حداقل دستمزد و آرمانگرایانی که فراموش شده‌اند

حداقل دستمزد و آرمانگرایانی که فراموش شده‌اند

کانادا، میهن انتخابی ما در تعیین حداقل دستمزد بیش از یک قرن سابقه دارد و طی هفته‌های اخیر نیز بحث‌هایی پیرامون افزایش حداقل دستمزد در اینجا مطرح شده است.

 

سردبیر|

سه دهه پیش، پس از ریزش ناگهانی و بهمن‌وارِ بلوک شرق، کِشتیِ ایده‌آل‌های سوسیالیستی در برخورد با صخره‌های مغرب درهم شکست؛ تا جایی که طرف‌دار عدالت اجتماعی بودن در بیشتر کشورهای جهان به درجه قبح سوسیالیست بودن در ایالات متحده نزول کرد. گرچه امروز، دوباره، پس از فاجعه‌آفرینی گسترده‌ی «گلوبالیزاسیون» و «نئولیبرالیسم» عدالت اجتماعی در ارتباط تنگاتنگ با حفظ محیط‌زیست مطرح می‌شود اما هنوز به سطح دوران طلاییِ دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی برنگشته است.

آیا چپ و سوسیالیسم واقعاً همان ابلیسی هستند که سیاستمداران ایالات متحده برای مردم خود و جهان تصویر و تبلیغ می‌کنند؟ آیا صاحبان ایده‌های سوسیالیستی به جز شّر برای بشر چیزی نداشته‌اند؟

تعیین حداقل دستمزد، به‌عنوان یکی از بنیان‌های حفظ منافع طبقه زحمت‌کش در برابر قدرتمندان، رسم و قاعده‌ای است که امروز در تمامی جهان از جمله در آمریکا و همچنین در کانادا پذیرفته شده‌اند اما بسیاری از ما فراموش کرده‌ایم که این ایده نیز مثل ایده‌ی ۸ ساعت کار و… برای اولین‌بار از سوی سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها مطرح شد. در قرن نوزدهم میلادی وقتی که اکثریت بزرگ جمعیتِ امپراتوری بریتانیا در فقر وحشتناک به سر می‌برد، پس از فلاکت ایجادشده توسط انقلاب صنعتی، این سوسیالیست‌ها بودند که ایده حداقل دستمزد را مطرح کردند اما دهه‌ها برای تحقق آن زمان لازم بود و همچنین مبارزه‌ای سخت و خونین، تا ما، همه‎ی ما، امروز از مواهب آن بهره‌مند شویم.

اصل اساسی مطرح شدن بحث حداقل دستمزد، آثار مثبت آن در بهبود زندگی کسانی است که بیش‌ترین آسیب را در بازار کار متحمل می‌شوند؛ کارگرانی که اغلب مجبورند به‌صورت روزانه یا فصلی کار کنند نیاز دارند تا درآمدی داشته باشند که کفاف مخارج یک زندگی آبرومند را بدهد. درآمدی تضمین‌شده که توسط هیچ فرد، قرارداد یا نهادی نتواند کاهش یابد. بر اساس قواعد سازمان بین‌المللی کار، «قانون حداقل دستمزد علی‌رغم توافقات قرارداد شده بین کارگر و کارفرما باید به‌منظور بیش‌ترین بهره‌وری و کارایی در یک رابطه‌ی کاری، توانایی حمایت یکسان و برابر از همه‌ی کارگران از جمله زنان، جوانان و کارگران مهاجر را داشته باشد.»

مخالفان تعیین حداقل دستمزد همواره معتقد بوده‌اند که این سیاست بنگاه‌ها را به کاهش اشتغال ترغیب می‌کند اما تجربه بشر در بیش از یک قرن رقابت آزاد افسارگسیخته نشان داده است که عدم تعیین حداقل دستمزد چگونه زمینه استثمار بی‌بندوبار و بی‌توجهی به حقوق اکثریت را فراهم می‌کند. این‌چنین بود که در بسیاری از کشورها در سال‌های پایانی قرن نوزدهم و سال‌های ابتدایی قرن بیستم قواعدی برای حداقل دستمزد ایجاد شد. از منظر بین‌المللی از سال ۱۹۷۰، طبق معاهدات سازمان بین‌المللی کار (ILO) تعیین حداقل دستمزد پیشنهاد شده است و هم‌اکنون در بیش از ۹۰ درصد کشورها اجرایی می‌شود.

امروزه در حالی همه‌ی ما از این مواهب برخورداریم که فراموش کردیم این مواهب ایده‌های سوسیالیست‌هایی بودند که سال‌ها با تمام قوا از طرف سرمایه‌داران مورد مخالفت قرار گرفتند.

کانادا، میهن انتخابی ما در تعیین حداقل دستمزد بیش از یک قرن سابقه دارد و طی هفته‌های اخیر نیز بحث‌هایی پیرامون افزایش حداقل دستمزد در اینجا مطرح شده است که در پرونده‌ی این شماره به آن پرداخته‌ایم.

درحالی‌که همه‌گیری کرونا طی دو سال گذشته سبب شد تا بسیاری از کارگران شغل خود را از دست بدهند، تعیین حداقل دستمزد بیش‌ازپیش اهمیت پیدا می‌کند. این پاندمی دوباره نشان داد که رعایت آزادیِ بازارِ سرمایه‌داری در شرایط خاص، چقدر می‌تواند مهلک و نابودگر باشد. تقریباً دولت‌ها در تمامی کشورها طی یک سال و نیم گذشته مجبور به دخالت بیشتر در اقتصاد شده‌اند و اگر این حمایت‌ها نبود، بخش زیادی از اقشار جامعه قادر به ادامه‌ی زندگی شرافتمندانه نبودند.

شکل گرفتن دیکتاتوری‌ها زیر نام سوسیالیسم و در پوشش عدالت‌خواهی صدمه‌ای جبران‌ناپذیر به ایده‌های آرمان‌خواهانی وارد کرد که جز بهبود شرایط زندگی برای اقشار گسترده جامعه چیز دیگری نمی‌خواستند. گمان می‌کنم این شرط انصاف است که وقتی به حداقل دستمزد فکر و برای افزایش آن تلاش می‌کنیم آن‌هایی را که در راه این ایده جان خود را فدا کردند به یاد بیاوریم.

ارسال نظرات