خاطراتِ بروبکسِ هیئت به قلم عالیجاهِ مهاجری؛

طنز: سگِ ماده

طنز: سگِ ماده

هنوز یک ‌هفته از سرِ کار رفتنم نگذشته بود. چهل‌وپنج‌ دقیقه تعطیلِ اجباریِ نهار داشتیم که خواهی‌نخواهی باید استفاده می‌کردیم. بچه‌های هماهنگ با هم سه، ‌چهارنفر می‌شدند و معمولا در ساعتِ نهار دورِ هم بودند و یک‌ریز حرف‌می‌زدند. من تنها بودم و درعوض همه را می‌پاییدم. شش دانگِ حواسم جمع بود که این‌ها به‌هم چه می‌گویند. از کنارِ دخترانِ جوان که رد می‌شدم یکی، دوبار کلمه‌ی Bitch را شنیده بودم که چیزی بینِ «بِچ» و «بیچ» تلفظ می‌شد.

شب در خانه کلمه را چک‌ کردم «سگ، گُرگ یا روباهِ ماده» معنی می‌داد و بیشتر البته تکیه رویِ سگ بود. از آن‌جایی که این دختران اغلب خطاب به همدیگر این تعبیر را به‌کار می‌بردند احساس کردم خیلی منطقی ا‌ست که در مقامِ بدگویی از یکدیگر یا شاید در یک حالتِ خودمانی به هم «سگِ ماده» بگویند، همان‌گونه که در اصفهان تعبیرِ «خره» متداول است و آدم‌ها از سرِ صمیمیت و گاه حرص و بُغض ممکن است همدیگر را «خره» خطاب کنند.

این البته نه موقوف به اصفهان و نه تنها متوجّهِ «خر» است که «گاو و شتر و گوسفند و یابو گفتن» هم برسرِ زبان است و آدم‌ها به هم حواله ‌می‌کنند و برایِ تاکید می‌افزایند؛ «البته ولانسبتِ گاو!»

معروف است که بعد از تاسیس و معروفیتِ حزبِ خران در ایران ، این حزب به مردانِ عضو «نرّه‌خر‌» و به زنان «ماچه‌خر» و به اعضایِ زیرِ سنِ قانونی که در سازمانِ جوانان فعال بودند «کُرّه‌خر» می‌گفتند. حالا این‌که چند دخترِ کانادایی دورِ هم جمع شوند و به فلان همکارشان که خیلی چاپلوس یا خودنماست «سگِ ماده» بگویند هیچ چیزِ عجیبی را به‌ذهن متبادر نمی‌کُند.

روزِ بعد که رهسپارِ محلِ کار بودم خانمی با سگش واردِ آسانسور شد و از وجناتِ حیوان و پاپیون‌های صورتی و آرایشی که داشت خوب معلوم بود که ماده است. من که دلم می‌خواست از ذخیره‌ی واژگانم کمالِ استفاده را بکنم. با نگاهی از اعجاب و صورتی پر از خنده به آن خانم گفتم:

“what a nice bitch!”

و توقع داشتم طرف از تعریفِ من سپاسگزار باشد که به هیچ عنوان نبود و تا به آخر و تا به امروز هیچ‌وقت با من سوارِ آسانسور نشد و همین‌که من را می‌دید راهش را کج می‌کرد.

ارسال نظرات