دیدگاه: کلاهی که غرب سر اپوزیسیون ایرانی گذاشت

بخش اول راه‌حل این بود که یک پرفورمنس و شو راه بیندازند زیرا می‌دانست ایرانیان شو زیاد دوست دارند. بنابراین به بخش بی‌خاصیت و نمادین حکومت‌هایش (عمدتاً مجلس، نمایندگان و سازمان‌های فقط حراف مثل حقوق بشر) مأموریت داد تا شروع کنند به حمایت‌های نمادین از معترضان و محکوم کردن وقایع ایران. اعتماد معترضان به تدریج جلب شد....

 

توضیح «هفته»: بخش دیدگاه نظر شخصی نویسندگان است. انتشار آنها به معنای تایید یا رد آن دیدگاه نیست.

محسن خیمه‌دوز

 

مدتی قبل از خطر کلاهبرداری غرب از ایرانیان معترض خارج از کشور نوشتم.

اگر اولین کلاهبرداری غرب از ایرانیان را در سال ۵۷ بدانیم که موفق شد سر سه جریان «سلطنت، چپ و دین‌دار» را شیره بمالد و به مدت چهار دهه به‌طور غیرمستقیم بر خر مراد سوار شود، در ایام حاضر هم دلیلی نداشت همان مسیر کلاهبرداری و کلاهگذاری را طی نکند. این بار البته با موفقیت سر ایرانیان معترض خارج از کشور را با زیرکی حساب‌شده کلاه گذاشت.

غرب متوجه شد که خر مراد قبلی دیگر توان راه رفتن ندارد اما هنوز خر مراد بعدی هم شناسایی نشده، پس نباید عجله کند. ایستاد و دریافت که اپوزیسیون ناتوان‌تر از آن است که جایگزین شود اما، هم تعداد معترضان و هم شدت اعتراضات زیاد بود پس نمی‌شد به آنها بی‌اعتنا هم بود. بنابراین به راه‌حلی چندوجهی برای کلاهبرداری نیاز بود.

بخش اول راه‌حل این بود که یک پرفورمنس و شو راه بیندازند زیرا می‌دانست ایرانیان شو زیاد دوست دارند. بنابراین به بخش بی‌خاصیت و نمادین حکومت‌هایش (عمدتاً مجلس، نمایندگان و سازمان‌های فقط حراف مثل حقوق بشر) مأموریت داد تا شروع کنند به حمایت‌های نمادین از معترضان و محکوم کردن وقایع ایران. اعتماد معترضان به تدریج جلب شد. شور و هیجان در میانشان افزون‌تر شد و همه، موفقیت را نزدیک می‌دیدند. (بخش اجرایی حکومت‌های غرب البته در تاریکی نه‌تنها به این معترضان می‌خندیدند بلکه در حال معاملات تجاری پرسود با مخالفانشان بودند).

زمان برای بخش دوم کلاهبرداری آماده شده بود. بخش بی‌خاصیت غرب اعلام کرد که ما نیاز داریم که افرادی را به‌عنوان نماینده مردم و حکومت بعدی بشناسیم تا بتوانیم با آنها مذاکراتمان را شروع کنیم. و در همین ایام هم شروع کردند به پخش شایعاتی مثل اینکه مسئولان حکومت ایران در حال فرار به خارج و ورود به ونزوئلا هستند با چمدان‌های بسته و پر از پول. در این مرحله زمینه برای کلاهبرداری کاملاً آماده شد. همه به فکر افتادند یک یا چند نفر را معرفی کنند. برخی که خودشان را در مقام ریاست و وزارت دیدند. برخی هم رؤیای حکومت موردعلاقه‌شان را می‌دیدند. در صف اول فریب‌خوردگان، سلطنت‌طلب‌ها و پهلوی‌گرایان ایستادند. بازی رأی‌گیری برای وکالت را آنها شروع کردند و گام اول برای ایجاد تفرقه با زیبایی توسط آنها کلید خورد. غرب با استفاده از ساده‌لوحی پهلوی‌گرایان یک گام به کلاهبرداری سیاسی نزدیک شد.

در ادامه صف، و پشت سر پهلوی‌گرایان، چپ‌های ایدئولوژیک بودند که با تکیه‌بر تضاد تاریخی و کاذبشان با پهلوی‌گرایان زمینه را برای تفرقه و سپس کلاهبرداری غرب فراهم کردند. چپ‌های ايدئولوژيك که سابقه کلاهبرداری غربی را داشتند و یک‌بار توسط آنها کلاهشان برداشته‌شده بود (در سال ۵۷) طعمه خوبی بودند و این بار هم طعمه شدند. در ادامه صف، فعالان مدنی صف کشیدند (چه فعالان مدنی سکولار، چه فعالان مدنی دین‌دار). دین‌داران معمولاً در انتهای صف فریب خورندگان سیاسی قرار می‌گیرند زیرا آنها با تکیه‌بر بخش خدعه و فریب درون مذهبشان کمتر از دو گروه دیگر فریب می‌خورند، با اين همه آنها هم بخشی از فریب‌خوردگان و بازی‌خوردگان تاریخ معاصر ایران‌اند. و به‌این‌ترتیب بود که طرح ایجاد تفرقه میان اپوزیسیون، به دست خود اپوزیسیون ولی در مسیر کلاهبرداری غرب با موفقیت انجام شد و فعالان موجود در صف، یکی پس از دیگری بازی خوردند و به دام افتادند. همه تشکیل جلسه دادند که منشور تولید کنند. تب تشکیل شورا و تولید منشور بالا گرفت. تولیدی شورا و تولیدی منشور آن‌قدر فعال شد که هر چهار نفر زیر یک زیر پله جمع می‌شدند و برای حکومت بعدی منشور تولید می‌کردند و هرکدام هم یک شاه یا رئیس یا رهبر برای خودشان معرفی می‌کردند. و با این اقدام همه افرادی که روزی به‌تنهایی می‌توانستند بخشی از بار اعتراضی صنف خودشان را به‌طور معقول به دوش بکشند، خنثی شدند و تبدیل به ابزارهای تولید تفرقه شدند و طبق معمول تربیت ایرانیان به‌وقت شکست، هرکسی هم دیگری را مسئول شکست و خودش را سالم و بی‌گناه معرفی کرد. و اینجا بود که آخرین مرحله پروژه کلاهبرداری سیاسی غرب از ایرانیان معترض با موفقیت انجام شد: معترضان اپوزیسیون، خودشان با دست خودشان، خودشان را متلاشی کردند و غرب با زیرکی یک‌بار دیگر بر موج اعتراضات سوار شد تا با شیره مالی بر سر ایرانیان بدون آنکه ردی از خودش بر جای بگذارد، از موج عظیم اعتراضات هم عبور کند و بخش اجرایی خودش را در مسیر منافع خودش به سمت آنچه خودش می‌ساخت هدایت کند. (یکی از مضحک‌ترین کلاهبرداری‌های سیاسی، بازی دادن رضا پهلوی توسط اسراییل بود).

واضح است که حماقت فریب خورندگان اپوزیسیون ایرانی ربطی به تئوری توطئه یا خبیث بودن غرب ندارد. غرب بر اساس هوشمندی و درایت از منافع خودش دفاع کرد و تا جایی که توانست رقبای منافعش را بازی داد. چه با کلاهبرداری سال ۵۷، چه با کلاه گذاری سال ۱۴۰۱.

آنچه در این میان تعجب‌آور است این است که: چرا ایرانیان این همه علاقه به فریب خوردن و بازی خوردن دارند؟ و چرا عقل سیاسی ایرانیان در سال ۵۷ فریز شده است؟ یعنی تعدادی عاشق قبل از ۵۷ اند، تعدادی عاشق خود ۵۷ اند، تعدادی هم متنفر از ۵۷.

چرا هرگز در میان ایرانیان شاهد شکل‌گیری گروهی نبودیم که به پژوهش و اندیشیدن علاقه‌مند باشد و از درون اندیشیده شده‌هایش اقدام به تحلیل و تولید دستورالعمل‌های راهبردی بکند؟ چرا ایرانیان همچنان عاشق نماد و شکلک و نشانه‌اند؟ چرا اغلبشان فقط عاشق شیر و خورشید، عاشق تاج سلطنتی، عاشق داس و چكش، عاشق پیامبربازی و امام‌بازی، عاشق پرچم و آرم پرچم‌اند و مسئله‌شان هرگز از این موارد فراتر نرفته؟ چرا هر بار باید حسرت خورد با گفتن اینکه دریغ از تألیف یک مقاله جهانی، دریغ از تألیف یک کتاب جهانی، دریغ از تألیف یک نقد بنیادین به گذشته رفتاری خود و گذشته تاریخی خود. با ذهن‌های فریز شده در سلطنت، در چپ ایدئولوژیک، در دین منجمد، در سنت‌های راکد، در باستان‌گرایی منجمد آیا به‌راستی انتظار داشتند که بخش اجرایی غرب از آنها حمایت هم بکند؟

و این‌چنین شد که بازهم کلاهی دیگر بر سر ایرانیان رفت و کلاهی دیگر از سرشان برداشته شد.

مقالات بیشتر از محسن خیمه‌دوز را در صفحه فیس‌بوک ایشان بخوانید.

Mohsen Khaimehdooz | Facebook

1 نظر

با درود به شما این نوشته غیر از نوعی ناامید کردن مردمی که خواهان آزادی ایران وایرانیان هستند، هیچ سودی ندارد. این بی پدرمادرها در عرض این چهل و اندی سال تا توانسته اند مملکت ما را چاپیده و کشورما را تبدیل به یک باتلاق کرده اند. ملت سی میلیونی صاحب نان را هم تبدیل به هشتاد و اندی فقیر و گرسنه و گور خواب و تریاکی و آلوده و... تبدیل کرده اند. (البته اکثریت آنان را نه آن دسته از دزدها و چپاول گران پیشانی داغ آلود و بیشرم و متجاوز و بی ناموس). ازمن دلخور نشوید. ما نه چشممان به دست خارجی است، نه دلمان میخواهد که آنها مملکت ما را ازاین طاعون وحشنتاک نجات دهند. اما مثل غریقی هستیم که دراین اقیانوس که برای نجات مملکت خود دست به هر خش و خاکی میزنیم. اگر شما حسن نیت دارید، به جای این نوشته های دل سرد کننده، راه و چاره درستی پیشنهاد کنید و بنویسید. من دلم نمیخواهد شما را عامل جمهوری اسلامی بخوانم و نام ببرم، اما این نوشته شما بیشتر آن بو را به مشام میرساند.

عبید سن خوزانی

j22 jمه j2023

ارسال نظرات