جهان يک بار آفريده نشده، بلکه هر هنرمندی آن را از نو آفريده است.
چه چیزی است در نوشتههای يک مرد مريضِ گوشه گیر، که سالها در اتاق کوچکش، روی تختی به جیر جیر افتاده، خوابیده بود؟ اتاقی که حتی پنجرهای هم رو به بیرون نداشت، ولی جهانی در آن آفريده شد که هنوز میخوانیم و شگفت زده میشويم. پروست از کجا حرف میزند و چه چیزی را به جهان میافزايد؟ رمان بزرگ پروست «در جستجوی زمان از دست رفته» کنکاش يا سیر و سلوک روح نیست بلکه به تمامی سرشار از قريحهای هنری است، مرگ نمادين هنرمند است برای آفريدن جهانی نو.
اتفاقی که به وقت خواندن در جستجو… در ما میافتد همان جابهجايی مدلولهای پیشین و روزمرهی ماست، اضافه شدن حقیقتی در جهان واقع ما يا آفرينش دوبارهی جهان در مقابل چشمان ماست. تصوير رنگ و رو رفتهی جهان، همان تکرارها و روزمرگیها، در خط به خط کتاب پروست به رنگ و بويی در میآيد که چیزی جز حقیقت واقعی آن لحظه نیست. حقايقی که ادبیات با هر شاهکارش آن را دوباره می آفريند و در مقابل چشمان حیرت زدهی ما میگذارد، آن جابهجايی نگاه هر روزهی ما به روابطمان، اطرافمان و به خصوص خودِ ناپیدای ماست، همان ناانديشیدهی انديشه.
رمان پروست به تمامی مصداق هنر به تعريف ايساک بابل است: «جوهرِ هنر در ارائه ی غافلگیری است، ارائهی يورشی غافلگیرانه بر باورهای خواننده که برای او به صورت يک عادت در آمده است.» هنر پروست آنچنان زندگی روزمره ما را رنگ میزند که آدمهای اطرافمان ديگر نمیتوانند مثل سايه از مقابلمان رد شوند. بارها احساس خواهیم کرد اين تصوير، اين اتفاق و اين حرفها و صداها آشناست، ولی هیچ وقت نخواهیم فهمید که کی و کجا آن ها را تجربه کردهايم. ما به همراه راوی پروست از کودکی تا پیری سیر میکنیم و تمامی احساسات خود را دوباره با او تجربه میکنیم. واقعیتی که پروست از آن میگويد آنقدر در پس ذهن ما آشناست که آرام او را همراهی میکنیم، لذت میبريم و درد میکشیم. پروست، و در واقع ادبیات، به طور غافلگیرانهای ما را در جايگاهی قرار میدهد که همهی آن تفکرها، تشبیهها و استعارههايی که ما از جامعه و پدران خود به ارث بردهايم به کناری ريخته شوند و معناهاي ديگری در مقابل ما شکل گیرد. واژهها (دالها) مدلولهای ديگری میگیرند و ما از آن پس با معنای ديگری به آن تصاوير نگاه میکنیم و به صداها گوش میدهیم و البته اين اتفاقی خودآگاه نیست و ما ناخواسته در دامش افتاده ايم، اتفاقی که جابهجايی عظیمی در افکار زير بنايی ما ايجاد میکند و آنچه را که در حاشیه بوده به مرکز توجهمان میکشاند. اين مدلولهای جديد، حاصل تجربیات و دغدغههای شخصیترين لحظات يک هنرمند است، حادثهای که در اعماق ذهن او اتفاق میافتد و به شکل واژهها يا خطوطی، روی کاغذ میآيد و ما آنقدر به امر واقع زندگی نزديک میشويم که تمام انرژيای که در طول اين مدت صرف سرکوب آن کردهايم آزاد میشود و لذت میبريم.
هنر پروست فقط ساختن شخصیتهايی چند لايه و آشنا نیست بلکه راوی پروست آنچنان با حساسیت به جزئیات زندگی مینگرد و میان آنها پیوستگی ايجاد میکند که از آن پس، سوی چشممان آنقدر زياد میشود که تا اعماق وجود خودمان و دوستانمان فرو میرود. نويسندگان زيادی بودهاند که شخصیتهایی واقعی ساخته و آنها را عريانتر از همیشه در مقابل چشمهای ما قرار دادهاند. ولی همیشه جای چیزی در میان آنها خالی بوده. بهاری که ويوالدی با موسیقیاش میسازد با آنچه که موسیقیدانهای ديگر ساختهاند چهقدر تفاوت دارد؟ و اين تفاوت از کجاست؟ نقاشانی که طبیعت را نقاشی میکنند چه فاصلهای با نقاشان بزرگ دارند؟ هر دو هم خوب طرح میکشند و هم برگها و درختان را خوب ترسیم میکنند ولی چیزی که میان آنها فرق میگذارد اين است که نقاشان معمولی آن مرز صورتی رنگی که در حاشیه ی شکوفهی درختی ايجاد شده را ناديده میگیرند و ما را هم متوجهاش نمیکنند. نوری که هنگام ظهر لابهلای علوفه در مزرعهای میافتد و يا انعکاس نور روی سطح خیس برگ، همان جزئیاتِ کوچکی است که ما را به شوق میآورد، همان لکهی ماندگار است روی سطح صاف و صیقلی تصوير.
دربارهی پروست قلم فرساییهای زیادی شده است و هر کسی از ظن خود دربارهی او چیزی گفته است. فکر میکنم بعد از کافکا، پروست بیشترین حجم مطالب نوشته و ترجمه شده را در کشور ما از آن خود کرده باشد. اما همه میدانیم که تعداد کمی از دوستان هستند که این رمان حجیم را خوانده باشند! حالا اینکه چگونه میتوان کسی را که هنوز پروست نخوانده، بله، کسی را که هنوز پروست نخوانده است نویسندهی امروزی یا آگاه به ادبیات مدرن دانست جای سوال است.
رمان پروست، در جستجوی زمان از دست رفته، با وجود حجم زیادی که دارد از ضروریترین کتابهایی است که باید کسانی که میخواهند پا در این عرصه بگذارند مطالعه کنند. نبود خوانش ادبیات کلاسیک و مدرن باعث میشود که نویسندگان ما دوباره همان تجربیاتی را تکرار کنند که ادبیات جهان سالها پشت سر گذاشته است و اگر این کتابها در ابتدای راه خوانده نشوند و نویسندگان از آنها نگذرند، سالها طول میکشد تا این تجربیات را به تنهایی کسب کنند. اما مگر یک نویسنده چقدر عمر میکند؟
گذشته از این، رمان پروست کتابی نیست که بتوان بدون مطالعهی خود اثر و تنها با خواندن نقدهای ادبی یا حواشی که بر آن نوشته میشوند چیزی از آن درک کرد یا حتی میتوان پا را پیشتر گذاشت و گفت که بدون خواندن این نوع کتابها نمیتوان به سادگی ادبیات بعد از آن را به خوبی درک کرد و درباره ی جهان نویسندگان پس از آن حرف زد. بنابراین بهتر است قبل از گذاشتن هر کتابی در سیاههی خرید یا خواندنمان،کتاب در جستجوی زمان از دست رفته را بگذاریم و با تحمل و صبر آن را به پایان برسانیم چرا که در عرصهی نویسندگی و ادبیات هیچ راه میان بری وجود ندارد.
ارسال نظرات