نویسنده: علی انصاری
اگر پای صدای «آیدا گریفولیانا» در قطعه لالایی یا ترانهی زیبای Yelasto Pedi مشهورترین اثر «مائسترو» که از زبان مادران جنبش مقاومت مدنی یونان است در ستایش فرزندان شجاع علیه اشغال کشورشان توسط نیروهای فاشیست آلمانی و ایتالیایی، نشسته باشید یا کمی دورتر گوش را به قطعات لالایی «موتزارت» و «شوبرت» یا «گهوارهی شوپن» سپرده باشید؛ یا مثل این علاقهمند به ادبیات با حزن موجود در لالاییهای بایاتی آذربایجان، لالایی کردستان، آییکه سیستان، شروه غرب و جنوب ایران، گارهسری گیلان، دوتار تربتجام و خراسان، آنجا که پورعطایی دوتار را دستش میگیرد و با تمام وجود میخواند «ای ماه عالم سوز از من چرا رنجیدهای؟» یا قهس کهگیلویه آنجا که دیبلال میخوانند: «مادر! من از شرارِ عشق میسوزم» بغض کرده باشید؛ خواهید دید حزن موجود در تمام این قطعات درواقع نغمههای مادران همهی سرزمینهاست که ما را به تعمق وامیدارد.
این علاقهمند به ادبیات شوق دارد در این جستار به پژوهش و کنکاش در مورد فرهنگ و تاریخچهی لالایی اقوام مختلف ایران و همچنین بررسی درونمایه و ساختار لالایی با بیان توضیحاتی در مورد ادبیات شفاهی (فولکلور) بپردازد.
قبل از ورود به موضوع لالایی، نگارنده میکوشد کمی در مورد فرهنگ عامه صحبت کند چون باور دارد شناخت مردم هر منطقه، قوم و قبیله، بدون توجه به فولکلور (فرهنگ عامه) ناممکن یا گمراهکننده است. اشعار و ترانههای فولکلور آینهی تمامنمای اعتقادات، باورها، سرگذشت و تحولات تاریخی جوامع مختلف بهویژه جوامع کوچ رو و روستایی است.
فولکلور پژوهی در جهان سابقهی طولانی ندارد، نخستین کسی که اصطلاح Folklore را پیشنهاد کرد عتیقهشناسی انگلیسی به نام «ویلیام جان تامس» بود که این واژه را در نوشتهاش به کار برد. این اصطلاح در مدتی کوتاه با راه یافتن به محافل ادبی انگلیسیزبانها، موردپذیرش واقع شد و شناسنامهی فرهنگی گرفت. بهگونهای که در سال ۱۸۷۸ نخستین انجمن فولکلور در لندن تأسیس شد و اندکی بعد در سال ۱۸۸۶ نخستین کنگرهی بینالمللی فولکلور تشکیل شد.
این کلمه اصطلاح فرانسوی مرکب از دو بخشFolk به معنی مردم، عوام و خلق و Lore به معنی دانش و دانستهها تشکیلشده است.Folklore عبارت است از: مجموعهای از آداب و سنن که به جامعه شخصیت، هویت و موجودیت خاص خودش را میدهد.
فرهنگستان زبان ایران برای اولین بار واژهی توده شناسی را در مقابل این واژه به کار برد ولی چندان کاربردی پیدا نکرد.
«شومان» در کتاب معنویت در هنر میگوید: «فهمیدن، آموزشِ تماشاگر است، بدانسان که بتواند به مقام هنرمند دست یابد.»
در بین آثاری که سالهای سال ماندهاند و هر روز پوست میاندازند و نفس میکشند و همیشه تازه ماندهاند میتوان گفت: روحی که به قلمروی آینده راه مینماید فقط از طریق احساس (که قریحهی هنرمند مسیر آن را تشکیل میدهد) شناختنی است.
محتوای لالایی در جهان سوم بهویژه مشرق زمین از رنگ و بویی دیگر برخوردار است، اما غربیها التفات بیشتری به آثار و ادبیات شفاهی خویش داشتهاند.
شاعران و موسیقیدانان جهان با الهام از لالایی آثار بسیاری آفریدهاند که در ادامه نام برخی از این موسیقیدانان ذکر گردیده است.
ویلیام بارت آهنگساز سدهی شانزدهم انگلستان نخستین کسی بود که به تصنیف لالایی بهصورت علمی پرداخته است.
برای بررسی فرهنگ عامه میتوان در تعریف فرهنگ گفت: به مجموعهای از آداب، رسوم، باورها، عقاید و دانشهایی که در میان مردم یک سرزمین جریان دارد گفته میشود که میتوان آن را به دو بخش فرهنگ رسمی و فرهنگ عامیانه (شفاهی) تقسیم کرد.
در کتاب ادبیات شفاهی خلق، دانش فولکلورشناسی ازنظر مارکس، انگلس، لنین، گورکی، معادل ادبیات شفاهی را ادبیات ایلی و ادبیات عام یا فولکلور آوردهاند.
ادبیات شفاهی هنر بیان و شاخهای از ادبیات عمومی خلق بوده و فولکلور قسمتی از این ادبیات است.
اولین نمونههای ادبیات شفاهی خلق مشتمل بر نغمهها و مراسم ساده کار و تولید انسانهای ابتدایی بوده که در رابطه با مناسبات تولیدی و پندار و برداشت آنها از حوادث طبیعی ساخته شده است.
انسانهای اولیه حین شکارِ حیواناتِ ترسناک و ضمن بلند کردن اجسام بزرگ برای تنظیم حرکات جمعی و تمرکز نیروهای خود اصوات آهنگهایی را به کار میبردند که با ریتم کاری که انجام میدانند هماهنگی داشت این اصوات و الفاظ نخستین نغمات تولیدی را تشکیل دادند که بعدها با گذشت زمان این نغمات از پروسهی تولید جدا شده و بهطور مستقل از زمان کار در حین استراحت مورداستفاده قرار میگرفت.
در ادبیات شفاهی دوران فئودالیسم گذرانِ مشقتبار تهیدستان کشاورز وابسته به زمین و وضعیت ناگوار آنها شکوه و اندوه و امید و آرزوهایشان منعکس است. در نمونههایی از دوبیتیها، ترانهها، کلمات قصار نیاکان گرچه گذشت زمان تغییراتی در آنها به وجود آورده اوضاعواحوال اجتماعی دوران فئودالیسم بهوضوح نمایان است.
ادبیات شفاهی خلق آکنده از افسانهها و داستانها و ترانههایی است در مورد زحمتکشان علیه بورژواها و مالکان. از ویژگیهای ادبیات شفاهی علاوه بر دارا بودن مضامین عالی و اندیشههای متعالی، خلقی بودن آن است.
این ادبیات با تأثیرپذیری از زحمات مردم زحمتکش و آمال و آرزوهایشان برای آزادی، احساسات، وطنپرستی، انساندوستی دگرگونیهای شگرفی یافته است.
در کتاب فولکلور جملهای از «گورکی» وجود دارد که میگوید: «اگرچه انسان در ادبیات فولکلور باید با زندگی مبارزه کند اما ادبیات فولکلور با بدبینی بیگانه است.» او میگوید: «بدون شناخت ادبیات فولکلور شناخت تاریخ ملتها ممکن نیست.»
در مقالهی ادبیات شفاهی کهن فارسی در ساخت هویت فرهنگی کودک آمده: «ادبیات شفاهی، شامل اسطورهها، افسانهها، تاریخ، قوانین عرفی و گاهی نیز حاوی عناصر پزشکی است.»
این آثار ادبی حاصل تفکرات معصومانهی مردم سنتی است. میتوان گفت با پیدایش خط سرآغاز جدایی این ادبیات از ادبیات رسمی کلید خورد.
«جعفری قنواتی» در مقالهی ویژگیهای ادبیات شفاهی شش ویژگی را برای آثاری که در حوزهی ادبیات شفاهی قرار میگیرند، برشمرده است.
۱ ـ مجهولالمولف بودن: آثاری که در حوزهی ادبیات شفاهی جای میگیرند، پدیدآورندهی ویژهای ندارند، مثلاً روشن نیست که آفرینندهی افسانهی «بز زنگوله پا» چه کسی یا کسانی بودهاند.
۲ ـ شکل انتقال: شکل انتقال آثار مربوط به ادبیات شفاهی برخلاف آثار ادبیات نوشتاری انتقال سینهبهسینه از نسلی به نسل دیگر است.
۳ ـ خاستگاه: آثار ادبیات شفاهی، لزوماً خاستگاه مشخصی ندارند و جز انگشتشمار نمیتوان گفت این قصه، شعر یا ضربالمثل یا متل از فلان منطقهی جغرافیایی برخاسته است.
۴ ـ زبان: زبان آثار مربوط به ادبیات شفاهی، محاوره است که درگذشته به آن زبان سوق میگفتند. این زبان امروزه به زبان کوچه و بازار معروف است.
۵ ـ سرگرمکنندگی: ویژگی سرگرمکنندگی در آثار مربوط به ادبیات شفاهی بسیار پررنگ است.
۶ ـ آموزش: قابلیت و ظرفیت آموزش و انتقال تجربههای یک نسل به نسل دیگر از ویژگیهای برجستهی ادبیات شفاهی است.
لالاییها کهنهترین و مرسومترین ترانههای کودکان در فرهنگ عامهاند.
نگارنده در ادامهی بحث به بررسی واژهی لالایی، بررسی نمونههایی از لالاییهای اقوام مختلف ایران و کارکرد آن، نشانهها و مؤلفههای آن، ساختار معنایی و مضمون لالایی، عناصر اصلی تشکیلدهندهی لالایی، جنسیت در لالایی، موسیقی در لالایی و ساختار قالب و وزن لالایی خواهد پرداخت.
واژهی لالایی
اگر بخواهیم واژهی «لالایی» را تنها از منظر معنی و خاستگاه آن موردبررسی قرار دهیم به تحریفهای گوناگونی بر خواهیم خورد؛ برخی نظر دارند که واژهی «لالا» به معنی غلام، بنده و خدمتکار و شکل تحریفشدهی آن «لَلِه» به پیرمردی که مربی و خدمتگزار بزرگزادگان است اطلاق میشود.
در لغتنامهی دهخدا آمده: لالایی؛ آواز نرم مادران و دایگان برای خواباندن کودک است.
شاید علت نامگذاری این باشد که بیشتر این واژهها توسط غلامان و دایگان در گوش کودکان خوانده میشدند و از واژهی ترکی «لَلِه» گرفتهشده و به خواندههای آنان «لالایی» گفتهشده است. (انوشه)
در کتاب مطالعه فرهنگ لالایی آمده است که زن یکی از چند کلید راز گشای فرهنگ قوم است، زیرا موجودی است که همواره دو ساحت داشته؛ کسی که هم زشتی را میزداید و با مهر زندگی میآفریند و هم میمیراند یعنی از فرط دلبستگی خودخواهانه جگرگوشهاش را چنان در آغوش میفشارد که نفسش را میگیرد. (ستاری)
از لالایی به عناوینی چون لالای، لالا، لولو، لالبی، نینا، دودو، بوبو و… یاد شده است.
واژهی «لالا-یی» صفت نسبی «لالا» است در فرهنگ فارسی معین به معنای آوازی است که مادران و دایگان برای خواباندن طفل شیرخوار میخوانند. در فرهنگهای لغت فارسی قبل از فرهنگ فارسی معین واژهی «لالایی» ذکر شده است، اما واژهی «بنگره» در همان معنی لالایی آمده است.
در لغتنامهی دهخدا آمده است که «بنگره» صوت و ذکری را گویند که زنان بهوقت خواباندن اطفال میخوانند تا ایشان به خواب روند و آن را «نانو» یا «ننو» نیز میگویند.
ریشهی کلمه «بنگره» از «بانگ» است که در زبان پهلوی ونگ (vang) تلفظ میشود و به معنی صدا، آواز، گریه همراه با ناله است.
تو خفتهای خوش ای پسر و چرخ روز و شب
همواره میکشد به بالینت بنگره
ناصرخسرو
در کتاب «ژانهژین» لالایی مادران کرد آمده که لالایی نغمههای دلانگیز مادران است که آن را بر دلوجان کودکان خود مینشانند تا آنها را از بیخوابی و بیتابی به دور دارند. این سرودهای فولکلوریک از سویی آینهی باورها و شیوهی زیستن مردمان زمان خود بوده و از سویی دیگر فریاد در گلو ماندهی زن ستمدیده از مناسبات نابرابر اجتماعی و به نظر میآید که به دوران فئودالیسم مربوط باشند.
بهگونهای که زن در خانه، مزرعه و باغ بیشتر کارها بر دوشش بوده. او عادت کرده بود که در این دنیای بیرحم، یکه و تنها بماند. در چنین احوالی زن جایگاه اصلی خود را از دست داده و فقط نقش خدمتکار یا ابزار تولید را در خانواده ایفا میکرده است. نگهداری از بچهها، نظافت، پخت نان، تهیه خوراک اعضای خانواده، حمل محصولات باغ و مزرعه به انبارها، شیر دوشیدن، از وظایف ناگزیر زن بوده است. تنها لحظاتی که کمی میتوانست به خود بیاید و غم و اندوهش را بر زبان براند زمانی بود که میخواست فرزند دلبندش را بخواباند. او در این گوشهی تنهایی معمولاً در اتاق یا سیاهچادری خلوت در پای گهوارهی فرزند، آرامآرام دردها و غصههایش را فارغ از هیاهوی کار و مشقت روزانه در قالب اشعاری لطیف و به آهنگی حزین برای کودک خود میخواند. کودکِ بیقرار، دلوجان به نوای مادری میسپرد و در فضای سحرآمیز و افسونگر لالایی به خواب فرو میرفت.
مادر نیز میدانست که کودکش قابلاعتمادترین کسی است که میتواند حرفها و درد دلهایش را برایش بازگو کند و به همین دلیل همهی امیدها و آرزوها دربارهی آیندهی کودکش را در پس پردهی لالایی مینشاند.
لالایی پیوند مستقیم با شرایط روحی و روانی مادران دارد که از متن آنها میتوان به ابعاد زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زمان سرایش پی برد.
برای مثال زن کرد زمانی که حقوق اجتماعی خود را پایمالشده میدید چنین زبان به شکوه میگشود:
بهشان بهش کریا، بهشی من کهم بو
ئهو بهش که داش، پهژارم و غهم بو
(سهم ما را که دادند سهم من کم بود
آن هم که دادند، اندوه و غم بود)
در واقع لالایی ساخته و پرداختهی ذهن عامهی مردم است و گاهی به دور از قواعد و قراردادهای دستوری و بدون رعایت اصول عروض بهصورت هجایی بیان میشود. البته در لالایی توجه بهسادگی پیام و انتقال احساس عاطفی بیش از بدایع و صنایع شعری اهمیت دارد.
مادر از لحن گریهی کودک متوجه میشود که او تشنه یا گرسنه است و یا دردی به تن دارد. آنگاه به یاری جگرگوشهاش میشتابد و او را سوار بر مرکب لالایی به خواب شیرین میبرد و روح فریادرسی، مهرورزی، زیبا پرستی و عشق را در ضمیر کودک میدمد.
مادر کرد گاهی با زمزمهی لالایی به خوددرمانی و جامعه درمانی میپردازد. جامعهای که هرلحظه در معرض یورش و تهاجم است و این تجاوز بر روح و روان فرزندان او تأثیر گذاشته و آسیبهایی جبرانناپذیر را به بار آورده است.
گردنت زخمه از بند ظالم
سر بذار رو پام دردت به جانم
یا
گرگ شب! گرگ شب! از خانهی ما دور! و برو به عمق شب! …
حواس بابا جمع است به ما /…/ تو را نصیب نیست / جز گلولهی سیاه…
لالایی از دو بخش آهنگ و شعر تشکیل شده است. آهنگ از آن کودک است و شعر به مادر تعلق دارد. برای کودک آنچه اهمیت دارد ضربآهنگ است که میشنود چه صدای لحن مادر خوش باشد چه نباشد. کودک با نجوای مادر الفت میگیرد و از لحن و زمزمهی او لذت میبرد و به خواب میرود.
نمونهای از لالاییهای اقوام مختلف ایران
لالایی آذربایجان
لالاییهای آذربایجان نوعی «بایاتی» هستند. «بایاتی»ها یکی از غنیترین ادبیات شفاهی مردم آذربایجان محسوب میشوند. عنوان بایاتی به احتمال زیاد از نام «بیات» یا «بایات» مأخوذ است و «بایاتها» ازجمله قبایل متعددی بودند که در دوران کوچ و اتراق به آذربایجان آمده و در آنجا سکنی گرفتهاند و بعد در ترکیب مردم این دیار مستهلک گشتهاند. بایاتیها به دوبیتیهای بومی آذربایجان گفته میشود که دارای شکلی منسجم و مضامینی گسترده، موسیقی، ذوق و احساس هستند و از شورانگیزترین و جذابترین گونههای ادبی به شمار میروند.
آییم الدوزوم لایلای (ماهم ستارهام لایلای)
آی ایله، تکتک دوغا (چنین ماهی تکتک زاده میشود)
گون بعله تکتک دوغا (چنین آفتابی تکتک زاده میشود)
داغلارین لالا سینا (برای لالههای کوهساران)
ساری سونبولوم لایلای (سنبل زردم لایلای)
بیرقیزیل گولوم لایلای (تنها گل سرخم لایلای)
لالایی سیستان
«آییکه» نوعی لالایی است که در منطقهي سیستان به این نام خوانده میشود، «آییکه» علاوه بر کارکرد لالایی درگذشته کارکردهای دیگری هم داشته، یکی از این کارکردها این بوده که برای حیوانات نیز خوانده میشده است.
زنان با خواندن آییکه دیگران را از وجود دشمن آگاه میکردند. با توجه به اینکه آییکه معمولاً برای کودک با آواز خوش خوانده میشود، خوشنوا بودن و موسیقایی بودن آن اهمیت فراوانی دارد.
در شهر غریب مادر مخوایه مرا
چون سینه کباب خاهر مخوایه مرا
آنجا که سر غریب بالا کردا
اونجا پدر و مادر مخوایه مرا
لالایی کهگیلویه و بویراحمد
«شروه» ترانهای است که زنان آن را با آوازی حزنآلود میخوانند. حزن موجود در این اشعار شیرین ملایم و مطبوع است و انسان را به تعمق وامیدارد. موضوع شروه بیان غربت غم و اندوه رشادت و حماسهی یاد جوانی و شکایت از روزگار است.
در کهگیلویه و بویراحمد شروه را زنان و مردان در مراسم عزاداری با آوازی حزین میخوانند.
«قهس» یا «مقوم» آوازهای شادیبخش است که با مضامینی مثل اوصاف طبیعت، هجران احساسات عاشقانه کاربرد دارد و از روی شادی و دلخوشی خوانده میشود.
ار غریبی بیوم شو ایگرختم (اگر فرد غریبی بودم شبانه میگریختم)
و مکون دا و بو خومه ایرسوندم (و خودم را به مکان پدر و مادرم میرساندم)
یا
گل بیو تیم بشین تعریف کنم سیت (گل بیا پیشم بنشین تا برایت تعریف کنم)
عشق دیریت من که باریکتر ز میت (عشق دوری تو مرا باریکتر از مویت کرده است)
ترانههای محلی تالشی
دارکو داری مکو/ دار ته لیو ده / لیوی بوه گا را / گا ته شت ده / شتی بوه ننه را / ننه ته کاکا ده /
(داکوب درخت را نکوب /درخت به تو برگ میدهد/ برگ را برای گاو ببر/ گاو به تو شیر میدهد/ شیر را برای مادربزرگ ببر / مادربزرگ به تو شیرینی محلی میدهد.)
لالایی گیلکی
گیلانیها دو نوع لالایی دارند؛ یکی «گارهسری» یا لالاییهایی که بر سر گهواره «گاره» خوانده میشود و دیگری «هلونهگردانی» یا ترانههایی که بر سر هلونه «ننو» خوانده میشود.
«گارهسری» (گهواره سرخوانی) از ترانههای مهمی است که تصویری زنده از زندگی روزمرهی مردم گیلان نشان میدهد. «گارهسری» شامل اشعار و سرودههایی بوده است که مادران با آوای لالایی بر سر گهوارهی کودکان میخواندند تا به خواب روند. گارهسری همچنین ترانههایی در مایهی دشتی است. (عباسی) حتی محتوای «گارهسری» نیز، ارتباط بسیار نزدیکی با شیوهی تولید برنج دارد. شالیزاران در حاشیهی جنگلهای انبوه و در معرض بزرگترین آفت شالیکاران، یعنی خوکهای وحشی و شغال بودند و مرد خانواده مجبور بود در هنگام داشت برنج، شبها در شالیزار نگهبانی دهد و زن خانواده در خانه تنها سر بر بالین مینهاد و دلتنگی مینمود.
هنگامیکه کودک داخل گهواره بیتابی میکرد، مادر دلتنگیها و اندوه و نامرادیهای خود را با اشعار و ابیاتی زمزمه مینمود. این آواها و لحنها سبب پیدایش گوشههایی در موسیقی گیلان به نام «گارهسری» (گهواره سرخوانی) و یا هَلوُنَهگردانی (ننو گردانی) شده است.
به مرد کشاورزی که شب از مزرعه برنج حفاظت مینمود، «شُوپا» (شبپا) میگفتند. تولید و کار کشاورزیِ شوپا با کار روزانه و تنهایی زن شالیکار و لالاییهای او ارتباط ناگسستنی دارد. «شبپا» شبها بر کومهای به نام «بیجار کُتام» نگهبانی میداد.
نیما یوشیج، در شعر «کار شبپا» رنج و اندوه زن و مرد شالیکار را خیلی خوب به تصویر کشیده است:
ماه میتابد رود است آرام/ بر سر شاخه اوجا [گونهای نارون]، تیرنگ [گونهای پرندهی بومی]/ دم بیاویخته در خواب/ فروریخته، ولی در آیش/ کار شبپا نه هنوز است تمام. (عباسی)
ضرباهنگ گارهسری بسیار آرام و حزنانگیز است.
مادر پس از انجام کارهای روزانه و فارغ از روزمرگیهایش، اکنون بر سر گهوارهی کودک مینشیند و چنین میخواند:
لالایی کن لالایی
بخواب جان و دلم بچه جان
آغوش من گهواره تست
مادر برای تو بیدار است
بخواب جان و دلم بچه جان
پدرت در حال کار شالیزار است
برنج را سبز کند
مثل همهی سالها
یک دنیا غم دارد
هیچچیز برای خود ندارد
برای تو برنج بیاورد
یا
لالا بخواب
ای شالیزار دارم میآم
مبادا خراب شوی
پاهایم تا زانو توی گلولای است
روی کرت شالیزار
دستهگلم بخوابه (فومنی)
لالایی در مازندران
لالالالا لالالالا
وِچِه ماری کِمِ جانا
لالالالا لالالالا
لالالالا گل لیلا
که دایی جان بوه پیدا
لالالالا لیلای گلم
لالالالا لالالالا
بچهداری میکنم جانم
لالالالا لالالالا
دایی جانت کی پیدا میشود
لالا گِمِه تِرِ خو بَیره
تِه دشِمنون تو بیره
لالایی میگویم تا ترا خواب بگیرد
دشمنانت تب کنند بیمار شوند
لالایی مشهد
لالا لالا که خوابت بود
شیر مادر حلالت بود
شیر مادر و شیر میش
که هر دو سازگارت بود
لالا لالا گل نارم
ز غمهای تو بیمارم
تو را دارم چه غم دارم
هزار شکرش بهجا آرم
لالایی بوشهر
لالا لالا گل زیره
بوت رفته زن بگیره
دِیت آروم نمیگیره
دِیت و غصه میمیره
مو لالات ایکُنم تا مه بشینه
الهی هیچ دی داغ بچش نبینه (لیراوی)
لالایی مادران مهابادی
سرگردان کوی پیران شدم
شاید در کویت آرام بگیرم
گهوارهات را میکشم به آغوش
میکشم به کول به کوه به زیر سایه گردو
زیر سایه خرما
لالا لالا
گهواره بندت را میخرم از چیت چل نمرهی بغداد
فرزندم لالا کودکم لالا
همه چیز و کسم!
یا
گردنت زخمه از بند ظالم
سر بذار رو پام دردت بمالم
لالایت کنم از دل و از جون
فرزندم تنها شب به دشت نمون
لالایی مردم سر زبانیه
لالایی مادر از نهانیه
لالایت کنم از دل و از جون
خوابت بگیره تا به خروسخوون…
نغمهی ناز و نوازش مادران نقدهای
حنا گل بام تو
مخمل جامهدان تو
صندل چوب دست تو
سابلاغ جای اسب تو
تهران سرای زندگیت
دایهات فدای زندگیت
نغمهی ناز و نوازش مادران بوکانی
اگه زنده بمونم
هفت تا زنت بستونم
یکی دخت پادشا
یکی دخت نانوا
یکی منزلدار باشه
یکی دایم فکر کار باشه
یکی با مالاندوزی
بیاره رزق و روزی
یکی باشه تردینه
نازک مثل آیینه
یکی توی آشپزخونه
بپزه آش خونه
نغمهی ناز و نوازش مادران سنندجی
دردت افتد بهجانم
به دور از دیدگانم
بذار چشمات بمونن
تا زوایا را بخونن
بلات به جون گاوم
نگاتُ من بکاوم
بلات به جون بزم
اون و برات بپزم…
نغمهی ناز و نوازش مادران مریوانی
هرکس نمونه داره
خدا براش بذاره
فداش بشم همیشه
گردن گلاب و شیشه
دماغ کودکم کشمش
طوطی بشم بگازمش
کوتول اومد کوتول رفت
بوش به عنبر میرفت
نغمهی ناز و نوازش مادران دیواندرهای
درد و بلات به جونم
شب بغلت بمونم
بیارش تا بدونم
اسم این مهربونم
نازنین و مامانه
گلم اهل گیلانه
قشنگ و ریزهمیزه
دخترم اهل تبریزه
خوشگل و خوشزبونه
دخترم از تهرونه
منابع:
ییری یسپک، ادبیات فولکلور ایران، ترجمهی اخگری
نکاتی در مورد ادبیات کودک، از نشریات شورای کتاب کودک
ادبیات شفاهی خلق فولکلور، ازنظر مارکس، انگلس، لنین، گورکی و درباره دانش فولکلورشناسی
صادق هدایت، فرهنگ عامیانه مردم ایران
سید علی میر نیا، فرهنگ مردم (فولکلور ایران)
هنر چیست، تولستوی، ترجمه کاوه دهگان
تاریخ شناخت کودک و ادبیات جهان، صمد بهرنگی
سهیلا زینلی، ادبیات عامه و نگاهی به لالاییهای آذربایجان
راضیه رستمی و زهرا ریاحیزمین، گونه شناسی تحلیلی اشعار عامهی استان بوشهر
سید جواد رسولی، انواع ترانههای کودکان
محمود شاهوردی و مریم خلیلی جهانتیغ، خوشنوایی و گوش نوایی در «آییکه» (لالاییهای سیستان)
سید احمد پارسا، شهربانو حسین پناهی، تحلیل و بررسی لالاییهای بیداری
حسین کیانی و سعیده حسنشاهی، بررسی تطبیقی و درونمایهی لالاییهای فارسی و عربی
محمد فیروزی مقدم و مهیار علوی، کودکان، بلاغت زیباشناسی و معنا گریزی «هیچانهها»
احمد رمضانی، تحلیلی نقشگرا از لالاییهای زبان فارسی
منیژه پورنعمت رودسری، ترانههای نوازش کودک: ناز آواهای مادران و زنان
ارسلام میرزایی و محمدهادی فلاحی، جایگاه زنان در ادبیات شفاهی قشقایی
مریم بهمنی جاهستانی، جایگاه قصههای عامیانه در ادبیات شفاهی هرمزگان
محمد اسماعیل دهقان طزرجانی و دکتر حسن ذوالفقاری، سبک زنانه در متون لالایی
محمدرضا نجاریان و کبری ظریفیان، شروه، قهس و لالاییهای کهگیلویه و بویر احمد
دکتر نسرین کریمپور و فرشته آلبانی، بررسی مؤلفههای زبانی شعر کودک در ترانههای کودکانه لالاییهای تالشی جنوبی
منیژه پورنعمت رودسری، تعلیمی و غنایی لالاییهای استان بوشهر
مهلاسادات حسینی صابر، مریم جلالی، زهرا سید یزدی، بازتاب اوضاع اجتماعی در لالاییهای عصر حاضر
اصغر عسگری خانقاه، رویا پورتقی، مطالعه فرهنگ لالایی، شعر و ضربالمثل در گویش لر با تأکید بر نشانههای تفکیک جنسیت
ابراهیم شکور زاده، لالاییهای محلی خراسان
امید وحدانی فر، زهرا داوری، موتیفها در لالاییهای سبزواری
فتیحه فتحی، رضا اسماعیلی، شاپور بهبهان، نقش ادبیات شفاهی کهن در ساخت هویت فرهنگی کودکان
درباره نویسنده:
علی انصاری، نویسنده این مقاله، شاعر و ترانهسرای ساکن تورنتو است.
ارسال نظرات