ویرایش: عباس محرابیان
گروه ادبیات هفته:
جایزهٔ نوبل ادبیات چند سالی ست که مدام جنجالانگیزتر میشود. امسال شاعر و نویسندهٔ آمریکایی لوییز گلوک (Louise Glück) در حالی برندهٔ این جایزه اعلام شد که سایتهای شرطبندی بیشترین احتمال برنده شدن را از آن چهار نویسندهٔ دیگر میدانستند: هاروکی موراکامی از ژاپن، ماریزه کُنده از گوادلوپ (جزیرهای متعلق به فرانسه)، مارگارت آتوود از کانادا و لودمیلا اولیتسکایا از روسیه. شایان یادآوری است که، از سال ۱۹۰۱ تاکنون، ۱۱۳ نفر برندهٔ نوبل ادبیات شدهاند که تنها ۱۶ تن از آنها خانم بودهاند. مجموعهشعرهای «ظفر آشیل» و «زنبق وحشی» از معروفترین آثار لوییز گلوک هستند؛ اما او برای مخاطب فارسیزبان کمتر شناختهشده است و استاد اسدالله امرایی، مترجم پیشکسوت و پرکار، از معدود مترجمانی هستند که نمونههایی از آثار این صاحبقلم آمریکایی را به فارسی برگرداندهاند. بیمناسبت ندیدیم که در این شماره، خوانندگان عزیز هفته را با او آشنا کنیم. این مطلب از وبگاه معتبر «بنیاد شعر» (poetryfoundation.org) برگرفته شده است. از مرتضا دهقانی نیل شاعر و مترجم ساکن واترلو برای ترجمهٔ اختصاصی نمونهکارهایی از این چهرهٔ ادبی سپاسگزاریم. |
لوییز گلوک (که برخی نام خانوادگیاش را گلیک مینویسند) سال ۱۹۴۳ در شهر نیویورک متولد شد، در ناحیهٔ لانگآیلند بزرگ شد، و در کالج سارا لارنس (Sarah Lawrence) و دانشگاه کلمبیا تحصیل کرد. لوییز گلوک، که او را از بااستعدادترین شاعران معاصر آمریکایی میدانند، به دلیل دقت فنی و حساسیت شاعرانه و بینش عمیقش دربارهٔ تنهایی، روابط خانوادگی، طلاق و مرگ مشهور است. رابرت هاس (Robert Hass)، شاعر نامدار، وی را «یکی از خالصترین و زبدهترین شاعران تغزلی معاصر» خوانده است. آکادمی نوبل در بیانیهٔ خود دربارهٔ علت اهدای جایزه، خانم گلوک را به خاطر «صدای خاص شاعرانهٔ منحصر به خود» ستوده است و از آن با تعبیر «صدایی که با زیبایی سادهاش زندگی را همهشمول و جهانفهم میکند» یادکرده است.
کارنامهٔ لوییز گلوک
لوییز گلوک پدیدآورندهٔ ۱۲ کتاب شعر است. ازجمله مجموعههای اخیر او میتوان به «شب پایدار و پرفضیلت» (Faithful and Virtuous Night) (نشر ۲۰۱۴) که برندهٔ جایزهٔ کتاب ملی آمریکا گردید و «منتخب اشعار ۱۹۶۲-۲۰۱۲» (چاپشده در ۲۰۱۲) که جایزهٔ کتاب «لسآنجلس تایمز» را برای او به ارمغان آورد و همچنین مجموعهمقالات ادبی «اصالت آمریکایی» (American Originality) (نشر ۲۰۱۷) اشاره کرد که هر سه از آثار برجستهٔ اویند.
کتابهای اولیهٔ لوییز گلوک شخصیتهایی دارد که با عواقب ناکامی در عشق، روابط خانوادگی فاجعهبار و ناامیدیهای اگزیستانسیال دستوپنجه نرم میکنند. کارهای بعدی او نیز به بررسی رنجهای فردی ادامه میدهد.
اولین کتاب شعر او، «فرزند ارشد» (Firstborn چاپ ۱۹۶۸)، به دلیل پیشرفتگی سبکی و فنی و همچنین مجموعهای از روایتهای درگیرساز و عمیق مربوط به انزوا و نارضایتی انسان امروز، بهخوبی شناخته شد.
هلن وندلر (Helen Vendler) در مورداستفادهٔ گلوک از عنصر داستانی در مجموعهٔ «خانهای در مارشلند» The House on Marshland (۱۹۷۵) گفت: «روایتهای رمزآمیز گلوک، ما را به مشارکت و خوانش فعال متن دعوت میکند؛ ما باید متناسب با آنچه طرح میشود در سپیدخوانی و پر کردن جاهای خالی روایت مشارکت و خود را جایگزین شخصیتهای خیالی کنیم؛ یا سناریویی را در ذهن برسازیم که گوینده بتواند خطوط روایت خود را بر مبنای آن برای ما بیان و رمزگشایی کند.»
سبک ادبی لوییز گلوک
شعرهای گلوک در کتابهایی مانند «فرزند ارشد»، خانهای در مارشلند، باغ (۱۹۷۶)، قوس نزول (۱۹۸۰)، ظفر آشیل (۱۹۸۵)، آرارات (۱۹۹۰) و «آیریس آیریس» (برندهٔ جایزهٔ پولیتزر) (۱۹۹۲)، با کاوش در عمیقترین و صمیمیترین احساسات، خواننده را به سفری درونی میکشاند. توانایی لوییز گلوک در خلق شعرهایی که بسیاری از مردم میتوانند آن را بفهمند، با آن رابطه برقرار کنند و آن را از آن خود کرده و تجربه کنند، نتیجهٔ زبان صریح و درعینحال مسحورکنندهٔ شعر اوست.
وندی لسر (Wendy Lesser) دربارهٔ کتاب لوییز گلوک به نام «ظفر آشیل» میگوید: «زبان گلوک کاملاً سرراست و به طرز چشمگیری نزدیک به گفتار عادی است. بااینحال، انتخابهای دقیق او برای حفظ ریتم و تکرار و تقارن، و ابهامهای شاعرانهٔ خاص او، وزن و جایگاهی به شعرهای او میدهد که از یک محاورهٔ صِرف به دور است.» لسر میافزاید: «قدرت صدا و لحن شاعر تا حد زیادی از «خودمحوری» او (به معنای واقعی کلمه) ناشی میشود، گویی کلمات اشعار گلوک مستقیماً از مرکز وجود خودش سرچشمه میگیرند.»
«سرزمین گلهای وحشی» (Meadowlands، ۱۹۹۶)، اولین اثر گلوک پس از «زنبق وحشی» است، که از اساطیر یونان و روم باستان الهام میگیرد. به گفتهٔ شاعر آمریکایی دبورا گاریسون (Deborah Garrison)، این کتاب از شخصیتهای «اودیسه» و «پنهلوپه» (شخصیتهای کتاب اودیسهٔ هومر) برای ایجاد «نوعی آزمایش بلاغی در واکاوی پیوند زناشویی» استفاده میکند.
کتاب «ویتا نووا» که در زبان لاتین به معنای زندگی نو است (Vita Nova، ۱۹۹۹) جایزهٔ معتبر بولینگن (Bollingen) (مربوط به دانشگاه ییل) را برای گلوک به ارمغان آورد و او پس از این توفیق، در مصاحبهای اظهار داشت: «این کتاب در دورهای بسیار کوتاه نوشته شده است. وقتی شروع شد، انگار درون رودخانهای با جریان سریع افتادم و فکر کردم اگر این بدین معنی است که نباید تا پایان نوشتنش بخوابم، خب قرار نیست بخوابم؛ پس بیدار میمانم و مینویسمش.»
اگرچه روساخت این مجموعه ظاهراً بررسی عواقب ازدواجهای درهمشکسته است؛ اما ویتا نووا با نمادهایی برگرفته از رؤیاهای شخصی و نیز از کهنالگوهای اساطیری کلاسیک سرشار و غنی شده است.
مجموعهٔ بعدی لوییز گلوک یعنی «هفت دوران» (The Seven Ages، ۲۰۰۱) نیز به همین ترتیب ترکیبی از افسانه و مسائل شخصی را در چهلوچهار شعر که موضوع آنها زندگی نویسنده از اولین خاطرات او گرفته تا تأمل در مورد مرگ است را در برمیگیرد.
کتاب بعدی، «اَوِرنو» (Averno، ۲۰۰۶) است. (اَوِرنو نام جزیرهای در ایتالیاست که طبق اساطیر رومی، دریچهٔ ورود انسان به دوزخ است.) شعرهای این کتاب پیرامون پیوندهایی بین مادران و دختران است و آیینهٔ ترس خود شاعر از پیری و روایتی درباره آدمهای امروزی.
در نیویورکتایمز و به مناسبت انتشار این کتاب، نیکلاس کریستوفر (Nicholas Christopher) به علاقه منحصربهفرد لوییز گلوک در «سرککشیدن به سرچشمههای اساطیری جمعی و شخصی، برای تقویت تخیل» همراه با «شفافیت موسیقایی و تناسبات ظریف»، و نیز «مبارزه با برخی از قدیمیترین ترسهای بشری مثل انزوا، فراموشی، انحلال عشق، از بین رفتن حافظه، و میرایی بدن و روح» اشاره دارد و این ترکیب را میستاید.
کارهای اخیر لوییز گلوک
در دو دههٔ اخیر، مجموعهای کاملتر شامل تمام دوران حرفهای لوییز گلوک یا بهاصطلاح «پرترهٔ شاعری» وی در دسترس است که علیرغم مضامین تلخ و تاریکش بهطرز دلپذیری اثرگذار و همدلی برانگیز و تحسینشده است.
در سال ۲۰۰۳ گلوک بهعنوان دوازدهمین «شاعر ماندگار ایالاتمتحده» (US Poet Laureate) لقب گرفت. در همان سال، او بهعنوان داور جایزهٔ شعر جوانان در دانشگاه ییل منصوب شد؛ منصبی که تا سال ۲۰۱۰ در آن قرار داشت.
همچنین دو جلد کتاب جستارهای او (۱۹۹۴) جایزهٔ «مارتا آلبرند» (Martha Albrand) مربوط به «بنیاد قلم آمریکا» (PEN) را برایش به ارمغان آورد.
وی علاوهبر جوایز پولیتزر و بولینگن، جوایز و افتخارات زیادی را برای کار خود دریافت کرده است، ازجمله جایزه ادبی شعر لانان، جایزه یادبود سارا تیزدیل، مدال دانشگاه MIT، جایزهٔ والاس استیونز، مدال علوم انسانی ملی آمریکا و مدال طلای شعر از آکادمی هنر و ادبیات آمریکا.
گلوک در حال حاضر نویسندهٔ افتخاری (writer-in-residence) دانشگاه ییل است و در نزدیکی شهر بوستون ساکن است.
نمونههایی از اشعار لوییز گلوک؛ توضیحات و برگردان مرتضا دهقانی نیل
کشفها متفاوتاند. برای شاعر، مواجهه با شعرِ نابْ نوعی کشف است؛ نهفقط به معنای پیدا کردن، بلکه در معنای مکاشفه هم. وقتی در پاییز سال ۲۰۱۷ برای اولین بار یکی از مجموعههای لوییز گلوک را خواندم، گویی گنجی کشف کردم و بلافاصله به دوستی که در مطالعهٔ نظاممند شعر آمریکا همراهیام میکرد معرفیاش کردم. گلوک شاعری نبود که بهزودی کنار بگذارم و به ذهنم زد بهعنوان تمرین، چند شعر او را به فارسی ترجمه کنم. اما ازآنجاکه در این سالها رابطهٔ کجدار و مریزی با برگردان شعر انگلیسی به فارسی داشتهام، درنهایت تمرینهای ترجمهام را تنها به خورد برگههای سفید و فایلهای کامپیوتر دادم، اگرچه از شعر گلوک در کارگاههای ادبیات خلاقه و شعرم بسیار بهره بردم. تا اینکه انتخاب گلوک بهعنوان برندهٔ نوبل ۲۰۲۰، فرصت به اشتراک گذاشتن ترجمهها را برایم فراهم کرد.
۱. شعر «گل برفی» از دفتر زنبق وحشی
آیا میدانی چه بودم، چطور میزیستم؟ تو میدانی
ناامیدی چیست، پس
بیشک معنای زمستان را میدانی.
فکر نمیکردم دوام بیاورم،
زمین داشت لِهام میکرد. فکر نمیکردم
دوباره بیدار بشوم، و حس کنم
در خاک مرطوب، بدنم هنوز
میتواند تکان بخورد و
بعد از اینهمه مدت به یاد بیاورم
چگونه باز بشکفم،
در نورِ سردِ
این زودهنگامترین بهار.
پر از ترس، آری، اما دوباره میان شما،
فریاد میزنم، آری، خطر شادی را به جان بخر
در بادِ سردِ این دنیای جدید.
۲. شعر «اثر داستانی» از دفتر شب پایدار و پرفضیلت
آخرین صفحه را که ورق زدم، بعد از شبهای متمادی، موجی از اندوه مرا فراگرفت.
کجا غیبشان زد، اینهمه آدم که آنقدر واقعی به نظر میرسیدند.
برای اینکه حواسم را پرت کنم، قدمزنان به شب پناه بردم؛ ناخودآگاه سیگاری روشن کردم.
در تاریکی، سیگار میدرخشید، مثل سیگاری که بازماندهای روشناش کرده باشد.
اما چه کسی این نور را میبیند؟ این نقطهٔ کوچک میان ستارگان بیشمار را؟
مدتی در تاریکی ایستادم، سیگار میدرخشید و رو به کوچکشدن مینهاد،
و هر نَفَسی صبورانه مرا بهسوی نابودی میکشاند. چه کوچک بود، چه کوتاه. کوتاه، کوتاه، اما حالا درون من،
جایی که ستارگان هرگز نمیتوانستند باشند.
۳. شعر «دریاچهٔ آتشفشانی» از دفتر آورنو
میان خیر و شر جنگی بود.
ما تصمیم گرفتیم جسم را خیر بدانیم.
این باعث شد مرگ، شر باشد.
این باعث شد روح
کاملاً با مرگ دشمن شود.
همچون پیادهنظامی که خواهان خدمت به
جنگجویی بزرگ باشد، روح
بر آن بود که طرف جسم را بگیرد.
روح علیه ظلمت شورید،
علیه هر نوعی از مرگ
که میشناخت.
این صدا که میگوید
اصلاً فرض کن این جنگ شر باشد
از کجا میآید؟ این صدا که میگوید
اصلاً فرض کن جسم است که ما را به این حال انداخته،
ما را از عشق ترسانیده
ارسال نظرات