علی معصومی، به روایت اسناد و اخبار تحصیلاتی در حیطه فیزیک (کارشناسی) و علوم ارتباطات (کارشناسی ارشد) در ایران و آمریکا دارد و سالها در رادیوتلویزیون و آموزشوپرورش فعالیت داشته و بازنشسته آموزشوپرورش است. اما برای اهالی زبان و ترجمه چند جنبه درخشان دیگر دارد: او نهفقط بنیانگذار آموزش دوزبانه در فارس بوده است، بلکه به گواه اهلفن مهمترین مترجم زنده فارس و جنوب کشور و مهمترین مترجم آثار پسامدرن است و در معرفی نویسندگان مدرن و پستمدرن به فارسیزبانان نقشی مهم ایفا کرده است.
از ترجمههای منتشرشده معصومی میتوان به «سرگذشت کوربه»، «احمقها اول»، «آقای استون و شهسواران ملازم»، «روششناسی هنر»، «درآمدی بر نقد ادبی از افلاطون تا بارت»، «هنر و دموکراسی»، «بحران سوئز»، «کنیز»، «ایکاش همه درها را میزدم»، «آنچه با خود حمل میکردند» و نیز دو اثر مهم و دشوار پسامدرنیستی «انتقام چمن» (نمونه داستانهای پسامدرن) و «داستان پسامدرنیستی» (مرجع نظری) اشاره کرد.
از دلپذیرترین تجارب کاری و فرهنگی من، همکاری با ایشان در سلسلهشبهای ترجمه (تاکنون ۱۶ شب) بوده که از آلیس مونرو شروع شد و تا ایشیگورو ادامه داشته است.
مرگ فیلیپ راث بهانهای بود تا من برای ویژهنامهای دوباره به ایشان رجوه کنم که حاصلش در ادامه تقدیم شده است.
آقای علی معصومی گرامی، نخستین آشنایی شما با راث و آثارش چگونه بود؟
در سال ۱۹۷۵ در حراج کتاب در یک آیین دانشجویی در دانشگاه ایندیانا، نسخهای از کتابی با عنوان Columbus Goodbye را بدون آشنایی با نام نویسنده خریدم. با خواندن داستان عنوان کتاب و احساس همانی نسبی با قهرمان آن، فیلیپ راث را نویسندهای آتیهدار دیدم.
پس از بازگشتتان به ایران چه؟
در آن روزگار پس از بازگشت به ایران دسترسی من به کتابهای تازه انگلیسی تنها از راه سر زدن به کتابخانه دانشگاه شیراز بود که تقریباً دزدانه صورت میگرفت. بعدها دوست گرامی دکتر نیمروزی مرا بیشتر در جریان کارهای راث گذاشت و من با جستجو در فروشگاههای کتابهای دست چندم توانستم Portnoy’s Complaint، Breast، و Our Gang را به دست بیاورم. که این کتابها مرا نسبت به او دلسرد کرد.
پس چطور شد که نخستین مترجم راث به فارسی شُدید؟
علاقهام به نخستین کتاب آنقدر برجا ماند که داستان «تغییر کیش یهودیان» (Conversion of the Jews) را به فارسی ترجمه و راث را بهجامعه داستان خوان ایران معرفی کنم. این داستان در سال ۱۳۶۹ (تقریباً ۱۹۹۹) در مجموعهای با عنوان «احمقها اول» در شیراز و در سال ۲۰۰۰ در نشریه «گردون» و بالاخره در سال ۲۰۱۲ در مجموعه «اینسو و آنسوی پسامدرنیسم» در تهران چاپ شد.
به نظر شما اهمیت محتواییِ آثار راث چیست؟ بهویژه برای خواننده ایرانی؟
راث با حفظ درونمایه برخورد انتقادی و هجوآمیز با شیوه زندگی اجتماعی و سیاسی آمریکائیان لایه میانی بهویژه مردهای میانسال و بهویژه یهودی، سبک و شگرد کارهای خود را بهپیش برد و بردن در حدود ۵۰ جایزه و عنوان نشان میدهد که به مرتبه نویسندهای صاحب سبک و توانا رسیده است. راث موافقان و مخالفان سرسختی دارد و باآنکه کسانی بارها بهحق او را از نویسندگان میانمایه برنده جایزه نوبل شایستهتر میدانستند به اینجایزه دست نیافت.
راث ارتباط کوچکی هم با ایران داشت، با پرویز راجی دیپلمات ایرانی پیش از انقلاب آشنا بود و هنگامیکه راجی از او دعوت کرده بود تا به ایران بیاید دعوت را رد کرده و گفته بود تا هنگامیکه شاه بر ایران حکومت میکند به ایران نمیآیم. خوشبختانه زنده ماند و دید که بعد از شاه هم بههیچروی نمیتواند به ایران بیاید!
اگر در ادامه از شما بخواهم چند نکته درباره بینش و کار راث برشمرید، بهویژه با تمرکز بر داستان «تغییر کیش یهودیان» (که خوانندگان هفته میتوانند آن را با ترجمه شما بر سایت ما بخوانند)، بر چه نکاتی انگشت میگذارید؟
فیلیپ راث در بیشتر آثارش از زمینه یهودی بودن خود برای ارائه درونمایههای موردعلاقه و تکرارشوندهاش بهره میگیرد: فرد در جستجوی همانی، تأثیر فرهنگ آمریکایی بر شکلگیری خویشتن فرد، و رابطه هنر با زندگی.
و ارتباط شوخطبعی با این درونمایهها چیست؟
طنز یا هجو او از شیوه زندگی آمریکایی گاهی بر پارهای از آمریکاییها گران میآید و پارهای را خشمگین میکند و مایه جدلها و جدالهای انتقادی بسیاری بهویژه از سوی همکیشانش میشود. آلفرد کازین در دفاع از او میگوید که «راث بهجای آنکه فرد را در مقام یهودی تصویر کند یهودی را در مقام فرد نشان میدهد.» ایروینگ هو معتقد است که «استعداد راث در خدمت بینشی آفرینشگر است با مایهای از عوامگرایی.» با همه اینها، بسیاری از مفسران استادی بیمانند یا کممانند و نوآوری شاد و پرانرژی او در نمایش و نقد زندگی میانمایگان و بورژوازی نوکیسه و تازهبهدورانرسیده مصرفگرا میستایند.
ممکن است مثال دیگری نیز از این رویکرد بیاورید؟
در «خداحافظ کلمبوس» پسر تهیدستی از نیوآرک عاشق دختر از یک خانواده تازه به دوران رسیده میشود. راث در این داستان به بررسی عواطف متضاد این پسر میپردازد که برای جور شدن با یک «فرهنگ ناآشنا» تلاش میکند. او با کنار هم نهادن پیشینههای این دو جوان، رؤیای آمریکایی موفقیت مالی را هجو میکند.
یا «گلایه پورت نوی» که یکی از پرفروشترین کارهای او، و دربردارنده مهمترین شخصیتپردازیهای اوست به گفته منتقدان خندهدارترین داستانِ «جدی» است. این منتقدان با همدلی با الکساندر پورت نوی به کلکهای او برای رها ساختن خود از محدودیتهای خفقانآور پیشینه یهودی خود واکنش نشان میدهند. گروهی به بیپردگی جنسی و خوارداشت شیوه زندگی یهودی در این اثر اعتراض دارند. همچنین راث در «زندگی من در مقام یک مرد» برای تأکیدورزیدن بر نقش ادبیات در شکلدادن به خویشتن آدمها، خود را در جایگاه نویسندهای میگذارد که درباره رماننویسی مینویسد که او هم در حال نوشتن درباره یک نویسنده است. بعد نوبت به سهگانه «زاکرمن» میرسد که در آنها بازهم به رابطه ادبیات و زندگی پرداخته میشود.
آیا پست و بلندی هم در این شیوه نگارش راث هست؟ جایی هست که ضعفی آشکار شده باشد؟
بله مثلاً داستان «پَستان» نوشتهای است که زورکی بودن درونمایه آن از همان آغاز آشکار است و «دارودسته ما» که قرار است هجو سیاستهای نیکسون باشد، گرچه از جهتگیری مثبت سیاسی بیبهره نیست ارزش ادبی چندانی ندارد.
دامنه انتقاد منفی آثار راث از سامی ستیزی تا ارائه تصویر کمارج شمارنده از زنان، بیپردگی تا حد هرزهنگاری، تکراریبودنِ درونمایهها، نداشتن برخورد انسانی با شخصیتها به جز قهرمان دارای من بهتر خودش، و بیمزگی طنز او را در برمیگیرد. اما واکنشهای مثبت به آثار او هم گسترده و نیرومند است و او را نویسندهای با اخلاقگرایی ژرف میشمارند که نوشتههایش از طنزی جذاب، گرچه تیره بهره دارند و هجو او گرچه از دیدگاهی یهودی عرضه شده است، نگاهی ژرف به عیب و نقص درون زندگی آمریکایی میاندازد. برخوردهای گوناگون و متفاوت انتقادی با کتابهای او نشان میدهد که همه او را نویسنده قابلاعتنا میدانند. شاید همه از او خوششان نیاید، اما به گفته جان گاردنر «او ارتباط خوبی با فرشته کوژپشت الهام خشمگینان دارد.»
و موضع منتقدان آثار راث درباب این سبک چیست؟
جوزف اونیل مینویسد: «تصور میکنم کسانی بر این عقیدهاند که حتی رمانهای خوب هم از الزام نویسنده برای کاوش «درونمایههای» خود سرچشمه میگیرند، اگر این سخن درست باشد کار راث عمدتاً به کارداشت تکراری و اصرارآمیز به یهودیان در آمریکا، تاریخ اجتماعی نیو آرک؛ امور جنسی، زناشویی، بیماری و پیری، پروستات، درد، پیگرد و بدنامی؛ چشمانداز سیاسی آمریکای پس از جنگ، خودارضایی، مرگ، نویسندگی، همانی و نقاب، هوس، زندگی نیکسون، سیاستهای نژادی و جنسیتی، کودکی، رفتارهای زنان و مردان، و بیسبال، فروکاهیپذیر است. اما البته دلیلی نداریم که چرا اینگونه دلمشغولیها که در سرشت خود ارزشی خنثی دارند باید بهجای هرگونه فعالیت دیگر به نویسندگی بینجامند.
راث از تبار یهودیان مهاجر گالیسی است، «پسر خوب» مادری موقر و متین «که خانهداری را در آمریکا به سطح هنری معنادار بالا برده بود»، و پدری رئیسمنش که تنها هشت کلاس سواد داشت؛ اما مصمم بود که خود را به سطح میانی مدیریت زندگی در کلانشهر بالا ببرد. خانواده و جامعه به او فرصت دادند تا از «یک کودکی بسیار ایمن و محافظتشده بهره ببرد» که تصویر آن را در شخصیت نیتن زاکرمن در «داستان روستایی آمریکایی» و نیز «من با یک کمونیست ازدواج کردم» میبینیم. حضور پدرومادر در نخستین آثار او «خداحافظ کلمبوس»، «گلایه پورت نوی»، و تراژیکمدیِ نادیدهگرفتهشده «زندگی من در مقام یک مرد» و رمان «چندتایی نامنظم داستانهای زاکرمن» چشمگیر است. چهرههای پدرومادر در این مجموعه، گرچه در آغاز بهگونهای دردرسرآفرین انگشتنما بود با پیشرفتن کار بهصورت چهرههایی قهرمانی و روشنشده با نوری عاشقانه احساس میشود: «اگرنه در کتابهایم، دستکم در زندگیام به صورتی جاودآنهمواره پسر کوچولوی پدرم بودهام، با وجدان پسر کوچولوی پدری که در ذهنم نهتنها در مقام پدر خودم بلکه بهعنوان «پدر»ی زنده میماند که داور هر کاری است که انجام میدهم.»
و برسیم به زندگی راث؛ از زندگی خانوادگی تا مجموع دستاوردهای ادبی.
راث در آنسوی زندگی خانوادگی، زندگی حرفهای شایسته توجهی دارد. بیش از همه نویسندگان انگلیسیزبان جایزه و عنوان گرفته است، گرچه نوبل را از او دریغ داشتهاند. از ارتباطها و فعالیتهایی که مزاحم کار نویسندگیاش میشوند دوری میکرد؛ اما دوری ما از دردسر به معنای دوری دردسر از ما نیست، و راث دچار دو ازدواج ناموفق و در نیمههای ۵۰ سالگی دچار فروشکست عصبی شد. رابطه او با زن اولش از همان آغاز دچار تنش بود ولی راث جوان باوجود بدرفتاریهای زن با حرکتی شوالیهوار با او ازدواج کرد. پس از درگیریهای بسیار، کارشان به جدایی کشید و راث ناچار به پرداخت قسطهای مهریهای کلان شد که با کشته شدن زن در تصادف اتومبیل از شر آن خلاصی یافت.
عجب ماجراهایی!
همراه با این دردسرها، سرزنش گروهی از یهودیان آمریکا که از هنگام انتشار داستان کوتاه «مدافع ایمان» در مجموعه «خداحافظ کلمبوس» آغاز شده بود ادامه یافت. راث مدتی دانشجوی دوره پیش حقوق بود و چینش واقعیتها در داستانهای او نشانی از دقت و وسواس حقوقدانگونه دارد و در «پاد-زندگی» با نمونه خوبی از این ویژگی روبهرو میشویم. هنری، برادر نیتن زاکرمن دچار عارضه قلبی میشود و سرانجام میمیرد، در روایت بدیل، هنری از این بیماری نجات مییابد و به اسرائیل مهاجرت میکند، در روایتی دیگر خود نیتن دچار عارضه قلبی میشود. این نظام در یک زمینه نظریتر هم شکل میگیرد. در «عملیات شایلاک» اثبات میشود که کتاب گزارش عین واقعی از یک ماجرای اسرائیلی است که به یارگیری موساد میپردازد. کتاب ملغمهای از واقعیت و خیال است و باید بهعنوان mutatis mutandis یا تغییر و تبدیلهایی خوانده شود که در روایت داده میشود اما اصل موضوع را تغییر نمیدهد. اما در این مراودات چه چیز مطرح است؟ در «زندگی من در مقام یک مرد» پیتر تارنو پول سرانجام با مشایعت زن وحشتناک و دشمنخوی خود آسودهخاطر میشود. ولی وقتی رو برمیگرداند دوستدختر تازهاش را میبیند که در آنجا منتظر نشسته است «آه خدای من، فکر کردم که: حالا تو. تو همان تو! من همان من! این من که من باشم همان منی باشد که من دیگر نیست!» در اینجا این دعوای بیپایان میان خود و دیگری نمیتواند حل شود. اخلاق رابطه نزدیک انسانی با بازگشت ویژه به تضاد منافع برخاسته از الزامهای عشق و ازدواج موردتردید واقع میشود. بعد موضوع رابطه خود با جامعه پیش میآید که در نوشتههای او اهمیتی نامعمول دارد. و سرانجام البته جدالی مطرح میشود که هر جدال دیگر را در خود جذب میکند: خود در برابر خود در برابر خود در برابر خود تا بینهایت. راث خوشگذران در برابر راث راهب در برابر راث شوهر در برابر راث پسر خوب در برابر راث یهودی بد در برابر راث یهودی خوب در برابر راث صهیونیست در برابر راث دیاسپورایی در برابر راث امریکایی در برابر راث اسرائیلی در برابر راث کودک در برابر راث بالغ. شخصیت جوان «داستان روستایی آمریکایی» میگوید «او کسی است که در گیره امور درست و نادرست گیر افتاده است و به دلیل انجام دادن نادرست کار و بازداریها از رابطه جنسی تنبیه میشود. «بیخود نیست که رمانهای او نشاندهنده اینهمه صحنههای سرزنش و لعن نابجا میشوند: متهم شدن کلمن سیلک به نژادپرستی و پیروی از انگیزههای جنسی، نابودی آیرا رینگولد به دلیل هموندی در حزب کمونیست، اخراج ناحق مارکوس مسنر از کالج، بدنامی میکی سبات در میآنهمگان به دلیل بدکرداری جنسی؛ گرایش قانونی این تعهدات دراماتیک با ماهیت ایجاز در نثر راث که بهگونهای شتابان نمایشدهنده است، تشدید میشود، نثری که قواعد کارگاهی نشان دادن و گفتن را نادیده میگیرد.»
انگار تنها موقعیتی که بهطور اخلاقی برای راث هنرمند تحملشدنی است، قرار گرفتن در زیر اتهامهای دائمی است و کوشاترین متهم کننده او خود اوست. اتهام او چیست؟ او با سرپیچی از فرمان مرجعیت پدری دیگر پسر خوب نیست. پسری بد است. اما جهآنهمان است که هست. فیلیپ راث میتواند آن را بازنویسی کند، میتواند به آن اعتراض کند، میتواند وکیل دردسرساز ما در برابر خدایان بیاعتنای طرف دعوای ما باشد؛ اما نمیتواند آن را طوری دیگر کند. فیلیپ، تقصیر تو نیست، تو این کار را نکردهای، پسر.
امکان دارد این امر را کمی بیشتر بشکافید؟
ناتانیل ریچ در این باب مینویسد: «راث در یک سخنرانی که بادآور کودکی اوست خاطرنشان میکند که «صمیمیت و نزدیکی بیرحمانه «داستان از «وفاداری دقیق به تهاجم دادههای ویژهای است که زندگی شخصی را تشکیل میدهند.» اما صمیمیت او در صفحات داستانها بهپای صمیمیت او در دو دفترچه خاطرات، یعنی «واقعیتها»؛ درباره تحول یافتن به یک نویسنده و «میراث» درباره مرگ پدر که دربردارنده همه زیروبمهای عاطفی داستانهای او هستند، نمیرسد. اما تصویرکردن زندگی بزرگسالی خودش بهمنزله رژه کسلکننده یکنواختی حرفهای برای او دردآور است. او در مصاحبهای با جویس کرول اوتس تکرار میکند که «کل زندگی من عملاً در تنها نشستن در یک اتاق و نوشتن خلاصه میشود.»
این نکته درست است و بیشتر نویسندگان بهویژه نویسندگانی به پرکاری او؛ سیویک کتاب در پنجاهویک سال، کمتر کاری جز نشستن در یک اتاق و نوشتن انجام میدهند. اما کمتر رماننویسی بهاندازه او از پرسوجو درباره امور شخصی ناراحت میشود. آنتونی برج برای ناراحت شدن درباره نظر بینندگان فیلم «پرتقال کوکی» استنلی کوبریک که او را خشونتپیشهای روانپریش بدانند وقت چندانی ندارد، و ولادیمیر ناباکف به اینکه خوانندگانی که واژه را به معنای واقع آن در نظر میگیرند، او را متجاوز جنسی به خردسالان بدانند اهمیتی نمیدهد. اما راث یکی دانستن خود با الکساندر پورت نوی و دیگر شخصیتهای آثارش را چندان جالب نمیداند.
و آنوقت تکلیف حالت «خودزندگینامه» (اتو بیوگرافی) در این داستانها چیست؟
راث همواره خودزندگینامهای بودن آثارش را انکار میکند؛ اما باوجوداین انکارها و شاید به دلیل آتشین بودن آنها، یکی شمردن آثار و زندگانی او گاهی سبب پرفروششدن آثارش شده است. در ۲۰۰۴ پیش از انتشار «توطئه علیه آمریکا» در مقالهای که در نیویورکتایمز نوشت منکر آن شد که «آن رمان یک رمان واقعی با نامهای ساختگی باشد». اعتراضی که تضمین میکرد که همه آن را رمانی واقعی با نامهای ساختگی بدانند و این رمان به همین دلیل به مدت هفده سال پرفروشترین رمان او ماند.
راث میداند که نباید نگران باشد. او نظر ادموند ویلسن را تأیید میکند که بیشتر چیزهایی که درباره رمان نوشته میشود «مجموعه نظرهایی است که آدمهایی با درجات گوناگون هوش و اندیشهوری که با کتاب آشنایی پیدا میکنند عرضه میکنند.» در ۲۰۱۴ در نامه سرگشادهای در نیویورکر به ویکیپدیا اعتراض میکند که مدخلی که «لکه انسانی» را الهام گرفته از سرگذشت آناتول برویار دانسته است، نادرست است. روشن نیست که آیا راث میداند که هرکس دلش بخواهد میتواند دبیر ویکیپدیا شود و مطالب ویکیپدیا میتواند هرلحظه تغییر کند، بنابراین گفتن اینکه «ویکیپدیا مینویسد…» معنای چندانی ندارد و دفاع از نبوغ نویسندگی با گفتن اینکه «من او را از هیچ برساختهام» آنهم خطاب به ناشناس کمسوادی در اینترنت ضرورتی ندارد. راث در انکار شباهتهای زندگینامهای گفته فلوبر را نقل میکند که: «آنچه که فرد اختراع میکند حقیقی است، مطمئن باشید… بی گمان بواری بیچاره من درست در همین لحظه در بیست روستای فرانسه رنج میبرد و گریه میکند.»
نویسنده آمریکایی در میانه سده بیستم با دست پرمی کوشد تا بسیاری از واقعیتهای آمریکایی را بفهمد و توصیف کند و آنها را «باورپذیر» کند. واقعیت همواره از استعدادهای ما پیشی میگیرد و فرهنگ تقریباً هر روزچهرههایی عرضه میکند که رشک هر رماننویس را بر میانگیزند.
نظرتان درباب پیشگوییهای راث درباب ادبیات چیست؟
راث در اواخر کار در رمانها و گزارههای همگانی خود شروع به پیشگویی درباره منقرضشدن فرهنگ ادبی میکند که همواره دلمشغولی روزگاران نویسندگان روبهپیری بوده است. اما در مقالههای انتقادی نخستین خود، ادبیات را نهتنها مصون از تاخت و تازهای «فرهنگ نازل تقویتشده بهصورتی الکترونیکی» که قویترین نوشدارو در برابر آن میدانست. چه پناهگاهی بهتر از غنای داستان بزرگ با آغوش گشاده آن بر تضادهای اخلاقی و پیچیدگیهای عاطفی دربرابر نفوذ سادهساز رسانه های همگانی؟ با بیشترشدن نفوذ هاله چشمآزار الکترونیکی، ارزش داستان بیشتر و بیشتر میشود. راث در ۱۹۹۰ مینوشت «در جایی که رسانههای همگانی ما را در تحریف و کجنماییهای بیمعنای امور انسانی غرقه میکنند، ادبیات جدی چیزی کمتر از نگهدارنده زندگی نیست، حتی اگر جامعه کاری جز از یاد بردن آن نکند.» در این سیلاب جاری دلیل بیشتری برای چسبیدن به این نگه دارنده داریم.
او سرانجام با این همه بحثانگیزی آثارش چه کرد؟
حملههایی که با انتشار نخستین داستانهای راث همراه بود، او را برای روبهرو شدن با تهدید دسیسههای بعدی آماده کرد. اتهامهای یهودستیزی برای او دردناک بود، تا اندازهای از آن رو که از سوی آشنایان نثار او میشد. او حتی اگر از پارسانمایی های آنها خشمگین نمیشد، نسبت به ترسها و خیالپردازیهای آنها حساس بود. میفهمید که «خشمگین شدن در برابر همگان، باخود، با خانواده، با همکیشان، یا تاریخ و جامعه، باید آخرین چیزی باشد که از یک یهودی خوب انتظار انجام دادن آن میرود.» کسی نمیآید پنج دهه وقت خود را صرف دفاع در برابر این اتهامها بکند مگر آنکه زخمی از آنها بر دل داشته باشد.
اما این زخم شخصی نیست. این حملهها همپیوندی داستان را نشانه رفتهاند. راث در مصاحبه با «پاریس ریویو» میگوید «نویسنده به زهر خود نیازمند است، نوشداروی زهرِ او غالباً کتاب او است.»
ارسال نظرات