همانطور که شما خوانندگان عزیز صفحات ادبی هفته میدانید، کمی بیش از حدود یک سال قبل، باب مطلب دنبالهداری را گشودیم زیر عنوان ادبیات و مهاجرت که هم به ادبیات فارسیزبان و اُدبای فارسیزبان در کانادا میپردازد و هم به آثار ادبی و داستانیِ مرتبط با مهاجرت در ایران.
گفتوگوهای متعدد ازجمله با نیلوفر احمدی، نیّره دوستی، فریبا کلهر، مهرانِ راد، مهدی فلاحی، سایه اقتصادینیا، محمود فرجامی، امیر خادم و پروندهای مفصل در باب بهروز بوچانی از آن جمله بود و بسیار هم مورد لطف و استقبال شما عزیزان قرار گرفت.
در گامِ بعد و طی بیش از هفت شماره، به شکلها و مناسبتهای مختلف به اهمیت تولیداتِ صوتی بهویژه پادکست در کاربردی کردن ادبیات پرداختیم.
آنچه در این شماره میخوانید، حاصل همسخنیِ ما با فعال فرهنگی شهر تورنتو محمود عظیمائی است. او فعالیتهای فرهنگی متعددی دارد و ازجمله در جایگاه میزبان و تولیدکننده و گویندهٔ پادکست رادیو دستنوشتهها در میان اهالی فرهنگ و مردم تاریخ دوست بسیار شناخته و تا آنجا که کار او امروز بیتردید از محبوبترین پادکستها به زبان فارسی و جزوِ دهپانزده پادکست برتر در کل موضوعهاست که در مدتی کوتاه، حتی بیش از پیشبینیهای خود او شنونده و مقبولیت یافته است.
سفر محمود عظیمائی به مونترآل برای اکران مستند «سیاه»، مناسبت مغتنمی بود تا با او دربارهٔ پادکستش و کل زیست فرهنگیاش، به گفتوگو بنشینم که امیدوارم فرهنگ دوستان بیشتری را با رادیو دستنوشتهها آشنا کند و سبب شود آن را پی بگیرند.
با سلام و سپاس از وقتیکه در اختیار «هفته» میگذاری. برای شروع لطفاً خود را برای مخاطبان ما معرفی بفرما.
من محمود عظیمایی هستم، اینجا رادیو دستنوشتههاست و شما صدای من را از قطار تورنتو مونترال میشنوید!
محمود جان چه شد که برای زندگی و کار به اینسوی جهان آمدی؟
داستانش دراز و ملالآور است. سر لجبازی با زندگی و شرایط اجتماعی سیاسی برای یک دوره ۱۸ ماهه آیتی در سال ۲۰۰۴ با یک بلیت دوطرفه تهران تورنتو (آن مواقع خط مشهد تورنتو ترکیش ایرلاین هنوز راه نیفتاده بود!) به تورنتو آمدم و ماندگار شدم!
بارقههای کارِ فرهنگی از کجا به سراغت آمد؟
دغدغه کار فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را دوران دبیرستان و دانشگاه در ایران داشتم. بعد از چند ماه از شروع مهاجرت، بعدازآنکه شوک ماههای اولیه تمام شد در وبلاگ دستنوشتهها شروع به نوشتم کردم. چند سالی طول کشید تا به این نتیجه رسیدم ما ایرانیها گرفتار حلقه تکرار اشتباهات تاریخی خود هستیم و درک صحیح تاریخ را اولین و مهمترین مرحله برای گذر از مشکلات کنونی پیدا کردم.
در اینهمه شاخههای مختلف کار و کوششت چه شد که این مسیر به سمت کار پادکست رفت؟
حدود هفت سال است که درگیر تحقیق روی زندگی سیاسی و شخصی صادق قطبزادهام. قرار نبود اینقدر طولانی و جدی باشد اما شد. پروژهای شد که از تویش چند مستند تلویزیونی، یک مجموعه برنامه رادیویی/پادکستی و یک مجموعه آنلاین و نهایتاً یک کتاب درخواهد آمد. البته اگر عمر من کفاف همه اینها را بدهد! در حین تحقیق روی این پروژه و سفر به آرشیوهای مختلف دنیا، بهکلی موضوعات تاریخی جالب برخوردم که هیچ ربطی به موضع صادق قطبزاده نداشت. بعد از چند سال دیدم کلی سند و مدرک و اطلاعات تاریخی دارم که باید با آنها کاری بکنم. پادکست رادیو دستنوشتهها نتیجه این کشفهای حاشیهای است.
ساختار و بخشها و اهداف رادیو دستنوشتهها چیست و تا کی ادامه دارد؟
رادیو دستنوشتهها قرار است محوریتش روی بازخوانی تاریخ معاصر ایران با استفاده از اسناد آرشیوی، تاریخ شفاهی و مصاحبههای اختصاصی بماند. ممکن است قالبش تغییر کند که باید بکند. هر پدیدهای برای بقایش باید در مقابل تغییر تسلیم شود. ممکن است گاهی کمی از تاریخ فاصله بگیرد تا به دل سازندهاش نزدیک شود، مانند اتفاقی که در مجموعه چهل سال موسیقی با نوشتههای سحر سخایی برایش افتاد؛ اما باز زودی برمیگردد روی خط تاریخی خودش؛ و تا کی؟ تا زمانی که من حال و وقت ساختنش را داشته باشم!
لطفاً در جایگاه کسی که بهنوعی مروّج نگاه دقیق به تاریخ معاصر است، به نظرت چرا پادکست اینهمه مهم و مقبول و اثربخش شده است؟
به نظرم پادکستها راه دستیابی به منابع خوب و خواندنی را برای زندگی پرشتاب و شلوغ و خسته امروزی راحت و دستیافتنی کردهاند. گذران زمان را در ترافیک و در مترو و در موقع بیخوابی مفید کردهاند. از آنطرف هم برای مخاطبان ایرانی محدودیت دسترسی به اطلاعات ناب و بدون سانسور و مستقل از ممیزیهای حکومتی را شکستهاند.
تولید و تداوم پادکست هزینهبَر است. چطور هزینههایش را تأمین میکنید و سهمِ حمایتهای فرهنگیِ دولت و یاریهای مردمی را در پیشبردِ کار چگونه میدانی؟
تا اینجای کار بخشی از هزینههای مستقیم پادکست را از کمکهای مردمی جبران کردهام؛ اما پادکست سازی کموبیش بهاندازه یک شغل جانبی زمان و کار و انرژی میبرد. کسانی که پادکست میسازند به نظرم کار دلی میکنند و زیاد نگران این هزینهها نیستند. در مورد کمکهای دولتی اتفاقاً در فکر اقدام برای Grant هایی که دولتهای استانی و فدرال در کانادا دارند هستم و اگر فرصت شود پیگیرشان خواهم بود.
جریان ساختهشدن مستند «سیاه» چه بود؟
من یک لیست بلندبالا از موضوعات بالقوه برای اپیزودهای آینده پادکستم دارم. روی لپتاپم هم فولدرهایی دارم که برای هرکدام از این موضوعها هر وقت سند و مدرکی یا ویدیو و صدای مرتبطی پیدا میکنم آنجا آرشیو میکنم تا وقتش برسد. موضوع مستند سیاه هم قرار بود یکی از این موضوعات باشد تا اینکه سروکله خودت پیدا شد با پیشنهاد اجرای زنده برای جشنواره تیرگان تورنتو. به نظرم آمد این موضوع (شخصیت سیاه در نمایشهای ایرانی و ارتباطش با بردهداری و نژادپرستی) مناسبترین موضوع برای چنین اتفاقی میتوانست باشد؛ که همینطور هم شد. به ذهنم رسید حالا که قرار است صدنفری در این برنامه زنده حضور داشته باشند، بهجای پخش صرفاً صدای ویدیوهای مربوط به مصاحبهها یا فوتجهای آرشیوی را پخش کنم. کل اجرای زنده را هم که ضبط ویدیویی کردم. استقبال خوبی از این کار شد؛ اما قوانین محل برگزاری برنامه اجازه استفاده بیشتر از چند دقیقه از برنامه ضبطشده را نمیداد و این مرا وادار کرد که دوباره کل این اپیزود را اجرا و ضبط کنم البته این بار بدون حضور تماشاچی. این تکرار این فرصت را هم داد تا چند مصاحبه تخصصی دیگر هم به کار اضافه کنم و غنای کار را توسعه بدهم. خلاصه نتیجهاش این مستندی شد که با هم در مونترال دیدیم.
ارتباط دوسویهٔ مهاجرت با این کوشش آهسته و پیوستهٔ شما چه بوده؟ به تعبیر دیگر: تأثیرش را بر زندگیِ خود و همزمان در جامعه چه میدانی؟
مهمترین تأثیرش در زندگی من احتمالاً بالابردن درک و فهم و سواد شخصیام بوده و البته امیدوارم که موفق شده باشم تا این درک و فهم جدید را با مخاطبانم هم تقسیم کرده باشم.
لطفاً از فعالیت دیگرت نمایندگی داکیونایت تورنتو و «بایگانمدیا» برایمان بگو.
داکیونایت به همت بنیاد کیارستمی و داوطلبانی در حدود سی شهر در آمریکای شمالی هرماه یک مستند ایرانی (در مورد ایران) را به نمایش میگذارد. در چهار سال گذشته دوستان خوب من در تورنتو این مسئولیت را داشتند. پنج شش ماه پیش به دلیل نبودن داوطلبی برای این کار قرار بود این نمایشهای فوقالعاده در تورنتو تعطیل بشود. همسرم مریم که من و او همیشه از مشتریان این مستندهای خوب بودهایم تشویقم کرد که این مسئولیت را با کمک او قبول کنم و جلوی تعطیلی این برنامه را بگیرم.
بایگانمدیا چطور؟
اما بایگانمدیا شرکتی است که چند ماه بعد از پذیرفتن مسئولیت داکیونایت تورنتو در انتاریو ثبتش کردم تا همه فعالیتهای فرهنگی هنریام از تهیه و ساخت پادکست گرفته تا داکیونایت و از ساخت مستند تا اکرانهای ویژه فیلمهای مستند در تورنتو را زیر پوشش این نام انجام دهم و تلاش کنم با گرفتن کمکهای دولتی بخشی از هزینههای این فعالیتهای پرهزینه را جبران کنم.
لطفاً از راههای مختلف شنیدنِ رادیو دستنوشتهها و دسترسی به آرشیوِ آن نیز برای ما بگو.
مانند همه پادکستهای دیگری که با فید آر. اس.اس (RSS Feed) کار میکنند این پادکستها با تمام اپلیکیشنهای استاندارد پادکست قابل دریافت هستند. علاوه بر آنها مستقیماً روی ساوندکلاود (که میزبان اصلی دستنوشتههاست) و همینطور کانال تلگرام پادکست قابلدسترسی هستند.
و سخن پایانیِ ناگفته…
خوشحالم از اینکه پادکستهایم مورد استقبال مردم داخل و خارج از کشور قرار گرفته است. از گرفتن نظرات و حس شنوندهها مثل راننده اسنپی که پادکستها را برای مسافرانش میگذارد یا معلم تاریخی که از موضوعات پادکست برای دانشآموزانش میگوید بینهایت کیفور میشوم؛ و ممنونم از تو بابت فرصتی که به وجود آوردی تا با شنوندههای مونترالی پادکستم دیداری داشته باشم و مستند سیاه را با آنها ببینم.
محمود عظیمائی گرامی، ممنون از وقتیکه به هفته دادی.
ارسال نظرات