خسرو شمیرانی
به تازگی نمایشنامهی «گیلگمش راه/جو» به زبان انگلیسی و با عنوان Gilgamesh Con/Quest منتشر شد. این اثر تازهترین کار از محمود کریمی حکاک، استاد تئاتر در دانشگاه سیینا نیویورک است.
این نمایشنامه اقتباسی از حماسهی گیلگمش است که توسط محمود کریمی حکاک و رالف بلستینگ Ralph J. Blasting برای اولین بار در آمریکا حدود سی سال پیش روی صحنه رفت.
حماسهی گیلگمش که احتمالا قدیمیترین اثر ادبی مکتوب تاریخ بشر است روایت جستجو، دوستی، مرگ و عشق است، مفاهیمی که پس از ۵هزار سال همچنان محوریت، جذابیت و اهمیت خود را حفظ کردهاند.
اثر مشترک حکاک و بلَستینگ با مقدمههایی از دو محقق به نام آمریکایی،مایکل دیک Michael Dick نوینسده چندین اثر درباره گیلگمش و شریل دُ سیانتیس Cheryl De Ciantis، نقاش و اسطورهشناس آغاز میشود.
در ابتدای این اثر همچنین نقدی به قلم آر. ام. گارو R M Grau بازنشر شده که بر اجرای سی سال پیش اثر نوشته شده بود.
دو نویسنده و استاد پیشکسوت تئاتر در این نمایشنامه حماسهی پنج هزارسالهی گیلگمش را با پارامترهای زندگی مدرن درمیآمیزند و تصویری متفاوت و تاثیرگذار از مفاهیم ازلی و ابدیِ عشق، دوستی، مباززه و مرگ نقش میزنند.
محمود کریمی حکاک برای هنرمندان صحنهی تئاتر ایران نامی آشناست. او در دههی نود چند سالی در ایران زندگی و تدریس کرد و نقش خود را در صحنهی تئاتر ایران ابدی کرد, نکتهای که شاگردان دیروز او و استادان امروز تئاتر ایران آن را تایید میکنند.
کریمی حکاک تجربه هفت ساله زندگی خود در ایران را در کتابی سه جلدی تحت عنوان شکسپیر در تهران Shakespeare in Tehran مکتوب کرده که جلد اول آنرا انتشاارت Routledge منتشر کرده است.
به مناسبت انتشار این اثر تازه با محمود کریمی حکاک یک مصاحبه زنده داشتیم که در روز ۲۶ ژانویه از طریق لایو اینستاگرام هفته تورنتو hafteh.toronto انجام شد. متن ویرایش شده این گفتوگو را در زیر میخوانید.
دکتر کریمی حکاک، محمود عزیز، اخیرا کتاب نمایشنامه گیل گمش راه/جو به زبان انگلیسی از شمامنتشر شد. این داستانِ هزاران ساله شاید قدیمیترین داستان مکتوب تاریخ بشر باشد. چطور شد شماسراغ حماسهی گیلگمش رفتید؟
آغاز کار شبیه یک حادثه بود. این انتخاب گناه من نبود بلکه داستان خودش ما را انتخاب کرد: آن زمان من در دانشگاه تاسون Towson University تدریس میکردم. در یک جلسهی روتین سهشنبه قرار بود من بگویم سال آینده چه نمایشی کار خواهم کرد! من اساسا این قرار را فراموش کرده بودم و هیچ آمادگی برای اعلام اینکه چه نمایشی کار خواهم کرد، نداشتم. وسط جلسه رئیس دپارتمان از من پرسید محمود سال دیگه میخوای چه نمایشی کار کنی؟ من به سرعت همه نمایشنامههایی که اسمشان را در زندگیام شنیده بودم از مغزم عبور کرد و هیچ کدامشان ننشست. چون نمیخواستم همکارانم بدانند که آماده نیستم، کاملا بیاختیار از گیلگمش نام بردم.
رئیس دپارتمان پرسید داستان گیلگمش چیست؟ گفتم متاسفم که شما گیلگمش را نمیشناسید، این داستان قدیمیترین داستان تاریخ بشر است و خلاصهای از ماجرا را تعریف کردم...
او گفت: هرگز نمیدانستم این داستان تبدیل به نمایشنامه شده است...
گفتم: نه چنین نمایشنامهای وجود ندارد...
گفت: یعنی شما میخواهی هم نمایشنامه را بنویسی و هم کار کنی!؟
گفتم: نه رلف (همکار و دوستم که او هم در جلسه بود) قرار است نمایش را بنویسد!... و رلف بیچاره که هیچ چیز از این ماجرا نمیدانست یکدفعه همینطور ماند!... بعد رئیس دپارتمان گفت: من نمیدانستم رلف نمایشنامهنویس هم هست! بدون اینکه به رالف فرصت جواب او را بدهم، گفتم نه نیست! این اولین نمایشنامهایست که قرار است بنویسد... و قبل از اینکه این بیچاره بگوید من اصلاً از قضایا خبریندارم ماجرا جفت و جور شد.
رئیس دپارتمان که موضوعهای دیگری در برنامه آن جلسه داشت گفت: چه عالی چقدر خوشحالم که یک نمایش تازه توسط دو تن از اساتید خودمان اجرا میشود. اینطور بود که ماجرای نمایش گیلگمش شروع شد.
همین جا اشاره کنم به اینکه رلف بلستینگ یکی از استادان به نام تئاتر در ایالات متحده است و با یکسابقه چند ۱۰ ساله درصحنه مطرح است و در کنار محمود کریمی نویسندهی گیلگمش راه/جو است. محمود عزیز لطفا درباره کتاب کمی توضیح بدهید!
همانطور که میدانی من تقریباً در همه کارهایم سعی میکنم داستانها را به طریقی با زمان حال و تاریخ معاصر خودمان تطبیق دهم. در اغلب مواقع این تطبیق دادن به فرهنگ خود من هم برمیگردد وداستان و نمایشنامه، خودش نوعی تمها یا کانسپتهای ایرانی پیدا میکند. رالف هم داستان گیلگمش را هم نخوانده بود. کتاب را به او دادم. خواند و خوشش آمد. اما گفت من که نمایشنامهنویس نیستم. پس چطور میتوانیم این کار را بکنیم! بعد از قدری کنکاش و مبادله،قرار شد یک درس یک ساله بگذاریم و عدهای از دانشجویان سال آخر و دو سه تا از دانشجویانی که در سالهای قبل فارغالتحصیل شده بودند ولی در آنجا به ما کمک میکردند را به آن کورس بیاوریم و با بدیهه سازی روی تمهای اصلی داستان استخوان بندی نمایشنامه را تدوین کنیم. در نتیجه از همان اول شروع کار هم بخاطر فرا زمانیبودن تمهای کلی داستان و هم به خاطر حضور یک عده جوان امروزی نمایشنامه حالت معاصر پیدا کرد.
میدانید که در این داستان انکیدو و گیلگمش مثل دو برادر بههم نزدیک میشوند و در مسیر خیزش و مبارزهشان با خدایان انکیدو محکوم به مرگ میشود، مرگی که برادرش گیلگمش هم از نجات او ناتواناست.
یادمان باشد که ما از دههی هشتاد میلادی صحبت میکنیم. وقتی که مسئله بیماری ایدز در اروپا و آمریکا خیلی گسترده و داغ بود. خیلی از عشاق و کسانی که هم را دوست داشتند در ناتوانی مطلق شاهد مرگ عزیزشان بودند. بیماری و درمان ایدز ناشناخته بود.
در داستان گیلگمش هم، مرضی که از طرف خدایان به انکیدو تحمیل میشود کاملا ناشناخته است. این شباهت و تمهای مختلف دیگر که در این حماسه است سبب شد که هرچه بیشتر روی آن کار میکردیم رابطه آن با زمان و دنیای معاصر ملموستر و جذابتر شود.
محض یادآوری برای دوستان حاضر: ما در مورد کتابی صحبت میکنیم که به تازگی و در اوایلهمین سال ۲۰۲۵ منتشر شده ولی اساس آن نمایشنامهای بوده که محمود کریمی حکاک ۳۰سال پیش آنرا روی صحنه برده است! ما در سوالهای بعد به این موضوع برمیگردیم. درباره کتاب صحبتمیکردید...
بله، من وقتی دیدم خیلیها، بخصوص همکاران فعلی و دانشجویان من در مورد این نمایش کنجکاو هستند و میخواهند متن این نمایشنامه را بخوانند تصمیم گرفتم بعد از ۳۰ سال آن را چاپ کنیم وچیزی که در فاصله اجرای نمایش گیلگمش در سال ۱۹۸۹ و چاپ آن در سال ۲۰۲۵ اتفاق افتاد این بود که داستان چه در ذهن من، چه در ذهن دوستم رالف بلستینگ و چه در جامعه هنری نوعی پختگی خاصبرای خودش پیدا کرد. مثلاً در سال ۱۹۸۹ که میخواستیم برای بار اول داستان گیلگمش را اجرا کنیم طی تحقیقات متوجه شدیم که تا آن زمان هیچکس این داستان را برای صحنه آماده نکرده بود. البته در سال۱۹۸۲، سالی که من در دانشگاه اندروپ بلژیک تدریس میکردم، یک اجرا ی عروسکی از داستان گیلگمش به روی صحنه آوردم، که البته کلام چندانی در آن نبود و بیشتر حرکت و عروسک بود. اما ۳۰ سال پس ازآن اجرا ما میبینیم که چیزی حدود ۳۰ تا ۴۰ کتاب دیگر راجع به گیلگمش نوشته شده، چند اجرای تئاتری دیگر از آن تهیه شده که اغلب همان بازگویی این داستان به زبان نمایش بوده، نه نگرش معاصرسازی این اسطوره .
اتفاقا برای من هم جالب و عجیب است که متنی با این میزان اهمیت و جذابیت و با این موضوعات ومفاهیم کلیدی که در تاریخ اندیشه بشر همیشه به آنها پرداخته شده چطور تا دهه ۸۰ و ۹۰ روی آن کارتاتر نشده!
البته ممکن است اجرا شده باشد اما ما خبر نداشته باشیم و هیچ بعید نیست که کسی در جایی تئاتری اجرا کرده باشد ولی متن نمایشیای از آن وجود ندارد که ما از آن آگاه باشیم.
دقیقاً موضوع همین است که اگر هم کاری روی آن انجام شده چرا پس هیچ انعکاس گستردهای نداشته است! شما به شباهتهای دورهی تاریخی این کتاب با حال حاضر ، منجمله با جامعهی ما، اشاره کردید. منظورتان چیست؟
اول) حماسهی گیلگمش در دوران عبور از مادرسالاری به پدرسالاری رخ می دهد. من حس میکنم شروع قرن بیست و یکم حداقل در فرهنگ ما با نوعی مادرسالاری یا بهتر بگویم زن سالاری، مصادف است، که البته بسیار هم زیبا و قابل تقدیر است. ما نمونه آن را در جنبشهای سالهای پس از جنگ مثل جنبش سبز میبینیم. در جنبش زن زندگی آزادی هم، که به اعتقاد من ادامه همان خیزش ۱۳۸۸ است، این موضوع کاملاً مشهود است.
دوم) نکته دیگر مبارزه با خدایان آسمانی است که ما امروز به خوبی با آن آشنایی داریم؛ گیلگمش اولین کسی است که به مبارزه با خدایان میرود. موجودی که دو سومش خدا و یک سومش انسان است ولی علیه حکومت مطلقه خدایان قیام میکند. در این قیام تا حدی پیش میرود که خدایان ناچار میشوند جلسهای بگذارند تا ببینند با او چه کار کنند. و چون میبینند که پایههای اقتدار اینگونه خدایان، و نمایندگانشان بر روی زمین، در حال سست شدن است، بزور متوسل میشوند و قویترین سلاحشان را، که همان گاوِ نر آسمانی است، برای تنبیه گیلگمش و انکیدو میفرستند. اما گیلگمش و دوستش انکیدو آن گاو را هم میکشند. بعبارتی همان قیامی را بر علیه خدایان میکنند که ما امروز شاهدش هستیم، به این امید که انسان سالاری جانشین خداسالاری بشود.
حماسه گیلگمش با دو موضوع کلیدی کار میکند؛ داستان از راهی شدن گیلگمش برای یک سفر شروع میشود. ما در خیلی از داستانها و اسطورههای مدرن و باستانی این سفر بیرونی را همراستا با سفری درونی طی میکنیم و البته مسئله مرگ... کمی در این رابطه توضیح دهید.
همانطور که گفتی جستوجو و سفر درون و بیرون انسان موضوع تازهای نیست؛ چیزی که آن را امروز برای من زیبا میکند این است که این جستوجو هر روز دارد فراتر از محدودیتهایی میرود که برای ما گذاشته شده است. ما میبینیم که انسان امروز نیز همواره در حال شکستن آن المانها یا حد و مرزهاست. در عین حال نیز میدانیم انسان امروز با همه پیشرفتش و همه درخششی که در این راه کسب کرده، هنوز نتوانسته است بر مرگ غالب شود و همچنان این موضوع در پایان راه برای همه برقرار است.
به نظر من این خیلی زیباست که ما در داستانی مربوط به ۵ هزار سال قبل میبینیم که یک انسان در سفری درونی و بیرونی از خطرها میگذرد و حتی وقتی به دروازه دنیای تاریکی میرسد و با مرگ روبهرو میشود آنجا هم دست از مبارزه بر نمیدارد تا جایی که اوتناپیشتیم، دروازهبان مرگ، مجبور میًشود راز زندگی جاودانه را به او بدهد. و به او نشانه گلی زندگی جاودانه را که در اعماق آبهای شفاف هست میدهد. گیلگمش هم میرود و آن گل را به دست میآورد، و همین که گل به دست بر روی قایق میآید، خطاب به خدایان میگوید: پدرتان را در میاروم! حالا من این گل رو تیکه تیکه میکنم، به همه جوانان شهرم میدهم و دیگرهیچکس نمیمیرد و شما هم کاری نمیتوانید بکنید. یعنی درنهایت باز هم مبارزه بر علیه خدایان و دیدگاه مقام برجسته انسان را از دست نمیدهد. این برای من خیلی زیباست.
محمود عزیز، دکتر کریمی حکاک از شما سپاسگزارم.
کتاب Gilgamesh Con/Quest و کتابهای دیگر دکتر محمود کریمی حکاک را میتوانید از لینک آمازون تهیه کنید.
ارسال نظرات