش میان کاتولیکها و پروتستانها هر روز شدت بیشتری میگیرد که خود سرانجام به جنگهای مذهبی خانمانسوز سالهای ۱۵۶۲ تا ۱۵۹۸ میلادی میانجامد. قدرت روزافزون سلاطین فرانسه که با افزایش سرسامآور مالیاتها و سرکوب مخالفان همراه بوده شرایطی را پدید میآورد که پرسش درباره ماهیت قدرت، حکمرانی، استبداد و آزادیهای فردی و اجتماعی به نقل مجلس و محافل روشنفکری بدل میشود. اگرچه در این رساله به صراحت به فرمانروا یا نظام استبدادی مشخصی اشاره نمیشود، اما فضای کلی حاکم بر آن حکایت از استبدادی فراگیر در آن دوره دارد.
حیات فکری دو لابوئسی بیگمان با همنشینی با میشل دو مونتنی که یکی از بزرگترین اندیشمندان و نویسندگان عصر رنسانس بوده پر بارتر میشود. وانگهی، تأثیر متقابل این دوستی و همصحبتی آکنده از تحسین و احترام متقابل بر کارهای دو مونتنی نیز براستی غیر قابلانکار است. میشل دو مونتنی در آثار گوناگون خود بویژه در رسالهای بنام «دربارهی دوستی» به ستایش از این دوست فرهیخته خود میپردازد که این کار خود تأثیر به سزایی در حفظ و اشاعهی اندیشههای «گفتاری دربارهی بردگی خودخواسته» داشته چرا که این اثر سالها پس از مرگ دو لابوئسی به چاپ میرسد.
ریشههای فلسفی
رد پای طیف وسیعی از سنتها و مکتبهای فلسفی و نحلههای فکری را میتوان در این گفتار یافت که این امر خود گویای دانش وسیع و ژرف این پژوهشگر جوان از یک سو و نمایانگر جریانهای عصر رنسانس از سوی دیگر است. بیتردید، این مبانی فلسفی به مباحث و استدلالهای او غنای بیشتر بخشیده و بر ابعاد ژرف فلسفی این اثر صحه میگذارد.
از میان فیلسوفان کلاسیک، نخست باید از افلاطون نام برد. نقد صریح استبداد و تبیین طبیعی نبودن بردگی یادآور مباحثی از رساله جمهوری افلاطون است. دیدگاه افلاطون درباره عدالت در مفهوم توازن و هماهنگی طبیعی درون یک فرد و همچنین یک حاکمیت، با عقیدهی دو لابوئسی دربارهی آزادی بعنوان وضع طبیعی بشر از یک جنس است. افزون بر آن، نظریهی افلاطون دربارهی پادشاه فیلسوف بعنوان یک فرمانروای مطلوب در تقابل آشکار با افراد مستبدی قرار میگیرد که دو لابوئسی با نقد صریح آنها بر انحطاط ذاتی قدرت بلامنازع انگشت میگذارد.
فهم دو لابوئسی از ساختار سیاسی و رابطهی میان فرمانروا و فرمانبردار بطور عمیقی از رسالهی سیاست ارسطو تأثیر پذیرفته است. نظریهی ارسطو مبنی بر این که انسانها حیواناتی سیاسی هستند که در شرایط برابر و عاری از تبعیض میتوانند به شکوفایی برسند با نقد سلسله مراتب و طبقات غیر طبیعی که مستبدان پدید میآورند همسو است. اگرچه ارسطو بیشتر مدافع یک موجودیت سیاسی متعادل و متوازن است، اما دو لابوئسی رویکرد جزمیتری داشته و از اساس مشروعیت حاکمیت را به چالش میکشد.
تأثیر نوشتههای سیسرو، متفکر رومی، دربارهی قانون طبیعی و جمهوریت را در پسزمینهی استدلاهای دو لابوئسی میتوان دید. اعتقاد سیسرو به اصول جهان شمول عدالت و به سخره گرفتن نظامهای استبدادی در شکلگیری دیدگاه دو لابوئسی مبنی بر اینکه استبداد نه تنها به لحاظ اخلاقی مضموم بوده بلکه بر خلاف طبیعت است، نیز مشهود است.
رگههایی از فلسفهی رواقی هم که بر آزادی درونی و استقلال اخلاقی تکیه دارد در اثر دو لابوئسی دیده میشود. به عقیده سنکا و اپیکتت – دو فیلسوف رواقی – آزادی واقعی آنجایی محقق میشود که فرد میتواند به یاری خرد و فضیلت در برابر اجبارها و اضطرارهای محیطی بایستد. پژواک صدای این سخنان در دعوت دو لابوئسی به مقاومت فکری و اخلاقی به عنوان ابزاری برای مقابله با استبداد شنیده میشود.
دو لابوئسی از انسانگرایی عصر رنسانس نیز که بر کرامت انسان و احیای مطالعات اروپای دوران قدیم تکیه داشت عمیقا تأثیر پذیرفته است. انسانگرایانی همچون اراسموس و تامس مور که آموزش و تأملات روحی و اخلاقی را برای به چالش کشیدن حاکمیت فاسد بسیار راهگشا میدانند. نقدهای طنزگونه در آثار اراسموس بر مذاهب و فساد سیاسی بسیار شبیه همان تحقیر مستبدان توسط دو لابوئسی است. در واقع، هر دو آنها بر همکاری تودهها در پابرجا ماندن نظامهای سرکوبگر انگشت میگذارند و آموزش و بیداری فکری را شرط لازم برای تحقق رهایی میدانند.
ماکیاولی نیز اگرچه بیشتر به واقعگرایی سیاسی بازشناخته میشود، با تأملات عمیقی که بر جمهوریها و شکنندگی قدرت مطلقه داشته بر دو لابوئسی تأثیر به سزایی داشته است. ملاحظات ماکیاولی درباره نیاز به حمایت مردمی برای حفظ قدرت و بقا با استدلال دو لابوئسی که فرمانروایان به رضایت و توافق – چه ضمنی یا تلویحی – فرمانبرداران وابسته هستند همخوانی دارد.
استدلالهای اصلی دو لابوئسی
ماهیت استبداد
به باور دو لابوئسی استبداد پدیدهای غیر طبیعی و ویرانگر است. هیچکس از حق ذاتی فرمانروایی بر دیگران برخودار نبوده و اساسا وضع طبیعی برای انسان، آزادی است. استبداد با قدرت فرمانروا پابرجا نمیماند بلکه اطاعت جمعی فرمانبرداران است که ضامن بقای آن است.
بردگی خودخواسته
برانگیزانندهترین جنبهی نظریهی دو لابوئسی سخن او درباره بردگی خودخواسته است. از نظر او مردم از سر اجبار به استبداد تن در نداده بلکه نسبت به پذیرش آن شرطی شدهاند. این تسلیم خودخواسته در واقع ریشه در عادتها، ترس و هراسها و شیادیها و دستکاریهای روانشناختی تودهها دارد.
نقش عادت
دو لابوئسی بر قدرت عادت در تداوم استبداد بسیار تأکید میورزد. به مرور زمان، مردم به این تسلیم و رضا خو میگیرند و معرفت به آزادی درونی خود را از دست میدهند. این فرایند به یک فرهنگ اطاعت و کرنش منجر شده که دیگر در آن مقاوت غیر قابل تصور بوده و بردگی عادی جلوه داده میشود.
آزادی فکری و اخلاقی
برای دو لابوئسی مسیر رهایی با بیداری فکری آغاز میشود. آگاهی بر بردگی خود، نخستین گام برای مقاومت است. با سرباز زدن از همکاری و مشارکت در نظامهای سرکوبگر، انسانها میتوانند پایههای استبداد را به لرزه درآورند.
بردگی خودخواسته و نظریهی قرارداد اجتماعی
مفهوم «قرارداد اجتماعی» در اندیشه سیاسی غرب برای نخستین بار توسط پروتاگوراس سوفیست در نظریهی «تحول جوامع انسانی» مطرح میشود. او در آن نظریه به تعریف و تمجید از قوانین برآمده از «قرارداد» میان انسانها میپردازد. او معتقد است که انسان در طبیعت بسیار خطرناکی زندگی میکرده و مدام در معرض حمله حیوانات گوناگون بوده و برای محافظت از خود به تدریج یاد میگیرد که خود را از غرایز بدوی و خودخواهانه رها کند. در نتیجه، برای گریز از این وضعیت بیرحم و پرآشوب در طبیعت، قراردادی میان انسانها شکل میگیرد و آنها ناگزیر به پیروی از قوانین برآمده از آن قرارداد میشوند که ضامن امنیت و مساوات میان آنهاست. به دیگر سخن، انسان از رهگذر تجربهها و زیستههای خویش، زندگی اجتماعی را جانشین آن وضعیت بدوی و وحشی و پرخطری که در آن بسر میبرده میکند. اگرچه این امر با طبیعت او مغایرت دارد ولی تنازع بقا ایجاب میکند که او ارزشهایی را بپروراند و به مدد آموزش و تربیت به آن قرار داد اجتماعی پایبند بماند و قوانین آن را رعایت کند. پروتاگوراس با طرح این نظریه بر آن است تا به همگان بقبولاند که بدون پایبندی و احترام به این قرارداد اجتماعی و توازن سیاسی برآمده از آن، زندگی انسانی همواره به وضعیت آشوب و جنگ مدام باز خواهد گشت. به همین خاطر، او همگان را به حضور و مشارکت فعالانه در زندگی اجتماعی، ارائه و دفاع از عقایدی که به باور آنها برای اجتماع سودمند است تشویق میکند.
آنهایی که با تاریخ اندیشهی فلسفی و سیاسی غرب آشنا هستند بیگمان با شنیدن نظریهی «تحول جوامع انسانی» پروتاگوراس، به یاد نظریهی «قرارداد اجتماعی» که توسط فیلسوفانی چون توماس هابز، جان لاک و ژان ژاک روسو در قرنهای هفده و هژدهم – یعنی همان عصر روشنگری – مطرح شد میافتند. اما از یاد نبریم که یک تفاوت اساسی میان این دو نظریه وجود دارد: نظریهی قرارداد اجتماعی پروتاگوراس در واقع یک پشتوانهی نظری برای پذیرش و رعایت قوانین مدون برآمده از ارادهی شهروندان است؛ حال آنکه در نظریه قرارداد اجتماعی هابز-لاک- روسو در عصر روشنگری، چالش اصلی فهم و توجیه خاستگاه اجتماع و حکومت، مشروعیت تسلط حکومت بر افراد و داشتن حق انحصاری بکارگیری خشونت بوده که قرارداد اجتماعی آن را در اختیار حکومتها قرار میدهد.
به این اعتبار، این رساله در دوران احیای مفاهیم اندیشه کلاسیک با طرح بینشی انتقادی دربارهی مناسبات میان فرمانروا و فرمانبردار در اجتماعات انسانی، بستری مهیا برای بازاندیشی و بازنگری و تبلور نظریهی قرارداد اجتماعی در دوره روشنگری را فراهم میکند. از دیگر سو، بازخوانی این رساله امروز به ما این امکان را میدهد تا دریابیم که اندیشمندان و نظریهپردازان قرارداد اجتماعی تا چه اندازه توانستهاند به دغدغههای دو لابوئسی در این رساله پاسخ دهند.
بردگی خودخواسته و حاکمیت قراردادی
نظریهی قرارداد اجتماعی بر این پیشفرض استوار است که مشروعیت حاکمیت، ناشی از توافق میان افراد برای تشکیل جامعه و آنگاه تسلیم در برابر آن حکمرانی است. دو لابوئسی با اصل اعتبار این تفاوق مشکلی ندارد، اما به اشکال نامعقول آن تفاوق در یک نظام استبدادی به شدت میتازد. رسالهی او مشروعیت این تفاوق ضمنی را به زیر سؤال برده و این فرض که اطاعت همتراز پذیرش است را به چالش میکشد.
آزادی انسان و وضعیت طبیعی
آنچه روسو از آن به عنوان خودمختاری پیشا اجتماعی – که در واقع میل و نیل افراد در فرایند رشد به نوعی استقلال و مهار کنشها است – یاد میکند در چهارچوب ذهنی و مفهومی دو لابوئسی دربارهی آزادی طبیعی قابل تبیین است. اما دیدگاه هابز دربارهی هرج و مرج موجود در آنچه او آن را وضعیت طبیعی مینامد با نگرش دو لابوئسی دربارهی آزادی طبیعی هیچ انطباقی ندارد. به باور دو لابوئسی، این بردگی است که آزادی انسان را تباه میکند و ربطی به تشکیل جامعه مدنی ندارد.
مقاومت و مشروعیت
دعوت دو لابوئسی به «مقاومت بدون کنش» در برابر استبداد، به «دلایل موجه برای شورش» در نظر لاک و روسو بدل شده است. در واقع میتوان گفت که تأکید دو لابوئسی به عدم حمایت از مستبد مکمل نظر روسو درباره کنش جمعی است، اگرچه آن عامگرایی نظریهی قرارداد اجتماعی در چهارچوب نظری دو لابوئسی نمیگنجد.
تفاوق و ایدئولوژی
دو لابوئسی به نقد جدی نوعی از شرطی شدن اجتماعی و ایدئولوژک که ضامن بقای استبداد است میپردازد که چند سده پس از آن در به چالش کشیدن نظریهی قرار داد اجتماعی در نقدهای مارکسیستی اجبار ساختاری و در نظریهی قدرت فوکو متبلور میشود.
اهمیت این رساله در سیاست مدرن
گفتاری دربارهی بردگی خودخواسته دو لابوئسی بطور عمیقی به درک و فهم سیاست در دوران مدرن کمک میکند، چرا که بینشی به ما عرضه میدارد که با آن هم بقا و تداوم رژیمهای سرکوبگر را بهتر درک میکنیم و هم میتوانیم افقهای تازهتری را برای مقاومت جمعی تریسم کنیم و طرحهای نویی در اندازیم.
ما در دو سدهی اخیر شاهد فراز و فرود رژیمهای اقتدارگرای پرشماری – چه در قالب رژیمهای تمامیتخواه یا حتا در زیر پوستهی نظامهای دموکراتیک – بودهایم. تحلیل دو لابوئسی از بردگی خودخواسته به ما کمک میکند تا بتوانیم دلایل تداوم این رژیمها را از راه تبلیغ، وحشتآفرینی وهراسافکنی و عادیسازی اعمال سرکوبگرانه توضیح بدهیم. برای نمونه، تحلیل و کاهش تدریجی و نظاممند آزادیها در حاکمیتهای اقتدارگرا اغلب با همکاری فن سالاران، رسانههای جمعی و حتا شهروندان عادی انجام میپذیرد.
دعوت دو لابوئسی به مقاومت انفعالی و نافرمانی مدنی الهامبخش جنبشهای مدرن برای ایجاد تغییرات سیاسی و اجتماعی بوده است. رهبرانی چون مهاتما گاندی و مارتین لوتر کینگ قدرت کنشهای خشونتپرهیز را در به زیر کشاندن نظامهای سرکوبگر به خوبی نشان دادهاند. در واقع، این رساله بنیان فلسفی لازم برای چنین راهبردی را با تأکید بر اهمیت سرباز زدن حمایت از حاکمیتهای بیدادگر فراهم میسازد.
کاربرد و کاربست نظریههای دو لابوئسی در جوامع دموکراتیک هم البته به اعتبار خود باقی است. امروزه بردگیهای خودخواسته مدرن در قالب مصرفگرایی، نفوذ و جهتدهی شرکتها بر سیاستگذاری و پذیرش منفعلانه نظارتها به وسیله تکنولوژیهای گوناگون بر زندگی اجتماعی ما سایه افکنده است. نقد دو لابوئسی از عادت و شرطی شدنهای فرهنگی، شهروندان را به پرسش از نظامهایی که در آن مشارکت دارند فرا میخواند و از آنها میخواهد که از همدستی در به انقیاد کشیدن خود پرهیز کنند.
در عصر دیجیتال نیز عقاید دو لابوئسی تلألؤ تازهای مییابد. امروزه اینترنت و شبکههای اجتماعی مجازی از یک سو فرصتهای بیسابقهای را برای شکلگیری کنشهای جمعی فراهم میآورد و از دیگر سو ابزاری نیرومند برای نظارت و فریب و تحریف و دستکاری افکار عمومی در اختیار حاکمیتها قرار میدهد.
جنبشهای اعتراضی جهانی علیه نابرابری به واقع توان سکّوهای دیجیتالی در تسهیل شکلگیری مقاومت را به خوبی نشان داده که البته در این میان گسترش و فراگیری اطلاعات نادرست و کالایی شدن اطلاعات شخصی خطرهای بردگی خودخواسته در عصر دیجیتال را پیش چشمان ما به نمایش میگذارد.
جمعبندی
گفتاری دربارهی بردگی خودخواسته دو لابوئسی را میتوان کوششی برای همهی زمانها برای فهم بهتر مفاهیم آزادی، قدرت و عاملیت انسان نامید. این متن با پرداختن به تناقض درونی این تسلیم خودخواسته، خوانندگان را به اندیشیدن درباره همدستی خود در تدوام بخشیدن به نظامهای سرکوبگر فرا میخواند. این اثر مبتنی بر انسانگرایی عصر رنسانس و فلسفهی کلاسیک، زمینهساز مناظرههای مدرن درباره مفاهیم رضایت، مقاومت و پویایی شناسی قدرت بوده است.
دعوت دو لابوئسی به مقاومت فکری و اخلاقی در برابر استبداد همچنان الهامبخش بوده و این رساله گرانقدر به ما میآموزد که آزادی همواره با آگاهی میآغازد و باز آنکه ریشهدارترین اشکال استبداد نیز میتوانند با کنش جمعی از میان بروند.
در دیدگاه دو لابوئسی دربارهی رهایی، هم یک چالش نهفته است و هم یک فراخوان. به چالش کشیدن عادتها و ایدئولوژیهایی که انسانها را مقید و محصور میکنند و فراخوان به بازپس گیری آزادی که حق و وضع طبیعی همهی ما انسانها است.
سعید بهی – مونترال / زمستان ۲۰۲۵
برای اطلاعات خرید کتاب در شهرهای مختلف کانادا در اینجا کلیک کنید!
ارسال نظرات