معرفی کتاب به ترجمه حمید شورکایی
اتین دو لابوئسی، فیلسوف و شاعر قرن شانزدهم، متولد ۱۵۳۰ یکی از دوستان مونتین فیلسوف دیگر فرانسوی بود. او به واسطه اینکه در سنین جوانی تسلیم مرگ شد و با شور و هیجان بسیاری قلم فرسایی میکرد، به رمبوی عالم تفکر (آرتور رمبو، شاعر قرن نوزدهم فرانسه که او نیز در جوانی مرد) مشهور است. به گفتهای، او کتاب «گفتاری درباره بردگی خودخواسته» را در سن هفده یا هجده سالگی نوشته است و این نشان از فکری پویا و زاینده دارد. اتین دو لابوئسی تقریباً سه قرن زودتر از هگل، فیلسوف نامدار آلمانی، موضوع رابطه ارباب و برده را مورد توجه قرار داده و در باب آن به تفکر پرداخته است. رابطه ارباب و برده به خصوص در قرون و هزارههای قبل همیشه یکی از مشخصات جوامع انسانی بوده است. محتوای کتاب به طور خلاصه بر این مسئله استوار است که ما برده نمیشویم مگر جایی خود این را خواسته باشیم. علت این بردگی نیز میتواند بزدلی و ترس ما باشد، زیرا همیشه تعداد مظلومان بسیار بیشتر از ظالمان است و با توجه به تعداد زیاد آنها، در صورتی که بخواهند، میتوانند ظلم را ریشه کن کنند. این تفکر، نسبت به جامعهای که لابوئسی در آن زندگی میکرده، تفکری بس مدرن است. حتی میتوان گفت که جوامع امروزی که جوامعی مدرن هستند نیز از ظلم رهایی پیدا نکردهاند. مسئله رهایی یا همان آزادی مسئلهای مهم برای بشریت است، زیرا نبود آن انسان را از انسانیت دور میسازد. او در این کتاب مینویسد: «برای برده بودن، باید کسی بخواهد که (بر دیگری) سلطه یابد، و … دیگری قبول کنند (به سلطه گر) خدمت کند.» به نظر لابوئسی، پرسش در مورد اینکه آیا آزادی امری طبیعی است، پرسشی بیهوده است. او معتقد است در جهان چیزی غیرعقلانیتر از بی عدالتی وجود ندارد. ما نه تنها آزاد به دنیا میآییم، بلکه باید تلاش کنیم تا از آزادی خود نیز دفاع کنیم. لابوئسی عدم دفاع از آزادی خود یا آزادی در جامعه را نوعی بزدلی میداند. انسان به جای اطاعت از دیگری باید از خرد خود اطلاعت کند و خرد آزادی را کلید حیات درست انسانی میداند.
او در این کتاب سه نوع مستبد را نام میبرد: مستبدی که به واسطه انتخاب مردم حکومت میکند، مستبدانی که به زور اسلحه حکم میرانند و در نهایت مستبدانی که به واسطه ارتباط خونی قدرت را به دست میگیرند. او استبداد مردمسالارانه را قبل از استبداد دیکتاتوری و سلطنت مطلقه قرار میدهد، و به این واسطه، مردم سالاری را نوع مناسب حکومت نمیداند. فیلسوفان بزرگ دیگری نیز به مانند افلاطون و نیچه مردم سالاری را نوع مناسب برای اداره جوامع انسانی نمیدانستند.
او علت بردگی انسانها در جوامع را تلاش حاکمان برای ایجاد اختلاف میان آنها میداند و میگوید حاکمان تلاش میکنند تفرقه بیافکنند تا حکومت کنند، به طوری که در نهایت پس از ایجاد تفرقه هیچکس دلیل بردگی خود را به درستی نمیتواند تشخیص دهد. هر کسی در این جنگل بی قانون کار، سعی دارد دیگری را خُرد کند تا خود ادامه حیات دهد. این را در جوامع امروزی نیز شاهد هستیم. در اینجا، همبستگی جای خود را به خودخواهی میدهد. در این جنگل هر-کس-برای-خود هر کسی به فرد مستبد برای خود و دیگری تبدیل میشود تا دیگری را برای بقای خود نابود کند. مستبدی برای خود به این معنا که با نپیوستن و عدم همبستگی با دیگران امکان ظلم را برای مستبد شماره یک جامعه فراهم میکند.
لابوئسی اطرافیان مجیزگوی مستبد را نیز کسانی میداند که مایلند خود را در چشم مستبد ارزشمندتر جلوه دهند. آنها روز و شب این دغدغه را دارند که مورد خوشایند مستبدی قرار گیرند که بیش از همه از او ترس دارند و به او بی اطمیناناند. این افراد همیشه مراقبند که کسی برای آنها توطئهای نچیند، گوشهایشان همیشه به منظور احتیاط و ضربه نخوردن از رقبایشان تیز است. آنها به همه لبخند میزنند و از همه واهمه دارند. به گفته لابوئسی، آنها نه دشمنانی آشکار و نه دوستانی قسم خورده دارند. چهرههایشان همیشه خندان است و نه میتوانند در واقع شاد باشند و نه غمگین.
لابوئسی میگوید حتی حیوانات نیز وقتی به اسارت و یا برای خدمت گرفته میشوند، نارضایتی خود را به نوعی نشان میدهند. اما انسانی که آزاد زاده شده است، چگونه تن به خواری خدمت به استبداد میدهد. او اولین علت این بردگی خودخواسته را عادت انسانها میداند. انسانها به بردگی و شرایط زندگی خود عادت میکنند. آنها میگویند که همیشه رعیت و برده بودند، و پدرانشان نیز چنین بودند. فکر میکنند که باید این را تحمل کنند و با مثالهایی تسکین بخش، خود را آرام میکنند. آنها گذشته را یادآور میشوند تا در مورد زمان حال قضاوت کنند و آینده را پیش بینی کنند. علت دیگر آن، تلاش انسانهای برده برای کسب دارایی است. آنها قصد دارند چیزهایی برای خود تصاحب کنند، در حالی که فراموش میکنند که آنها هستند که قدرت به تصاحب درآوردن اموال همه را به فرد مستبد میدهند، مستبدانی که چیزی برای کسی باقی نمیگذارند. در نتیجه کسب مال، انسانها را به فرد مستبد وابسته میکند. لابوئسی مینویسد اما در نهایت انسانها چه چیز به دست میآورند؟ آنها زمینهای خود را بذرافشانی میکنند تا حاکم مستبد آنها را ویران کند. آنها فرزندان خود را تربیت میکنند تا وقتی بزرگ شدند، حاکم مستبد آنها را به سربازی ببرد، در جنگها شرکت دهد و آنها را به وسیلهای برای طمع و انتقام خود درآورد.
اما راه نجات چیست؟ نیازی به جنگیدن با حاکم مستبد و کشتن او نیست. اگر تمامی انسانهای زیر سلطه به خدمت کردن به او رضایت ندهند، او خود سقوط میکند. نیازی نیست چیزی به او بدهید یا از او بگیرید. نیازی نیست کل کشور کاری بر ضد او بکنند، فقط کافی است کاری برای او نکنند.
حاکمان مستبد از دین نیز برای به بردگی کشاندن مردم استفاده میکنند. آنها از پوشش دین برای تضمین زندگی خود و ادامه حیات حکومت استفاده میکنند. مردم نیز به دروغهایی خودساخته ایمان میآورند تا زندگی احمقانه خود را ادامه دهند و خود را موظف به اطاعت سازند.
او در پایان کتاب میگوید هیچ چیز به مانند استبداد بر ضد خدایی نیک و خیرخواه نیست. او جزایی سخت برای مستبدین در نظر گرفته است. باشد که این شما را تسلی دهد.
این کتاب را آقای حمید بیکس شورکایی، مترجم مونترالی، از زبان فرانسه به فارسی برگردانده است که به تازگی توسط ناشر مونترالی «هفت دریا» به بازار آمده. در ابتدا باید تبریک گفت به آقای حمید بیکس شورکایی به خاطر اینکه با توجه به شرایط امروز بسیاری جوامع، کتابی را که در حدود پانصد سال قبل نوشته، برای ترجمه مناسب دانسته است. چون برای مترجم، انتخاب یک کتاب، قدم اولیه مهمی است که باید بردارد و در مورد این کتاب این قدم قدمی مناسب و اساسی است. کتاب با کلماتی نسبتاً ادبی نگاشته شده است و مترجم به خوبی توانسته از عهده انتقال ادیبانه کتاب با قلم بسیار زیبای خود برآید. در کل، خواندن این کتاب به تمام دوستداران فرهنگ و ادب و فلسفه توصیه میشود و امیدواریم مترجم این کتاب در تلاشهای بعدی خود موفق و موفقتر باشد.
ارسال نظرات