جهش!

شعری از شهین خسروی‌نژاد

 

شهین خسروی‌نژاد

 

که خصوصی‌هایمان

در انحصار عموم

و هر رفتارمان تحتِ دید

رویاها را یادمان رفته بشود فردی چرخید

امنیت‌شان را بشود چشید

در خشکسالی

نوشید

 

چاه می‌کشیدیم آبی

ما در چاهی در نقطه تاریکش مخفی

یکی می‌آمد که بکشد

آب

مخزنی بود با سوسک‌های شناور

از شدت جذب آب

حنایی‌شان بی‌رنگ

گاریِ آب‌فروشی هم آبِ خوردن می‌زد

جار

کوچه مردمانی می‌شد

خودمانی

 

خلوت کوچه تهدیدآلود

دوچرخه‌سواری لمپن گلِ گیسوان مرا می‌کشید

جیغ کشیدنم گمِ باد بسکه نازک بودم

بسکه بی‌دفاع

با غرشِ نزدیکِ هر موتورسیکلت

خشم در گره مشتم می‌لرزید هنوز هم می‌لرزد

هنوز هم یاد پِت پِتِ عروسِ کمیته پشت در،

تفتیش، شکنجه،...

(مثل خفگیِ کوچه‌های حلبچه)

 

من و تنهایی در پناه هم

من و مورچه‌های سیاه درهم‌پیچان

جوهری می‌شد رابطه از فرط ماهیت

فَلسی می‌شد انگشت     می‌پیچید به دور ابتداش.

من و قابلمه‌ها مشغول سایش هم

من و قفسه‌ها و کتاب

من و جامعه

برسانَدِمان جِرم‌گیری به عریانی

استخوان ظاهرِ هم کنیم!

 

در زیر جریانِ منجر از روشویی/ سینک

به تاریکیِ لوله‌ها

من شنای شرطی شده‌ام را از روزِ اولِ تشکیل

عودِ جزییات تنم

هنگام شستشو

و بیشتر از آن در زیر دوش

که رویاها بر سروپیکرم می بارند و وحشت دستگیری دارند

باله آنقدر دستانمان

 می‌زنند تند تند آنقدر می‌زنند

قلب‌های‌مان کوبان

از بین امواج محله‌های شناس

خانه به خانه بام به بام

تعقیب‌کننده‌های ناشناس

از گیر چنگ‌ها چنگک‌ها

به سختی باله

باله باله بال بال

بپر بپر می‌رسند دارند می‌رسند

تندتر تندتر رسیـ...

...

 

در این نفسـ نفسـ زدنِ درگیری

 در ژن

جهش آیا نمی‌افتد اتفاق

اتفاق که همچنان فرو

می‌افتد

بر سر این جن‌ها زدگی

 

برچسب ها:

ارسال نظرات