افشین اصغرزاده در این گفتوگو به اهمیت فروتنی کوهنورد در برابر قله و کوه میگوید و اینکه چگونه غرور یک کوهنورد در برابر چشمان همراهان منجر به مرگ دلخراشش شد. افشین میگوید یکی از شرایط موفقیت، عدم تکبر و همگامی با طبیعت است.
اگر لایو را تماشا نکردهاید، ویدیو را اینجا ببینید و یا مصاحبه را در زیر بخوانید.
نویسنده: خسرو شمیرانی
افشین اصغرزاده عزیز در ابتدا یک سؤال ساده و خیلی کلی: میدانید از زمانی که ثبت دادهها انجام میشود، حدوداً چند نفر موفق به فتح قله اورست شدهاند؟
دقیق نمیتوانم بگویم ولی فکر میکنم در کل دنیا شاید حدوداً ۱۰ هزار نفر یا کمتر این قله را فتح کرده باشند.
آن هم تقریباً طی ۱۰۰ سال گذشته؟
بله تقریباً.
به شما بابت این صعود تبریک و خسته نباشید میگویم.
افشین اصغرزاده: سپاس از شما آقای شمیرانی، بله این یک برنامه بسیار ویژه است و من امیدوارم هرکدام از کوهنوردهای حرفهای که آرزوی آن را دارند به آرزویشان برسند و صعود به این قله را تجربه کنند.
میتوانید یک تصویر کلی از این سفر به ما بدهید؟ میدانم حدود ۵۰ روز طول کشیده است، ولی طبیعتاً همه آن ۵۰ روز را شما کوهنوردی نمیکردید! کمی برایمان بگویید در این ۵۰ روز بر شما چه گذشت؟
افشین اصغرزاده: اگر اجازه دهید قبل از هر چیز میخواستم به یک نکته اشاره کنم؛ اتفاق بدی در منطقه مازندران افتاده، منطقهای که خود من بچه آنجا هستم سوادکوه عزیزمان، یک سیل بسیار وحشتناک آمده و چندین نفر جانشان را از دست دادند و خیلی از خانوادهها اموالشان را از دست دادند. مخصوصاً دامداران و کشاورزان؛ زمینهای کشاورزی و دامها از بین رفتند. امیدوارم این هموطنان عزیز پشتیبانی شوند و مدیریت بهتری در منطقه مازندران و کل ایران اتفاق بیفتد.
به نظرم قطع بیرویه درختان در منطقه سوادکوه و نابود کردن جنگلهای زیبا یکی از دلایل اساسی چنین سیلهای وحشتناکی است که هر چند سال یکبار باعث تخریب و نابودی زندگی مردم منطقه میشود. همه عزیزانی که از دست رفتند، چه مسافران و چه ساکنان روحشان شاد.
من هم از طرف «هفته» به همه بازماندگان این فاجعه درگذشت عزیزانشان را تسلیت میگویم و مثل شما آرزو دارم این بحرانها در ایران کمتر پیش بیاید و وقتی پیش میآید بهتر مدیریت شود و یا اصلاً مدیریت شود. از شما درباره سفرتان سؤال کرده بودم...
افشین اصغرزاده: ببینید این سفر یک تجربهی عجیبی است که فقط یک کوهنورد آن را درک میکند. البته کسی هم که کوهنورد نباشد میداند که اورست بزرگترین قله کره زمین است و شما وقتی بالای قله میایستید دقیقاً کروی بودن زمین را میبینید. شما آن بالا حس فوقالعادهای دارید و وقتی با این همه تلاش به بالای قله میرسی شیرینی آن را با تمام وجود حس میکنی. واقعاً یک تجربه بینظیر و فوقالعاده لذتبخش است.
خیلی جالب است که از روی قله میشود کروی بودن زمین را دید...
افشین اصغرزاده: بله همینطور است.
ما در هر دقیقه چندین بار دم و بازدم داریم، نفس میکشیم. خیلی بدیهی است، آنقدر که هیچوقت به اهمیت آن فکر نمیکنیم. بالای قلههای بزرگ مثل اورست، تنفس به این راحتی نیست و احتمالاً شما ناچارید برای آن تجهیزاتی داشته باشید. درست است؟ علاوه بر این مطمئناً شما در این مسیر با خطراتی مواجه هستید! کمی در این رابطه برایمان توضیح میدهید؟
افشین اصغرزاده: درکل برای صعود به قلههایی بالاتر از ۸۰۰۰ متر بهطور وحشتناک با کمبود اکسیژن مواجه هستیم و بدن برای این امر نیاز به اکسیژن کمکی دارد. بعضی از کوهنوردان بدون اکسیژن تلاش میکنند، خود من هم اول قصد این کار را داشتم ولی دکترها گفتند این کار در آینده به تو آسیب میزند منصرف شدم و تصمیم به استفاده از کپسول اکسیژن گرفتم.
میزان اکسیژن کمکی بستگی به پکیج دریافتی شما دارد. بعضی کوهنوردها اکسیژن کمکی بیشتری میگیرند تا بتوانند راحتتر صعود کنند. بعضی هم مثل ما که پکیج ارزانتری داریم باید مصرف اکسیژن کمکی را مدیریت کنیم. مثلاً خود من برای صعودم اکسیژن یک و نیم را گرفتم که خیلی سخت است.
هرازگاهی هم میشد که من چند دقیقه اکسیژن را برمیداشتم تا از هوای طبیعی با درصد کمتر اکسیژن استفاده کنم. چراکه بدن به اکسیژن افزوده عادت میکند و این عادت خطرآفرین است و میتواند فرد را تا حد مرگ ببرد. با خودم فکر میکردم اگر زمانی اکسیژن تمام شود آمادگی داشته باشم تا بتوانم خودم را مدیریت کنم تا به مکان امنی برسم.
خطراتی که اشاره کردید جدی و متنوع است؛ از زمانی که شما وارد منطقه میشوید حتی در همان پیمایشهای اولیه که در ارتفاع زیر ۲۰۰۰ متر دارید خطرات شروع میشود. خطراتی مثل ریزش کوه یا بارش شدید باران و هرچه بالاتر میروید احتمال بروز خطر هم بیشتر میشود و شما هرلحظه با یک چالش جدید روبهرو میشوید و باید در مقابلش عکسالعمل مناسبی نشان دهید. این هم در برنامه امسال که خودم حضور داشتم برایم نمایان شد که اتفاقات تلخ و شیرین زیادی افتاد.
با اتفاقات تلخ شروع کنیم و بعد به شیرینیها برسیم. در صحبتهایی که پیشتر داشتیم اشاره کردید که حتی چند نفر طی مسیر از دست رفتند. چه مسائلی باعث بروز فاجعه میشد؟
افشین اصغرزاده: ببینید از ارتفاع ۲۰۰۰ متر به بعد یواشیواش اکسیژن کم میشود. حتی در کوههای ۲۰۰۰ متری هم پیش آمده که افراد دچار ادم مغزی یا ریوی شدهاند. در کوههای بلند چنین اتفاقهایی میافتد. کسانی که پا به قلههای بلند میگذارند ۹۰ درصدشان حرفهای هستند. البته در ۱۰ درصد هم افراد معمولی هستند که با کمک پول زیاد میآیند و تجربهی جدی ندارند.
ما امسال در برنامه اورست کلاً ۴۷۰ نفر حضور داشتیم. از این تعداد کمتر از ۱۰۰ نفر توانستند به قله برسند و بقیه نتوانستند. خیلی از آنها تا کمپ ۱ یا بیسکمپ آمدند و برگشتند و خیلیها هم از کمپ دو، سه، چهار یا حتی قبل از سامیت ناچار به برگشت شدند. به نظر من آنهایی که برگشتند تصمیم درستی گرفتند. یک سری از افراد هم اصرار به صعود داشتند و متأسفانه ما ۸ نفر را امسال از دست دادیم. این تعداد در سال گذشته ۱۸ نفر بودند.
هشت کوهنورد از بین رفتند؟
افشین اصغرزاده: بله متأسفانه.
هشت نفر از ۴۷۰ نفر آمار خیلی بالایی است!
افشین اصغرزاده: بله همینطور است. مثلاً دو نفر از کشور مغولستان بودند که متأسفانه در هوای بد تلاش برای صعود کردند و بعد از کمپ ۴ اورست گم شدند و دیگر پیدا نشدند. دو نفر دیگر هم از صعود برگشتند و یکی از آنها در کمپ ۴ در چادر خودش به خاطر ایست قلبی یا اتفاق دیگر و دیگری هم به همین ترتیب در کمپ ۳ جانشان را از دست دادند.
نزدیک قله، جایی که حدوداً ۱۰ دقیقه بعدش به قله میرسیدیم، دقیقاً پشت سر من، یک نقاب برفی شکست و متأسفانه چندین نفر سقوط کردند. کوهنوردی از کشور فرانسه به نام کلمبر و شرپایش از نپال به همراه یک نفر دیگر روی طناب نبودند که آن یک نفر را توانستند بالا بیاورند ولی کلمبر و شرپایش در صدم ثانیه ناپدید شدند! به سمت کشور چین افتادند و غیب شدند. اصلاً دیگر آنها را ندیدیم. تقریباً ۵ نفر دیگر هم از طناب آویزان بودند و چون روی طناب حمایت بودند بچهها توانستند همه آنها را بالا بکشند و جان سالم به دربردند.
دو نفر دیگر، یک شرپا به همراه یک دونده سیاهپوست از کشور کنیا که میخواست بدون اکسیژن تلاش کند (من دقیقاً صدایشان را میشنیدم که در بیسیم صحبت میکردند) ما در راه برگشت از صعود در کمپ ۴ لوتسه بودیم که دیدیم یک بگومگویی پیش آمده و این کوهنورد متأسفانه به مشکل بدی خورده بود و نمیتوانست درست نفس بکشد و داشت وارد ادم مغزی میشد که سوپروایزر بیسکمپ به اسم دورچی به شرپایش اصرار کرد که اکسیژن کمکی به او بدهد و متأسفانه کوهنورد کنیا رد میکرد و طبق حدسیات ما در همان حین یک درگیری رخ داد یا اتفاقی دیگر که آن دو نفر هم متأسفانه جانشان را از دست دادند و دیگر پیدا نشدند.
اتفاقات بد دیگری هم داشتیم به این صورت که خیلیها سرمازدگی داشتند و انگشتان دست یا پایشان را از دست دادند. اتفاقاتی که اصلاً شما نمیتوانید پیشبینی کنید.
این صحبتهای شما نشان میدهد این مسیر چقدر پرخطر است و اورست با کسی شوخی ندارد. شما در منطقه که بودید احتمالاً هرازگاهی با خانواده در تماس بودید. در آن زمان حس شما و خانواده و واکنشها چطور بود؟
افشین اصغرزاده: چون اخبار در شبکههای اجتماعی پخش میشد قطعاً آنها هم میدیدند. دختر و پسرم نسبت به این شرایط آگاه بودند و میدانستند چه خطراتی دارد هرازگاهی که زنگ میزدم با آنها صحبت کنم به من گوشزد میکردند که مراقب باشم. همسرم نیز خودش کوهنورد است و کاملاً شرایط را درک میکند. او نیز مدام به من روحیه میداد و میگفت برو و تمامش کن. خلاصه خیلی همراهی کردند تا من بتوانم صعود کنم.
من خیلی نگران خانوادهام بودم و با خودم میگفتم اگر در این راه اتفاقی بیفتد خانوادهام درگیر خیلی از مسائل میشوند و گذر از این داستان برایشان خیلی سخت است. خدا را شکر که با مدیریت مناسبِ خودم، خانوادهام و کمپانی که اسپانسرم بود، همهچیز درست پیش رفت و صحیح و سلامت صعود کردم و برگشتم.
اگر دوست دارید میتوانید از کمپانی هم اسم ببرید...
افشین اصغرزاده: با یک کمپانی در ایران قرارداد دارم که مدیریتش با محمد خادم است. ولی کمپانی اصلی من «سون سامیت» در نپال است. به همه کوهنوردان دیگر هم که قصد صعود به قلههای بلند را دارند توصیه میکنم که با کمپانیهای شناخته شده قرارداد ببندند تا همهجوره موردحمایت قرار بگیرند. «سون سامیت» یکی از قویترین کمپانیهاست که حتی هلیکوپترهایش برای امداد تا ارتفاع ۷۳۰۰ متر هم میآید. من خودم تجربه خوبی در سه صعود که با این کمپانی داشتم کسب کردم.
شما به برخی از مشکلاتی که طی چنین سفرهایی پیش میآید. کسانی که میخواهند به سمت ورزش کوهنوردی یا چنین کارهای بزرگی بروند نیاز به چه آمادگیهای جسمانی و حتی روحی دارند؟
افشین اصغرزاده: ببینید کوهنوردی ورزشی است که واقعاً ازلحاظ استقامت بدنی و ذهنی آدم را قوی میکند. اینطور نیست که آدم یکدفعه تصمیم بگیرد. (برایتان گفتم حتی در کوههای ۲۰۰۰ متر هم اتفاقات خطرناک میافتد، حتی در ایران خودمان هم خیلی اتفاق میافتد که افراد در ارتفاعات پایین جانشان را از دست میدهند) ورزشهای هوازی مثل دوچرخه، دویدن، شنا کردن و از این دست میتوانید خودتان را برای کوهنوردیِ حرفهای آماده کنید.
خود من هم ۵ الی ۶ ماه قبل از هر صعود، سراغ چنین ورزشهایی میروم و بیشتر تمرکزم روی ورزشهای هوازی است. ما در کبک ارتفاع زیادی نداریم ولی کنار ورزشهای هوازی همان ارتفاعاتی هم که داریم با کولههای سنگین میروم تا پیمایش کنم و بدنم آماده شود؛ اما بیشترین چیزی که بعدها در ارتفاعات به آدم کمک میکند همان ورزشهای هوازی است.
آیا راهکاری هست که آدم برای مواجه با لحظاتی که با خطر روبهرو میشود آمادهتر باشد؟ مثلاً شما به چند متر پشت خودتان نگاه میکنید که یکی درخطر بلافصل سقوط قرار گرفته است! راهکاری هست که در آن شرایط بتوانید واکنش درستتری نشان دهید؟
افشین اصغرزاده: بله همان تمرینات بدنی و ذهنی است که آدم را قوی میکند و ذهن آدم را هوشیار نگه میدارد تا بتواند تصمیم درست را در لحظات حساس بگیرد. لحظهای که آن کلاهک یا نقاب برفی شکست، کلی آدم سقوط کردند و دقیقاً چند متر پشت سر من این اتفاق افتاد! من فقط در آن لحظه به این فکر کردم که چون همه ما روی نقاب قرار داریم ممکن است این شکستگی ادامه پیدا کند و به سمت ما بیاید بنابراین فقط با صدای بلند فریاد زدم: «موو (حرکت) کنید، کلاهک شکست»...
در آن قسمت ترافیک بدی ایجاد شده بود و حدود چهل-پنجاه کوهنورد در مقابل همدیگر بودند، یک عده پایین میآمدند و یک عده به سمت بالا میرفتند و سنگینی باعث شد این نقاب برفی بشکند. در آن لحظه شرپایی از یک کمپانی دیگر پشت سرم میآمد و شرپای خودم جلوی من میآمد و اوضاع طوری بود که نمیتوانستیم حرکت کنیم. وقتی من فریاد کشیدم همه کلایمرها به سمت پایین حرکت کردند و توانستیم آن منطقه را امن کنیم و خودمان هم بهجای امنی پناه ببریم.
به نظرم تصمیمی که در آن لحظه گرفتم تصمیم درستی بود و اگر به تماشا کردن میایستادم ممکن بود نقاب بشکند و ما هم دچار حادثه شویم. دیگر اینکه احتمال دارد بهمن بیاید، وقتی بهمن میآید شما دست خودتان نیست ولی اگر بتوانید خودتان را به طنابهای ثابت وصل کنید و روی طناب ثابت باشید احتمال نجات پیدا کردنتان از سقوط وجود دارد.
سرمازدگی هم بدینصورت است که وقتی بدن اکسیژن کم میآورد سعی میکند کمکم اعضای دیگر بدن را از کار بیندازد تا اکسیژن راحتتر به مغز برسد. ممکن است بعضیها کارهای غیرحرفهای انجام دهند و دستکشها را دربیاورند و شروع به عکاسی کنند و آن سرمای شدید و باد باعث بروز سرمازدگی میشود و این سرما به پا و دیگر نقاط بدن انتقال پیدا میکند و متأسفانه به حادثه ختم میشود.
تا جایی که میدانم شما در این سفر دنبال یک رکورد هم بودید؛ اول اینکه: رکورد چه بود و دوم آیا موفق شدید؟
افشین اصغرزاده: بله همانطور که شما هم در جریان هستید، آنموقع فقط کمپانی سون سامیت در جریان بود؛ رکورد جهانی بعد از صعود به اورست یعنی از نوک قله اورست تا صعود لوتسه در حال حاضر ۵ ساعت و ۲۰ دقیقه است، برنامه من صعود به قله اورست و سپس لوتسه بود و میخواستم این رکورد را هم جابهجا کنم، تمرین هم کرده بودم (به هیچکس حتی به خانواده هم نگفته بودم) خیلی هم آماده بودم چون زمانی که به اورست صعود کردم تایم بسیار خوبی بود و با محمد خادم هم در این باره صحبت کرده بودم وقتی به محمد گفتم، اول هشدار داد که مراقب باشم و بعد گفت: برو و انجامش بده تو میتوانی.
من به مدت ۵ ساعت و ۲۰ دقیقه از کمپ ۴ اورست تا خود قله صعود کردم و به بالای قله که رسیدم عکس و فیلمهایم را گرفتم و برنامهای که برای خودم داشتم این بود که برگشتم به سمت کمپ ۴ لوتسه حدود یک ساعت طول بکشد که من هم تلاش خودم را کردم متأسفانه روی استپ هیلاری، منطقهای که به نام اولین صعودکننده آقای هیلاری از کشور انگلیس ثبت شده است و حدود ۵۰ تا ۱۰۰ متر زیر قله است، به یک ترافیک شدید برخوردیم که همین ترافیک باعث شد چند نفر جانشان را از دست بدهند. اینطور شد که دیگر نتوانستم. به شرپا گفتم: «دیگر رکورد را فراموش کن که نمیخواهم با جان خودمان بازی کنم ما به ترافیک خوردیم و امکان ندارد این رکورد را جابجا کنیم». همانجا بیسیم زدم به سوپروایزرم و گفتم من رکوردم را فراموش کردم. اینطور شد که منصرف شدم ولی میخواستم و قطعاً هم میتوانستم این کار را بکنم.
من همینجا برای مخاطبان یک پرانتز باز کنم که شما تصمیم داشتید بهغیراز قله اورست قلههای دیگری را هم فتح کنید و موفق شدید قله لوتسه را در کنار اورست فتح کنید و رکوردی که میفرمایید در همین رابطه است؛ بنابراین شما دو تا قله بالای ۸۰۰۰ متر را در یک سفر فتح کردید.
افشین اصغرزاده: بله کاملاً درست است.
تا جایی که مطلع هستم شما ۳۸ روز در حال صعود بودید. مطمئناً همه ۳۸ روز را در حال راه رفتن بهسوی قله نبودید، پس یعنی چه که ۳۸ روز در حال صعود بودید؟
افشین اصغرزاده: ببینید در قلههایی با ارتفاع بالا بدن شما باید با محیط اطرافش همهوا شود. مثلاً ما اکسیژن مصنوعی را از ارتفاع ۷۳۰۰ به بالا استفاده میکنیم؛ بنابراین به خاطر اینکه بدن آماده شود و آن روتیشنها درست انجام شود ناچارید مدام ارتفاع بگیرید و به پایین برگردید و همین روند باعث طولانی شدن سفر شد. فقط ۷ روز طول کشید که از لوکلا به بیسکمپ برسیم و ارتفاع بیسکمپ ۵۳۰۰ تا ۵۴۰۰ متر بود و ما بین راه هر شب در یکجا در ارتفاعات مختلف میماندیم تا بدنمان عادت کند. بین راه هم به قلههای متعددی صعود کردیم.
من تا دو سه روز اول با تیم بالا میآمدم و بعدازآن چون برنامه رکورد داشتم از بقیه جدا شدم. وقتی با سوپروایزر تیممان در مورد این برنامهام صحبت کردم قطعاً تنها نمیتوانستم به کوههای دیگر سقوط کنم بنابراین با یک فردی بهعنوان آلگ از کشور روسیه که کوهنورد قدری بود هماهنگ شدم. با هم پیشاپیش از گروه جدا میشدیم قلههای اطراف را صعود میکردیم و سرعتی برمیگشتیم تا بدنمان بتواند آن انرژی کافی را به دست آورد.
وقتی به بیسکمپ رسیدیم چند روزی درگیر بودیم مثلاً منتظر بودیم مسیر باز و هوا خوب شود تا بتوانیم به کمپهای بالا برویم. یخچال خمبو یکی از خطرناکترین و بزرگترین یخچالهای دنیاست به خاطر اینکه بتوانیم آن را یکبار رد کنیم به کوههای اطراف و ارتفاعات ۶۰۰۰ متر صعود میکردیم. مثلاً بعد از چند روز که در بیسکمپ بودیم یکشب برای تنظیم بدن و همهوایی به سمت قله پموری رفتیم. هایکمپ پموری که ۶۰۰۰ متر و بعضی از قسمتهایش هم ۵۷۰۰ متر بود. زمانی که یخچال بازگشایی شد، ما توانستیم از آن بگذریم و یکشب به کمپ یک برویم.
از کمپ ۱ تا کمپ ۲ تقریباً یک مسیر کوتاه ولی بسیار خستهکننده بود که محلیها به آن دره سکوت میگویند و ما توانستیم بعد از ۴ ساعت پیمایش آن را هم بگذرانیم و به کمپ ۲ برسیم. یکشب هم در کمپ ۲ ماندیم، یک سری از دوستان که از ایران بودند و دوستی که از روسیه آمده بود دو شب در کمپ ۲ ماندند. من یکشب در کمپ ۱ و یکشب در کمپ ۲ خوابیدم.
بعد از کمپ ۲ من تا زیر کمپ ۳ رفتم و یک همهوایی کردم. با بیسیم با دکتر بیسکمپ آقای بهروز مقدسی که ایرانی هم هست و قبلاً در هلالاحمر همکار بودیم تماس گرفتم و شرایط بدنیم را گفتم و او گفت اگر خوبی برگرد. سوپروایزرم هم همین را گفت که اگر همهچیز خوب است برگرد و نیازی نیست دو شب بمانی. همین شد که من سریع به سمت بیسکمپ برگشتم و دوستانم متوجه شدند و گفتند چقدر زود برگشتی! بعدش باقی بچههایی هم که در تیم اینترنشنال بودند و برای روتیشن رفته بودند به بیسکمپ برگشتند.
هوا خیلی بد شده بود و ما در بیسکمپ داشتیم خودمان را با کوههای اطراف سرگرم میکردیم. بیسکمپ در ارتفاع است و در آنجا گلبولهای قرمز سریع ساخته نمیشوند به همین دلیل کوهنوردها ارتفاعشان را کم میکنند تا به تسریع این روند در بدن کمک کنند. (همان همهوایی)
ما از بیسکمپ به روستای نامچه بازار برگشتیم و پنج شب در آنجا ماندیم و دوباره به سمت بیسکمپ اورست برگشتیم. برای صعود نهایی آماده شده بودیم که متأسفانه به یکهوای خیلی بد خوردیم و دوباره چند روزی در آنجا درگیر بودیم. فکر کنم ده-دوازده روزی درگیر هوا بودیم. بالاخره کمپانی به من اعلام کرد دو روز هوای خوب داریم. روزهای ۱۱ و ۱۲ می هوا خوب بود و ما قصد داشتیم صعود کنیم ولی به دلیل اینکه من برنامه دو صعود به دو قله را داشتم و قصد رکورد هم داشتم نمیتوانستم در آن شرایط اقدامی بکنم چون هوا خیلی متغیر بود. به من گفتند در این شرایط صعود اورست را خواهی داشت ولی احتمالاً صعود لوتسه را از دست میدهی و ثابت گذاریهای اورست هم تمام نشده بود.
من تصمیم گرفتم باز هم بمانم و این ماندن باعث شد ۵-۶ روز دیگر هم درگیر نوسانات هوایی شویم. ساعت دو و نیم صبح روز ششم بهوقت نپال ما برای سامیت پوش مستقیم از بیسکمپ به سمت کمپ ۲ حرکت کردیم. یکشب در کمپ دو استراحت کردیم و بعدازآن به سمت کمپ ۳ حرکت کردیم. چند ساعت هم در کمپ ۳ استراحت کردیم و به سمت کمپ ۴ رفتیم. در کمپ ۴ هم دو سه ساعتی استراحت کردیم و برای سامیت پوش رفتیم و خلاصه انجامش دادیم.
اتفاق خیلی خوبی که افتاد یک تیم بسیار قوی از ایران و به مسئولیت آقای خادم آمده بود؛ مصطفی، محسن، آتوسا، مهدی که البته چند ماهی است به ونکوور مهاجرت کرده و دکتر هاشمی عزیز که دوست و همنورد بسیار خوبی است و همچنین دکتر شهریاری عزیز. متأسفانه برای محسن اتفاقی افتاد و نتوانست صعودش را انجام دهد تا کمپ ۴ رفت و به دلیل یک شرایطی نتوانست ادامه دهد و به تصمیم شرکت ناچار شد برگردد.
یکی از دوستان عزیز هم که یک مشکل ریوی برایش پیش آمد و خودش پزشک بود و تشخیص داد که باید برگردد و واقعاً تصمیم بزرگی گرفت. به نظرم فقط کوهنوردان حرفهای هستند که در موقع بحران بهترین تصمیم را میگیرند و ایشان هم در آن شرایط و با آن هزینه سنگین (حدوداً ۴۰ هزار دلار) تا کمپ ۴ آمد و بهناچار تصمیم گرفت برگردد تا جانش را نجات دهد. این واقعاً به نظرم یک تصمیم بزرگ بود و من با خودم گفتم چقدر قوی است که توانست چنین تصمیمی بگیرد.
بقیه بچهها همه صعود کردند و کیا، یکی از ایرانیهایی که ساکن آمریکا است هم توانست به اورست صعود کند. همانطور که گفتم تیم بسیار قوی بود همه در آنجا داشتند راجع به تیم ایران صحبت میکردند و میگفتند امسال تیم ایران واقعاً تیم قویای است و حرف برای گفتن دارد. صعود من و حمید هم برایشان واقعاً شگفتانگیز بود که کمتر از ۲۴ ساعت توانستیم اورست و لوتسه را با تایمینگ فوقالعاده صعود کنیم. این برای خودم هم عجیب بود؛ من اورست را در ۵ ساعت و ۲۰ دقیقه و حمید هم تقریباً همینطور و همچنین لوتسه را حدوداً ۴ ساعت و ۱۵ دقیقه صعود کردم.
دم شما و بچههای ایران گرم که در آن شرایط افتخارآفرینی کردید و برای ایران و ایرانیان آبرو خریدید. حالا که به هزینهها اشاره کردید، این سفر ۵۰ روزه به همراه آن صعود برایتان چقدر هزینه برداشت؟
افشین اصغرزاده: من هم مثل همان بچهها چون قراردادم با شرکت بود حدود ۳۰-۴۰ هزار دلار برایم هزینه برداشت. البته این هزینه خیلی بستگی به انتخاب پکیج هم دارد. ما امسال صعودکننده داشتیم که ۵۰۰ هزار دلار هزینه کرده بود. حتی کسانی را داشتیم که یکمیلیون دلار هزینه کرده بودند و خیلیهایشان صعود هم نکردند و برگشتند. البته که داستان این افراد فرق میکند؛ اینها دو سه تا شرپا میگیرند و امکانات بسیار زیادی دریافت میکنند و خودشان عملاً کار خاصی نمیکنند.
طبیعتاً ماها پکیج کوچکتری میگیریم، من فقط یک شرپا همراهم بود و همه وسایلم را هم خودم تا بالا بردم و او با اصرار فقط توانست یک کیسهخوابم را از من بگیرد و بیاورد. حتی در مسیر برگشت هم خیلی تلاش کرد، اگر بچهها در فیلمهایم ببینند چون شرپای من خسته شده بود کولهاش را یک شرپای دیگر پایین آورد و خیلی تلاش داشت که کوله من را بیاورد و من گفتم نه خودم وسایلم را تا پایین میآورم. همینطور هم شد حتی به من گفت اگر نگرانی من نزدیک چادرهای بیسکمپ کوله را به تو برمیگردانم. من هم گفتم: دنبال این نیستم که بگم خودم این کارو کردم واقعاً دلی دوست دارم خودم بیاورم.
دوست داشتم این گفتوگو را با زیباترین خاطرهای که از این سفر داری تمامش کنیم. خودم حدس میزنم و به نظرم شاید آن زیباترین برایت روی قله بوده ولی دوست دارم خودت زیباترینت را برایمان تعریف کنی.
افشین اصغرزاده: ببینید زیباترین خاطرهای که دارم مثل همه صعودهای قبلیام دوستانی هستند که پیدا کردم. آدمهای بسیار حرفهای از کشورهای مختلف که هنوز هم با هم در ارتباطیم و در حال برنامهریزی هستیم که در صعودهای بعدی هم با همدیگر باشیم. خلاصه دوستان فوقالعاده و کوهنوردانی که در دنیا حرفی برای گفتن دارند و شناخته شدهاند پیدا کردم.
اگر بخواهم بهترین لحظه را برایتان بگویم؛ زمانی که به اورست رسیدم یکی از لحظات باورنکردنی زندگیام بود که تابهحال تجربه نکرده بودم. شاید هر کوهنوردی که به این قضیه فکر کند متوجه حرفم بشود، واقعاً در آن لحظه یک حس خاصی داشتم و همانجا هم مثل قله مانسلو از خوشحالی اشکهایم سرازیر شد، به روی زانوهایم نشستم و خدا را شکر کردم و به سمت قله رفتم. اکثر کوهنوردان حرفهای که آنجا بودند هم کموبیش همین حال مرا داشتند.
خاطره زمانی که به قله لوتسه رسیدم انگار بهنوعی بهتر از اورست بود چراکه با آسیبدیدگی که داشتم و تایمینگی که بالا آمدم اصلاً فکرش را نمیکردم بتوانم. حتی شرپای من اصرار داشت برگردم چراکه کف پای من برایش مشکلی پیش آمده بود و نمیتوانستم پایم را روی زمین بگذارم. مدام از نوک کرامپل استفاده کردم و این صعود را انجام دادم.
زمانی که رسیدم در فیلمی هم که گذاشتم اگر بچهها در صفحهام دیده باشند، آنقدر از خوشحالی گریهام گرفته بود که اصلاً نای حرف زدن نداشتم. لحظه فوقالعاده زیبایی بود و بهتر از همه اینها این بود که صحیح و سلامت به آغوش خانوادهام برگشتم و وقتی در فرودگاه به دنبالم آمدند یکی از بهترین خاطراتم بود؛ وقتی پسرم بدو به سمت من آمد، خانمم رو بغل کردم و بوسیدم، دختر و پسر بزرگم را دیدم. وقتی دوستان واقعیام را دیدم که چقدر حمایتم میکردند و همهجا پشت من بودند و هستند و همچنین شما که همیشه پشت من هستید. خوشحالم که چنین جمعی را دارم و توانستم آبروی خودم و ملت ایران را حفظ کنم. امیدوارم این روند ادامه پیدا کند، البته اگر همه شرایط جور باشد، من برای خودم برنامه ۱۴ قله را دارم...
ما کلاً ۱۴ قله بالای ۸۰۰۰ متر در دنیا داریم که شما میخواهید همه آن ۱۴ قله را فتح کنید. اگر اشتباه نکنم تاکنون ۳ یا ۴ تا از این قلهها را فتح کردهاید!
افشین اصغرزاده: بله تا حالا سه تا از این قلهها را فتح کردم.
یعنی ۱۱ قله دیگر همچنان در برنامهتان هست، برایتان آرزوی موفقیت میکنم و...
افشین اصغرزاده: فقط میخواستم به یک نکته اشاره کنم؛ دوستانی که در کانادا هستند و دارند این لایو را میبینند واقعاً اگر فکر میکنند میتوانند در پیدا کردن اسپانسر در بین کمپانیهایی که مشغول به کارند کمکم کنند یا اگر واقعاً کسی هست که شغلش این است که دنبال اسپانسر برود میتوانند از هر طریقی با من یا شما هماهنگ کنند تا اگر بشود من یک اسپانسر خوب پیدا کنم چراکه هزینهها بسیار سنگین است و اگر بخواهم همه امور را خودم انجام دهم طولانی خواهد شد.
البته که اگر همهچیز خوب پیش برود قلههای دیگر یکی پس از دیگری در برنامههایم هست. امیدوارم بتوانم یک اسپانسر مناسب پیدا کنم و سال دیگر هر پنج قله پاکستان را با هم صعود کنم.
امیدوارم با کمک دوستانی که شما را مستقیم میشناسند یا کسانی که در این لایوها و فضای مجازی با شما آشنا میشوند بتوانیم اسپانسر خوبی برای شما پیدا کنیم.
افشین عزیز موفق باشید. باز هم به شما، خانوادهتان و همه ایرانیان تبریک میگویم.
ارسال نظرات