یکی از بهترین حرفهایی که بعد از درگذشت آدمها شنیدم و کمی آرامم کرد، حرف لطیف کاشیگر، پدر مدیا کاشیگر است که وقتی مدیا در سال ۱۳۹۶ در ۶۱ سالگی درگذشت، در کمال آرامش گفت: «مدیا به اندازه چندین نفر سیگار کشید، به اندازه چندین نفر نوشید، به اندازه چندین نفر نوشت و به اندازه چندین نفر خواند، او به اندازه چندین نفر زندگی کرده، پس حسرتی نیست.»
نسخهی آخر داستانِ «خانم بازیگر» را برایش فرستاده بودم؛ داستانی که به یکی از کتابهای مهم او «برهنه در باد» اشاره داشت. در این داستان مسعود کیمیایی قصد داشت از روی کتاب «برهنه در باد» فیلمی بسازد و دختری سارهنام میخواست به هر قیمتی شده در آن فیلم بازی کند. در جایی از داستان در توصیف شخصیت اصلی کتاب از قول کیمیایی نوشته بودم: « شخصیت جاهلیِ منصور بیتل با شخصیت رندانه و منش قلندارنهاش هم پهلوانان اساطیری را به یاد میآورد و هم عیاران قصههای عامیانه را.» و محمدعلی خوشش آمده بود از این توصیف و گفته بود: «این نوشته آشناست، جایی آن را خواندهام.» گفته بودم: «بله خب... من هم از همانجا برش داشتهام.» نمیخواست زود بپرسد «کجا؟» میخواست خودش به یاد بیاورد، من هم منتظر ماندم که به یاد بیاورد. ناگهان با خوشی گفت: «علی شروقی در نقدش دربارهی کتاب این را نوشته بود، فکر کنم در روزنامهی شرق.» خندیده بودم: «خب... این را که من توی خود قصه هم میگویم.»
خنده بود: «آهان... پس من هم از همانجا به خاطرش آوردم. فکر کردم حافظهام خوب شده و رفته و از گذشتههای دور پیدایش کرده. حالا علی شروقی واقعا این را نوشته؟»
«بله نوشته.»
«میدانستی کیمیایی هم واقعا میخواست از کتاب برهنه در باد فیلمی اقتباس کند؟»
«بعد چه شد؟»
توی قصه نوشته بودم کیمیایی دربارهی نساختن آن فیلم گفته: «لابد حرفمون شده با محمدعلی و لابد اون از ریش من خوشش نیومده و من از سبیل اون خوشم نیومده یا شاید فکر کردم مخاطب دیگه با این قصهها ارتباط برقرار نمیکنه. چه میدونم!»
محمدعلی هم تا حافظهی خوبش را به رخم بکشد، عین همان حرفها را تکرار کرد و فهمیدم که قصه در قصه شده و دیگر از جایی به بعد نفهمیدم کدام اتفاق واقعا روی داده و کدام اتفاق فقط قصه بوده و دیدم وقتی این حال به آدم دست میدهد، دنیا چقدر قابلتحملتر میشود؛ مثلا ندانی محمدعلی در داستانی درگذشته یا واقعا درگذشته و ندانی آن جمله را واقعا نوشته یا پایانبندی قصهای غمناک است؟
حالا دیگر از چیزی مطمئن نیستم. حالم که جا آمد دربارهاش فکر میکنم. اصلا حالمان که جا آمد دربارهی این چیزها با هم حرف بزنیم...
ارسال نظرات