نویسنده: گلچهره فرخکیش
محمد تابش -هنرمند چندرسانهای- امسال سه نمایشگاه در تورنتو برگزار کرده است: دو مجموعهی چاپی در اوپن استودیو و یک مجموعهی سفال در هاربرفرانت و جشنوارهی تیرگان. به بهانهی آخرین نمایشگاهش؛ «رسانهای برای داستانگویی» که به همراه دو هنرمند کانادایی برگزار میشود، به کارهای اخیر این هنرمند نگاهی میاندازیم.
ایدهی اولیهی مجموعه کتابهای «عروسکهای پسرم»، هنگامی به وجود آمد که تابش با پسر ششماههاش بازی میکرد: اینکه دنیای پسرش چقدر با دنیای او متفاوت خواهد بود. او کودکی خود را در اوج انقلاب سال ۱۳۵۷ و جنگ هشتسالهی ایران و عراق، در تهران گذرانده است. تابش میپرسد چگونه میتواند پیشینهی خود را به فرزندش توضیح دهد، کسی که در یک محلهی آرام در حومهی تورنتو زندگی میکند؟! او میگوید؛ در آن لحظه احساس کرد که در عین نزدیکی، چقدر از پسرش دور است. از آنجا که هر جامعه ارزشهایی متفاوت را به زندگیمان تحمیل میکند، شکاف فرهنگی در خانواده، منشا بسیاری از مشکلات مهاجران است. شخصیتهای آشنا که مهاجران با آنها بزرگ شدهاند، برای فرزندانشان غریبه خواهند بود. تابش میگوید وقتی با پسرش بازی میکرد، حتی عروسکهایش نیز چون غریبهها به نظر میآمدند.
در مجموعهی «عروسکهای پسرم»، تابش شخصیتهایی تخیلی برای عروسکهای پسرش به وجود آورده است. هر برگ کتاب، یک شخصیت جدید را به خواننده معرفی میکند. در سمت راست، یک عکس همراه با اسم و محل تولد و در سمت چپ، داستان زندگی این شخصیت در چند جملهی مختصر دیده و گفته میشود. این داستانها نقطهی مشترکی دارند: جدا از موقعیت خانوادگی و اجتماعی یا موقعیت شغلی و سن و سال، تمامی این شخصیتها بهنوعی با بحران هویت درگیرند. انگار هیچکدام از وضعیت موجود راضی نیستند. در برابر دست نامرئی تقدیر شورش میکنند. زندگی این افراد مثالی از مقاومت و جانسختی است.
از آنجا که هر داستان حاوی چندین ارجاع فرهنگی است، کتابها به فارسی نوشته شدهاند. چون ترجمهی کلمه به کلمهی این کار غیرممکن است. یک کتابچه به زبان انگلیسی همراه کتابها به نمایش درآمده است که با ارائهی ترجمه و توضیحی کوتاه، زمینه را برای مخاطبانی که فارسی نمیدانند، فراهم میکند.
تابش در کار قبلی خود؛ کتاب «خاطراتی که کمرنگ میشوند»، مجموعهای از خاطرات کودکی خود را دربارهی خشونت، جنگ و سانسور، همراه با تصویر ارائه میدهد. در متن، او با پرهیز از روایت توصیفی، بر روایت شخصی تأکید میکند. جایگذاری متن و تصویر در کنار هم و تأکید بر همراهی این دو، ازطرفی یادآور کتب مصّور تاریخی است، و ازطرف دیگر، تصاویر سیاه و سفید و ساده ـ گاهی حتی بچهگانه ـ کتابهای مصّور را برای مخاطب تداعی میکند. تابش بازداشت گستردهی فعالان سیاسی و اعدامهای بدون دادگاه عادلانه را در حافظهی خود دارد؛ سرکوب و سانسوری که از سوی رژیم اسلامی به تمام شئون زندگی روزمرهی مردم اعمال میشد و گاه بخش سنتی جامعه نیز همسوی آن بود. او در چیدمان «اشیای غریب»، به حافظهی خود نقب زده است و از طریق مجموعهای از تندیسهای کوزهمانندِ سفالین که در میان متونی احاطه شدهاند، به این موضوع واکنش نشان میدهد. با وجود اینکه شکل بدنگونهی هر سفالینه یگانه است، همهی آنها ویژگی مشترکی دارند: دهانی باز در حال فریاد. این شش سفالینهی انداموار با دهانهای باز خود، شش دهه ستم را ـ از دههی پنجاه تا کنون ـ به نمایش میگذارند. هرکدام از آنها در فضایی محبوس میان فهرستی از نامهای فعالان سیاسی قرار گرفتهاند ـ از همهی طیفهای جامعه ـ که در دادگاههای نمایشی یا بدون دادگاه جان خود را از دست دادهاند.
اعتراضات اخیر در ایران ـ با محوریتِ زنان ـ پساز قتل مهسا امینی، لزوم بازگوییِ روایت بیعدالتی، خشونت و همهی آنچه را که بر تن و جان ایرانیان رفته است، بار دیگر و بیش از پیش مطرح کرده است؛ بازیابیِ حافظهی مشترکی که روایت و ثبتِ آن، جدالِ با فراموشی است. محمد تابش سعی میکند تجربیات شخصی خود را در غالب روایت با مخاطب به اشتراک بگذارد؛ آثاری که از ترکیب موضوعات «شخصی» و «سیاسی» بر محور هنر و برای تغییر به وجود آمدهاند و هربار رسانههای مختلف شامل نوشته، چاپ، هنرهای صوتی و تصویری و مجسمه را میآزمایند.
ارسال نظرات