از زاویهٔ واکنش ما و ادبیات فارسی
نویسنده: فرشید ساداتشریفی/ دانشگاه مکگیل
این خبرِ غرورآفرینِ شادمانانه، مطابق معمول با تلاشهای بیوقفهٔ عدهای از هموطنانِ همیشهدرصحنه، در کام ما تلخ شد. آنچه تاکنون بهعنوان ایراد، دربارهٔ این حرکت خوانده و شنیدهام سه نکته است:
۱ و ۲. ایرادهای ایرانمحور
به این مضمون که: ایشان بایستی هدیهٔ خود را صَرف ایران میکرده، نه بخشش در کانادا. و نیز: این کار در کنار قرائنوشواهدِ دیگر نشانۀ «غیرایرانی«بودن اوست! قسمت دومِ این اِشکال را از قولِ دوستی فاضل عیناً نقل میکنم: «من بهعنوان یک ایرانی از این کار ایشان خیلی احساس غرور نکردم؛ چون بهنظر من کسی که اسمش را عوض میکنه، ظاهراً از ایرانیبودنش چندان احساس غرور نمیکرده! ایشان را شخصاً نمیشناسم؛ ولی بهعنوان یک انسان موفق (نه بهعنوان یک ایرانی، بلکه مثل هزاران مرد و زن دیگر) به او تبریک میگویم.» همین عزیز دانشمند، وقتی تعجب من از واکنشش را دید، توضیحی داد که این خُرده را واضحتر میکند: «در این عملِ خیرخواهانه و غرورآمیز ایشان نشانی از ایران و افتخار ملی ندیدم.» بله، به این صورت!
گذشته اینکه این بانو، خودشان علت انتخاب نامی غیرایرانی را در مصاحبه با «هفته» بیان کردهاند، بهنظرم باید موضوع را از منظری دیگر نیز دید و آن نگاهِ مبتنی بر نوعی «طرحوارهٔ مرتبط با نژاد ایرانی» است که در ادامه از آن خواهم گفت. بهعنوان کسی که پیراهنش در آفتاب ادبیات فارسی خشک میشود و چندصباحی روزهای سکوتِ کتابخانه و شبهای جداافتادهاش را با جهانِ پُر صدا و تصویرِ شاهنامه رنگ میزند، بیان نکتهای شاهنامهای را خالی از لطف ندیدم. وقتی از دکتر جلال خالقیمطلق، برترین شاهنامهپژوهِ زنده، دربارهٔ کموکیفِ ملیگرایی و ارزش قائلشدن برای هویت ایرانی در زمان فردوسی میپرسند، میگوید:
«در قدیم به نژاد خیلی اهمیت میدادند. بعد از نژادپرستی که در رژیم فاشیستی آلمان به وجود آمد، نژادپرستی در نظر ما خیلی زشت و قبیح شد؛ ولی در قدیم زشت نبوده. در شاهنامه واژهٔ «نژاد» و «تخمه» (به همان معنی) چندصد بار به کار رفته و در مورد ایرانیان بهمعنی مثبت به کار رفته. یعنی نژاد ایرانیان ستوده شده. این موضوع برمیگردد به اوِستا و متون پهلوی. چون در زمان ساسانیان، ایرانیان نژاد خودشان را از نژادهای دیگر بالاتر میدانستند… این در متون پهلوی هم هست. در اوِستا هم هست. این عقیده به شاهنامه سرایت کرده.» (مصاحبه با نشریهٔ کرگدن).
این بیان به من اجازه میدهد فرضیهای را مطرح کنم: این خودبرتربینیِ پاییده در تاریخ، ممکن است به یک «طرحواره» در ناخودآگاهِ ما بدل شده باشد. طرحوارهها جملاتی هستند با باید و نباید که خاصیت تربیتی دارند (و روابط ما را با هستی تنظیم میکنند و بهسبب ریشهداشتن در دورهٔ کودکی، قدرتمندند و اغلب ناخودآگاه. در اینجا آن طرحواره میتواند چیزی شبیهِ این باشد. «ایرانی از دیگران (از جمله غیرایرانیهای کانادا) برتر است و نباید پولی که میشد صَرف ایرانیها شود، در کشوری غیرایرانی، آن هم برای جایی که غیرایرانیها بیشتر از آن بهره میبرند، اهدا میشد.»
دستکم به یک دلیلِ شاهنامهای میتوان این باید و نباید را رد کرد: شاهنامه کتابِ انصاف است و بهقولِ استاد خالقیمطلق: «نلدکه، محقق بزرگ آلمانی، در کتاب “حماسه ملی ایران” میگوید: فردوسی حتی نسبت به دشمنان ایران هم باانصاف است. فردوسی در عین اینکه به دشمن حمله میکند، ولی در مورد آنها بیانصافی نمیکند… و خیلی باانصاف دربارهٔ آنها صحبت میکند. حتی زمانی که از ایرانیان نسبتبه دشمنان، کار بدی سر میزند، آنها را سرزنش میکند. اگر از دشمن کار خوبی سر میزند، آن را ستایش میکند. در عین حال دشمن برای او دشمن است. در مأخذ او هم همینطور است. تعارف ندارد با دشمن. در یک چارچوب کلی میشود گفت فردوسی دشمن اقوام نیست، برعکس متونِ زرتشتی و زمان ساسانیان که به اقوامِ دیگر مثل اعراب حمله میکنند و آنها را پست میدانند. بلکه با آنها بهصورت دشمن مخالف است، ولی به نژادشان توهینی نمیکند. هرچند به نژاد ایرانی خودش افتخار میکند و آن را دوست دارد.» (منبعِ پیشگفته)
بهفرض محال که ما برتر باشیم و دیگران فروتر، آنگونه که بعضی هموطنان با استنادی شاهنامهنخوانده معتقدند! اگر به شاهنامه اعتقاد داریم، خوب است اشارهٔ پیشگفته را از یاد نبریم و حتی بهفرض اعتقاد به برتری، بر بایستگیهای مزایای این کار زیبا چشم نبندیم.
۳. ایراد مالیاتی
میفرمایند: ایشان از جیبِ خودش نداده؛ بلکه مالیاتِ حاصل از فروش کسبوکارش را به دانشگاه داده تا از تخفیفها و مزایای آن (بهاصطلاح: Tax Ride-off) بهره ببرد و با این کار، بهاصطلاح «روغنِ ریخته را نذرِ امامزاده کرده» است!
مطمئن نیستیم از اینکه چنین بوده باشد؛ اما فرض کنیم همین است. مهمترین مزیتِ قانون پرداختِ مالیات در آمریکای شمالی همین آزادیِ عمل است: هر مالیاتدهنده میتواند از بین فهرست نهادهای «عامالمنفعه»ای که واجد شرایط (Charitable) شناخته شدهاند به هرکدام که با اهداف و جهاننگریِ او سازگارتر کمک کند و از مالیاتِ موظفش بکاهد. حال که تجربه بارها و بارها نشان داده است که فعالیتِ خیرخواهانهٔ خارجنشینان در ایران از گزندِ هزار بدبینی و مانع در امان نیست، چه ایرادی دارد که چنین اهدایی به دانشگاه، هم نهادِ دانش و پژوهش را تقویت کند و هم سرمایهٔ اجتماعیِ ایرانیان را در جامعهٔ میزبانی افزایش دهد که روزبهروز بیشتر و بیشتر دارند به آن میکوچند؟
و اینکه همین کار را نیز همه نمیکنند. صدها ایرانیِ متموّل و دستباز در آمریکای شمالی ساکناند که از این دستودلبازیها نمیکنند. البته که بر آنان نیز خردهای نیست و آزادِ آزادند که مال و مالیاتشان را هرجور که خواستند، خرج کنند و بدهند. اما در مقام مجادله و دقیقاً با همین شیوۀ استدلالِ خُردهگیران به خانم کُدی، میتوان با همانان بحث کرد که: اتفاقاً به کار خانم کُدی نمیتوان ایراد گرفت؛ بلکه ایراد متوجهِ ایرانیانی است که کاری شبیهِ او نمیکنند و مالیاتشان را بهجای دادن به دهها مرکز فرهنگی و ادبیِ این دیار، صاف میدهند به دولت! خانم کُدی مالیاتش را به مرکزی دانشگاهی داد. آنان به مرکزی ایرانی بدهند که آن وجهِ ایرانیبودن و وطندوستی هم در کارشان تأمین شود. چرا نمیپردازند؟ از جیبشان که نمیرود؟ از پولِ رفتنی میرود.
عقلانیبودنِ کار خانم کُدی را با یاری از شیخِ شهرم، سعدیِ بزرگ، و نقلِ بخشهایی از نظرهای شخصیت «قاضی» در آخرین قصه از باب هفتم گلستان یعنی «جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی» به پایان میبرم که بهگمانم حق مطلب را ادا کرده است:
«ای که گفتی توانگران مشتغلاند به مناهی[۱] و مست ملاهی[۲]! نَعَم[۳]؛ طایفهای هستند بر این صفت که بیان کردی: قاصرهمت و کافرنعمت که ببرند و بنهند و نخورند و ندهند. و اگر بهمَثَل باران نبارد یا طوفان جهان بردارد، بهاعتماد مُکنَت[۴] خویش از محنت درویش نپرسند و از خدا نترسند… و طایفهٔ دیگر خوان نِعَم نهاده و دست کرم گشاده، طالب ناماند و معرفت و صاحب دنیا و آخرت… قاضی چون سخن بدینجا رسانید… بهمقتضای حکم قضا[۵] رضا دادیم و از مامَضی[۶] درگذشتیم و بعد از مُجارا[۷]، طریق مُدارا[۸] گرفتیم و سر بهتدارک[۹] در قدم یکدیگر نهادیم و بوسه بر سر و روی هم دادیم و ختم سخن برین بود:
مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش
که تیرهبختی اگر هم بر این نَسَق مُردی[۱۰] توانگرا چو دل و دست کامرانت هست
بخور، ببخش، که دنیا و آخرت بُردی
امیدوارم ما نیز به جبرانِ تندخوییهایمان با این بانو، با خودمان خلوت کنیم و گذشته از پوزشخواهی، اگر بعد از دیرزمانی نیکوکارِ دیگری پیدا شد، بوسه بر سر و رویش دهیم که میخورد و میدهد، نه که بنهد و نبَرد!
پینوشت در معنیِ واژگانِ شمارهدار:
[۱]. مَناهی: کارهای نهیشده.
[۲]. مَلاهی: کارهای بیهوده.
[۳]. نَعَم: بله.
[۴]. مُکنَت: دارایی.
[۵]. بهمقتضای حکم قضا: براساسِ حکمِ قاضی.
[۶]. مامَضی: آنچه گذشته است.
[۷]. مُجارا: کشمکش.
[۸]. مُدارا: دیگرپذیری.
[۹]. بهتدارک: برای جبران.
[۱۰]. معنای بیت: مردن در حالِ نالیدن و شکایت، نشان سیاهبختی است.
ارسال نظرات