روزی روزگاری در جنگلی پُر از پرنده و چرنده، میان بُلبُل و کلاغ در باب خوشالحانی مشاجره و نزاع درگرفت. بُلبُل چَهچَه زنان همی استدلال کرد که من بُلبِل خوشالحان و مرغ چمن و مژدهدهنده بهارانم و آواز و آوازه شورانگیزم بر تارک ادب فارسی میدرخشد و این شعر را به آواز خوش خود بخواند: ای بُلبُل خوشالحان، با گل بودت پیمان برخیز بهار آمد، با گلبن گل خو کن ای بُلبُل شورانگیز، شور تو شرربار است برخیز بهار آمد، کشور ز تو گلزار است ای بُلبُل شورانگیز، من عشق تو را نازم برخیز بهار آمد، بر عشق تو جان بازم…
کلاغ غارغارکنان برآشفت و همیگفت: شرم بر توای بُلبُل خودستا! ننگ بر تو ای بُلبُل جغد گشتهای! زمانه، زمانه پسامدرنیسم، نواندیشی و نسبیگرایی ارزشها و معیارهای هنری و زیباییشناختی است و تو هنوز در بندِ باورهای کپکزده و پوسیدهای؟ چشمها رو باید شُست، جور دیگر باید دید!
گوشها را باید از نواهای ناپسند کهن زدود، جور دیگر باید شنید! باید پوسته عادتهای ذهنی و پیله باورهای عرفی را درانید و به پرواز درآمد، چونان من! باید ساختارشکنی کرد، باید هنجارشکنی کرد.
ازاینپس بایسته است آن سخن سخیف «غارغار غیاضیقه از برای جیفه» و نیز آن ضربالمثل زشتِ «آنکه به ما نریده بود کلاغِ…» را بر کناری نهاده، این شعر نو را به آواز خوش خواند: کلاغه میگه قار قار، آی بچهها خبردار! وانگهی، املای غارغار غلط اندر غلط است، باید نوشت قار قار! باری، پایانی برای مشاجره کلاغ و بُلبُل در کار نبود. در این اثنا، خوکی خرامان و خِرخِرکنان میگذشت، کلاغ از خوک بخواست که به قیاس و داوری صدای او و بُلبُل نشیند و نکوترین صدا را برگزیند تا به وساطت و رأی وی این مشاجره بیفرجام فیصله یابد.
نخست، بُلبُل هزارآوا با نوای دلنواز خود چَهچَه بزد و جملگی پرندگان و چرندگان جنگل را به وجد بیاورد. آنگاه نوبت به کلاغ رسید و با صدای گوشخراش آواز بخواند: غار غار، قار قار و با صدای منحوس خود جملگی پرندگان و چرندگان را از جنگل بتاراند. زمان سخت داوری در رسید. کلاغ مذبذبانه از خوک پرسید: تو را چه رأی است بر این کارزار؟ خوک لَختی بیندیشید و آنگاه چنین رأی بداد: مرا رأی بر آن است که صدای کلاغ گوشنوازتر و نکوتر است.
بُلبُل با شنیدن این رأی، گریستن آغازید و سیلاب اشک از چشمان سرازیر بگشت. کلاغ او را بگفت: تو را چه میشود؟ طاقت باختن نداری؟ ننگ بر تو! شرم بر تو! بُلبُل پاسخ بداد: گریهام نه از برای باختن که از برای زیستن در زمانه و در دیاری است که خوک را بر مسند سنجش و داوری آوازم نشاندهاند.
ارسال نظرات