نکاتی پیرامون شادی و شادی‌آفرینی در شعر حافظ

نکاتی پیرامون شادی و شادی‌آفرینی در شعر حافظ

حافظ عقیده دارد که دل شاد آدمی، هم چون چنگی دارای رشته‌هایی است که به‌وسیله‌ی آن می‌توان نواخت و با موسیقی گوش‌نواز زمینه‌های شادی را فراهم نمود. چنان‌که مشاهده می‌شود تمام تعابیر فوق را حافظ با استفاده از واژه‌ی شادی و طرب در دستگاه فکری خود پرورانده و آن را شاید برای اولین بار وارد عرصه‌ی زبان و ادب فارسی نموده است.

 

نویسنده: دکتر احمدرضا یلمه‌ها

خواجه شمس‌الدین محمد «حافظ»، ملقّب به «لسان‌الغیب» بزرگ‌ترین غزل‌سرای ایران است. بنا به شواهد موجود در سال‌های بین ۷۲۰ تا ۷۳۰ ق. در شیراز متولّد گردید. اجدادش عالم بودند و خود او هم حکمت را نزد شمس‌الدین عبدالله شیرازی فاضل نامی آن زمان آموخت. در باب زندگی حافظ و خانواده او تذکره نویسان نوشته‌اند: «مادرش اهل کازرون بود و پدرش هم از اصفهان یا از دیگر جای به فارس آمده بود. وی به خاطر حافظ قرآن بودن و بنا به توصیه یکی از علمای عصرش تخلّص «حافظ» را در شعر برگزید. دیوان اشعارش زبان دل و گنجینه‌ی پربهای معرفت و حکمت است. خواجه‌ی شیراز، عارفی عالی‌مقام و دارای روحی بلند و کردار و گفتاری عارف پسند و حکیمی الهی بوده است. همه‌ی ما کم‌وبیش از وامداری این شاعر به شاعران سلف و هم‌عصرش باخبریم، امّا آنچه باعث می‌شود تا احساس تکرار و تقلید از غزل‌های حافظ انگیز تفاوت بیان و زبان در شعر اوست. در حقیقت دیوان حافظ از قدیم‌الایام «یک دیوان عرفانی» تلقّی می‌شده است، و شعرش «همه بیت‌الغزل معرفت» بوده است سخنان این شاعر نامی را «ترجمان عواطف و احساسات انسانی» دانسته‌اند و «زبان فصیح دل» خوانده‌اند. و نیز «آب زندگی» و «گوهر منظوم». اشعارش چون از قابلیت پژوهشی خوبی برخوردار است، می‌توان به غزلیاتش از دریچه‌های گوناگون نگریست. یکی از این زاویه‌های واکاوی مسئله‌ی شادی در غزلیات حافظ است. در حقیقت شادی و شادمانی در رویدادهای رضایت‌بخش در جان‌ودل آدمی جلوه‌گر می‌شود که ناشی از رسیدن به همه‌ی خواسته‌ها و انتظارات است. در تعریف شادی چنین نوشته‌اند: «شادی عبارت است از مجموع لذّت‌های بدون درد. شادی آرامش خاطر و رضایت باطن است. شادی، آن کیفیت زندگی است که همه آرزوی یافتنش را دارند». در حقیقت شادی یکی از هیجانات روحی و روانی ذهن آدمی است که اگر خواسته باشیم از بعد روانشناسی به این مسئله بنگریم باید گفت که: «یکی از غریب‌ترین نشانه‌های تشخّص عصر ما، که کمتر قابل تفسیر است، غفلتِ روان‌شناسان از موضوع شادی است». به خاطر اهمیت این موضوع از دیدگاه روانشناسی این پژوهش سعی دارد تا مسئله‌ی شادی و شادی‌آفرینی را در غزلیات حافظ شیرازی موردنقد و بررسی قرار دهد تا در پایان بتوان از نوع نگاه حافظ به این مسئله و موارد مربوط به شادی‌آفرینی آگاه شویم.

شادی یکی از نیازهای ضروری زندگی انسان و لازمه‌ی آن است. از بُعد روانشناسی شادی از اهداف مهم زندگی است و از حالات ذهنی مثبت و بخش ذاتی ذهن محسوب می‌شود، چراکه «حالات ذهنی منفی، بخش ذاتی و طبیعی ذهن ما نیستند، آن‌ها موانع زودگذری هستند که در بیان حالت طبیعی لذّت و شادمانگی، سد ایجاد می‌کند». ازاین‌رو ذهن در ذات خود، طالب شادی است و سعی می‌کند که هر عامل مخل برهم زننده‌ی شادی را از عرصه‌ی زندگی خویش محو کند. از یاد نبریم که در روزگاران باستان ایران، جایگاه شادی و سرور توأم با عبادت بوده است: «روزگاران کیش کهن، ایران سرزمین نشاط و عبادت بوده است. دین مبین اسلام با توجه به نیازهای انسان و زمینه‌های کمال و تکامل او در جلوه‌های مختلف، برای تجدیدقوا و نیز طیب خاطر همگان را به شادی و شادمانی فراخوانده است. نه‌تنها اسلام بلکه، تمامی مذاهب حول محور شادی دارای نکته‌ها و دقایقی هستند. شادی و سرور در آسمان ادب فارسی با واژگانی هم چون نشاط، خوشحالی، خرّمی، مسرّت، انبساط، بشاشت، بهجت و عشرت هم‌ردیف و مترادف شده است. در قرآن کریم با واژگانی هم چون «ضحک» و «فرح» از شادی یاد شده است.

حافظ شیرازی در قالب اشعارش هر جا که فرصتی دست می‌داده از فراخواندن افراد به شادی دریغ نکرده است او چون عمر آدمی را کوتاه و گذران دیده است، همه مخاطبان اشعارش را به شادی و طرب فراخوانده است:

حافظا چون غم و شادی جهان درگذراست/ بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم (۳۲۷)

او وقتی همگان را در اوج شادی و خرّمی می‌دیده با دیدن این شادی چنین نغز سروده است:

وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید/ مطرب بزن نوایی، ساقی بده شرابی (۴۳۲)

حافظ رستن از بند دام‌های دنیوی را در گرو شنیدن پند انسان‌های عاشق دیده و چنین خوش سروده است

پند عاشقان بشنو و از در طرب باز آ/ کائن همه نمی‌ارزد شغل عالم فانی (۴۷۳)

او حتی عقیده دارد در برابر گستاخی متکبّران باید شاد زیست که عاقبت انسان متکبّر، جان خود را بر سر این کبر و غرور خواهد باخت:

اگرچه خصم تو گستاخ می‌رود حالی/ تو شادباش که گستاخی‌اش چنان گیرد (۵۲۱)

حافظ انسان را از شادی‌های کاذب بر حذر داشته و آنان را به شاد کردن دل دیگران فراخوانده است:

گفتم هوای میکده غم می‌برد ز دل/ گفتا خوش آن‌کسان که دلی شادمان کنند (۱۹۸)

او گاهی اوقات از گذشتن موسم طرب به اندوه یاد می‌کند:

نیست در کس کرم و وقت طرب می‌گذرد/ چاره آن است که سجاده به می بفروشم (۳۷۶)

حافظ تمام ذرات وجود خود را غرق در شادی دیده به‌گونه‌ای که حتی اگر روزی اعضا و جوارحش خاک شوند، بازهم به بوی یار طربناک و دل شاد می‌شود

بر سر تربت من با می و مطرب بنشین/ تا به بویت ز لحد رقص‌کنان برخیزم (۲۴۹)

بعد صدسال اگر بر سر خاکم گذری/ سر برآرد ز گلم رقص‌کنان عظم رمیم (۳۶۷)

حافظ شاعری است که گوییا تقدیر ازلی او «شادی» بود و بس:

مبادا جز حساب مطرب و می/ اگر نقشی کشد کلک دیرم (۳۳۲)

حافظ به کسانی که در پی سر درآوردن از این «سقف بلندِ بسیار نقشِ» آسمان دنیا هستند چنین خطاب می‌کند:

حدیث از مطرب و می گوی و راز دهر کمتر جو/ که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را (۴)

در این مبحث مفهوم ارزنده شادی و نیز مسائل مربوط به آن را در غزلیات خواجه‌ی راز، به‌قرار زیر موردنقد و بررسی قرار می‌دهیم:

 

الف) شادی در ترکیبات شعری حافظ

«شادی» یکی از مفاهیم والا و ارزنده است که به‌خودی‌خود این قابلیت را دارد تا با توجّه به بار معنایی آن بتوان با توجّه به آن ترکیباتی زیبا و تعابیری ارزنده آفرید. حافظ شاعری مضمون آفرین و چیره‌دست درزمینه‌ی ادبی است. وی با واژه‌های «شادی» و «طرب» و کلمات مترادف با آن، تعابیری نغز و زیبا آفریده که رنگ شادی و طراوت ابیات آن، چشم هر خواننده‌ای را خیره و دل هر عاشق دلداده‌ای را به وجد می‌آورد. اینک در زیر نمونه‌هایی از این ترکیبات را آورده شده است:

۱. ساقیان طرب:

بوی تو می‌شنیدم و بر یاد روی تو/ دادند ساقیان طرب یک‌دو ساغرم (۳۲۹)

همان‌طور که ملاحظه می‌شود ساقی در هر بزم و مجلسی که باشد موجبات انبساط خاطر و التذاذ روحی اهل محفل را فراهم می‌آورد. حافظ با استفاده از واژه‌ی طرب، این خصیصه را در ساقی برجسته نموده است.

۲. خیل شادی روم:

غمی که چون سپه زنگ مُلک دل بگرفت/ ز خیل شادی روم رخت زداید باز (۲۶۱)

ترکیب بالا زمانی در شعر حافظ برجسته و چشمگیر می‌شود که وی خیل شادی را با واژه‌ی روم همراه آورده است. ازآنجایی‌که غم را حافظ هم چون سپاه زنگی سیاه و دلگیر دانسته است، سعی کرده خصیصه‌ی سپیدی و روشنی را به شادی نسبت داده که آن‌همه دلگیری و سیاهی را تبدیل به نور و روشنی می‌نماید.

۳. چهره خندان شمع:

آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت/ چهره خندان شمع آفت پروانه شد (۱۷۰)

شمع در دستگاه فکری و زبانی حافظ از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. حافظ این واژه را هفتادوهفت بار به‌کاربرده که این حاکی از اهمیت این واژه در شعر خواجه‌ی راز است. حالا حافظ با تصویری ماهرانه، چهره‌ی شمع را خندان ترسیم کرده و معتقد بوده که همین گشاده‌رویی و تبسّم موجب قرین شدن با پروانه‌ها شده است. در بیتی دیگر این خندانی را به گل نسبت داده و ترکیب گل خندان را در دیوانش ثبت نموده است:

چشمه‌ی چشم مرا ای گل خندان دریاب/ که به امید تو خوش آب روانی دارد (۱۲۶)

۴. شکرخند:

ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند/ مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند (۱۸۰)

حافظ لب و دهان یار را هم چون پسته‌ای دیده که خندان است و مشتاقانه خواهان این است که لحظه‌ای با خنده‌ی شکّرین خود، دل وی را هم چون همیشه برباید.

۵. ابریشم طرب:

قدم مگیر چو حافظ مگر به ناله‌ی چنگ/ که بسته‌اند بر ابریشم طرب دل شاد (۱۰۱)

حافظ عقیده دارد که دل شاد آدمی، هم چون چنگی دارای رشته‌هایی است که به‌وسیله‌ی آن می‌توان نواخت و با موسیقی گوش‌نواز زمینه‌های شادی را فراهم نمود. چنان‌که مشاهده می‌شود تمام تعابیر فوق را حافظ با استفاده از واژه‌ی شادی و طرب در دستگاه فکری خود پرورانده و آن را شاید برای اولین بار وارد عرصه‌ی زبان و ادب فارسی نموده است. به‌عنوان نمونه ترکیب ساقیان طرب را قبل وی کسی به کار نبرده و پس از وی در دوران معاصر مرحوم سیّد محمدحسین بهجت معروف به شهریار آورده و تصریح کرده که نظر به شعر خواجه راز داشته است:

به ساقیان طرب گو که خواجه فرماید/ اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک (شهریار، ۱۳۷۵: ۱۳۵)

ترکیب ابریشم طرب نیز همین ویژگی تازگی را داشته و قبل و بعد وی کسی این ترکیب را به کار نبرده است.

 

ب) نشانه‌های شادی

انسانی که از درون شاد است و خوشحالی در جان‌ودلش ریشه دوانیده است، در عالم برون این شادی را با افعال و اعمالی از خود نشان می‌دهد. حال با توجه به کارکردهای شادی در زندگی انسان ازنظر حافظ شادی نشانه‌های زیادی دارد که برخی از این نشانه‌ها در زیر بیان‌شده است:

۱. دست‌افشانی و پاکوبی:

چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش/ که دست‌افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم (۳۷۴)

فراهم بودن بزم شادی یعنی توأم شدن مجلس با حضور مطرب خوش‌نواز، زمینه شادی را بیش‌ازپیش فراهم کرده است. اولین جلوه‌ی شادی به‌صورت دست‌افشانی و پای‌کوبی آشکار می‌شود.

۲. سماع:

در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص/ ورنه با گوشه رو و خرقه‌ی ما در سر گیر (۳۷۴)

یکی از جلوه‌های شادی و گشادگی خاطر و خوشحالی درونی سماع است که حافظ آن را از نشانه‌های شادی در شعر خویش برشمرده است.

 ۳. جامه‌درانی:

از آن ساعت که جام می به دست او مشرّف شد/ پیاله گیرم و از شوق جامه پاره کنم (۳۵۰)

جامه‌درانی هم یکی دیگر از نشانه‌های شادی و انبساط خاطر است که حافظ خواسته این شادی را با پیاله گرفتن و هم‌ردیف آوردن شوق، مضاعف جلوه دهد.

۴. دل شاد و لب خندان:

آن سیه‌چرده که شیرینی عالم با اوست/ چشم میگون، لب خندان، دل خرم با اوست (۵۷)

شاید واضح‌ترین اثر و نشانه‌ی شادی در انسان شاد و خوشحال همین چهره‌ی خندان باشد که حافظ به‌خوبی به آن اشاره کرده است. در شعر حافظ چهار نشانه برای شادی برشمرده شده است که هرکدام اگر در انسانی دیده شود می‌توان پی به این حقیقت برد که وی شاد و خوش خرّم هست.

 

ج) اوقات شادی

حافظ عقیده دارد که موسم طرب و شادی با رخت بربستن زهد ریایی و برچیده شدن خرقه‌ی سالوس و ریا ارتباطی متقابل دارد. گوییا شادی واقعی را در برچیده شدن تزویر و ریا دیده است که این‌گونه سروده است:

نوبه‌ی زهدفروشان گران‌جان بگذشت/ وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست (۲۰)

چنان‌که مشاهده می‌شود این موسم، در بُعد زمان نمی‌گنجد، بلکه بیشتر رنگ و رویی تعلیمی به خود گرفته است، به همین خاطر است که در چند بیت بعد می‌سراید:

فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم/ وان چه گویند روا نیست، نگوییم رواست (۲۰)

این غزل را خواجه‌ی راز درباره‌ی فرارسیدن عید سعید فطر گفته و در آن به مخاطبان اشعارش را به شادی و خوشباشی فراخوانده است.

 

د) مظاهر شادی:

در عالم طبیعت زیادند کسانی که دل‌شاد می‌زیند و به گذران امور مشغول هستند. در شعر حافظ نمونه‌هایی می‌توان یافت که هم چون انسان‌ها، به دل‌شادی و خوشی شهره و زبانزد هستند. در حقیقت حافظ مظاهر شادی را در پدیده‌های زیر دیده است:

۱. باد صبا:

بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم/ شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد (۱۷۳)

باد صبا؛ همان باد برین و آن بادی است که از جهت شرق یا شمال شرقی و یا به تعبیری از مابین مشرق و شمال وزد. برخی این باد را باد بهاری دانسته‌اند. در حقیقت باد صبا بادی است «ملایم و خنک و خوشایند»  که صبح در وقت طلوع آفتاب از مشرق می‌وزد… بادی که از طرف مشرق می‌آید در فصل بهار… به‌وقت صبح می‌وزد. باید لطیف و خنک است. نسیمی خوش دارد و گل‌ها از آن بشکفد و عاشقان راز با او گویند. و در اصطلاح عبدالرزاق کاشی صبا نفحات رحمانیه است که از جهت مشرق روحانی‌ات می‌آید. حافظ باد صبا را به خاطر همراه داشتن خبرهای خوش از یار و نگار، همیشه شادان و خوشحال دیده است.

۲. صهبا:

یاد باد آن‌که در آن بزمگه خلق و ادب/ آن‌که او خنده‌ی مستانه زدی صهبا بود (۲۰۳)

یکی دیگر از مواردی که حافظ عقیده دارد شاد و خوشحال است، صهباست. حافظ برای این مورد صفت خنده‌ی مستانه را به کاربرده است.

۳. عرشیان:

یار ما چون گیرد آغاز سماع/ قدسیان بر عرش دست‌افشان کنند (۱۹۷)

قدسیان، از دیگر مظاهر شادی است خاصه آن هنگام که با دست‌افشانی و سماع یار و محبوب حافظ همراه شود. دیگر عرش سرشار از شور و شادی و غوغا می‌شود.

۴. گل:

با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ/ از کریمی گوییا در گوشه‌ای بویی شنید (۲۴۰)

گُل از مواردی است که حافظ در دو جا از دیوانش تصریح کرده است، که همیشه فرح‌بخش و پر از نشاط و شادی است.

۵. فلک:

شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است/ دست طرب از دامن این زمزمه مگسل (۳۰۴)

حافظ معتقد است که فلک دوّار همیشه شاد و خوشحال است و گردش آن را نشانه‌ای دانسته برای شادی درونی‌اش. در بیتی دیگر به‌صراحت ذرات عالم را که رقص‌کنان بالا می‌روند و درحرکت‌اند، دارای دلی شاد دانسته و چنین زیبا سروده است:

به هواداری او ذرّه صفت رقص‌کنان/ تا لب چشمه خورشید درخشان بروم (۳۵۹)

چنان‌که مشاهده می‌شود در میان مظاهر شادی در شعر حافظ می‌توان هم زمینیان را مشاهده نمود و هم آسمانیان را. و به قول حافظ همه‌ی ذرات عالم شادند و این شادی می‌تواند موجبات عروج و کمال را فراهم آورد.

 

هـ) آثار شادی

شادی آثار زیادی در زندگی بشر داشته و به‌تبع آن، در گفتار و رفتار فرد تأثیر آشکاری می‌گذارد. در این مبحث آثار شادی به‌قرار زیر است:

۱. تهذیب نفس

حافظ عقیده دارد شادی واقعی که با دیدن جمال پر فروغ یار در انسان پدیدا می‌شود موجب این می‌گردد که تعلّقات درون و بت‌های نفس از ضمیر فرد زدوده و او را به صفای باطن و پاکی دل برساند، آن گونه که حافظ در بیت زیر خاطر نشان ساخته که جلوه‌ی جمال یار صوفی را به وجد آورده و اغیار را از دل او پاک کرده است:

بیفشان زلف و صوفی را به پا بازی و رقص آور/ که از هر رقعه‌ی زلفش هزاران بت بیفشانی (۴۷۴)

 در حقیقت این شادی درونی بوده که صوفی را به پایکوبی و دست افشانی وادار ساخته و باعث شده گرد تعلّقات از جسم و جان وی فرو تکانده شود. در حقیقت دل ریایین که حجاب بزرگی بر سر راه سالک الی الله محسوب می‌شود، ولی این شادمانی و پایکوبی ناشی از تجلّی یار، باعث می‌شود که آدمی بت‌های درون و انانیّت را از عالم وجود سالک بزداید.

۲. زداینده غم و آلام درون

شادی به گفته حافظ غم‌های دل و غصّه‌های درون را از جان آدمی می‌زداید، گوییا حافظ در این بیت می‌خواسته با جام شراب طهور و نغمه‌ی خوش که با گوش جان آن را دریافت می‌داشته، اندکی غم درون را تسکین دهید:

ساقی به دست باش که غم در کمین ماست/ مطرب نگاه دار همین ره که می‌زنی (۴۷۹)

چنان‌که مشاهده می‌شود وی برای التذاذ خاطر بردن و نیز مضاعف شدن جلوه‌ی شادی و خوشی در ذائقه‌اش از ساقی و نیز مطرب می‌خواهد تا با بهوش بودن و نیز درپرده نواختن، وی را شادیی دوچندان بخشیده و موجبات تسکین درون و طیب خاطر وی را فراهم آورد.

۳. تداعی بخش خاطرات خوش گذشته:

شادی در ذهن و روان آدمی تأثیری مثبت و اثری ماندگار می‌گذارد و این امروزه مورد توجه روان شناسان و روان پزشکان قرار گرفته است:

مطرب از گفته‌ی حافظ غزلی نغز بخوان/ تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد (۱۷۳)

چنان‌که ملاحظه می‌شود، شادی موجب تجدید خاطرات خوش گذشته می‌گردد و تداعی این خاطرات به هیچ وجه امکان پذیر نیست جز فرح خاطر و شادی درون.

۴. تجدید قوای جسمانی و روحانی

حافظ عقیده دارد که انسان می‌تواند با روی آوردن به شادی و شادمانی نیرو و نشاط جوانی را دوباره از سر گیرد چرا که شادی قوت جان آدمی است:

جامی بده که باز به شادی روی شاه/ پیرانه سر هوای جوانی است در سرم (۳۲۹)

آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می زند/ قوت جان حافظش در خنده زیر لب است (۳۱)

چنان‌که مشاهده می‌شود شادی می‌تواند انسان را چنان نیرویی ببخشد که در سر هوای جوانی و نشاط بپروراند و این مورد هم بی تأثیر در جان و روح آدمی نیست. در حقیقت تهذیب درون، زدودن غم و اندوه، تداعی خاطرات خوش گذشته و نیز تجدید قوای جسمانی و روحانی از آثار نیک شادی است که حافظ هم چون حکیمی زبردست و اهل فن، به آن اشاره می‌نماید.

 

و) عوامل شادی‌آفرین:

شاید شادی برای بشر دلایلی عدیده داشته باشد که فرد را خوشحال نماید. ولی جنس شادی حافظ از لونی دیگر و گونه‌ای متفاوت است. آن چه حافظ را سرور و شادمانی مضاعف می‌بخشد بر خلاف همگان غم است، امّا این غم نگار است که در پی شادی دارد:

گر دیگران به عیش و طرب خرّمند و شاد/ ما را غم نگار بود مایه سرور (۲۵۴)

به همین خاطر است که چنین زیبا سروده است

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت/ کان که شد کشته‌ی او نیک سرانجام افتاد (۱۱۱)

در حقیقت حافظ اصلاً از این غم زبان به شکوه و یا شکایت نمی‌گشاید چرا که گفته است

لذّت داغ غمت بر دل ما باد حرام/ اگر از جور غم عشق تو دادی طلبم (۳۶۸)

چنان‌که مشاهده می‌شود حافظ شادیش با غمی عجین وآمیخته است و غم این قابلیّت را دارد که آدمی را شاد و خوشحال نماید. نه هر غمی، غمی که مربوط به یار و محبوب است، چنین اندوهی بارش کشیدنی و غصّه‌اش به جان خریدنی است. حافظ واژه‌ی غم را حدود صدو پنجاه مرتبه در شعرش آورده است و در این میان به غم‌های دنیوی هم اشاره می‌نماید:

ساقیا برخیز و در ده جام را/ خاک بر سر کن غم ایام را

ولی آن چه بیشتر حافظ با آن مأنوس و دلخوش است، همین غم نگار و اندوه مربوط به دلدار است. گرچه شادی حافظ بنا به گفته‌ی خودش: «گریه و خنده عشّاق ز جایی دگر است»؛ از مکانی دیگر نشأت گرفته است و حتّی گاهی اوقات بی می و مطرب شاد است و مسرور:

می‌کشیدم از قدح لاله شرابی موهوم/ چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم (۳۷۶)

لیک عقیده دارد که شادی از عوامل متعددی نشأت می‌گیرد به قرار ذیل:

۱. نیک بختی:

امید هست که زودت به بخت نیک ببینیم/ تو شاد گشته به فرماندهی و من به غلامی (۴۶۹)

نیک بختی یکی از عواملی است که هر انسانی را دل شاد و سرزنده می‌دارد و خواجه‌ی راز به خوبی به آن اشاره نموده است.

۲. همّت یار:

ملک عاشقی و گنج و طرب/ هر چه دارم زیمن همت اوست (۲۴۷)

نفس مسیحایی یار و همّت خوب دلدار یکی از موارد شادی آفرین است که در کنار ملک عاشقی و گنج بی حافظ به آن اشاره نموده است.

۳. پیام دلدار:

قاصد منزل سلمی که به سلامت یادش/ چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند (۱۹۰)

در گستره‌ی زبان و ادب فارسی همیشه پیام و کلام محبوب و نیز سلام وی، موجبات شادی برای عاشق را فراهم می‌آورده و از نگاه شاعری با احساس هم چون حافظ شیرازی این مورد نمانده است.

۴. بهبود اوضاع و نیز قرین شدن با گل و طبیعت:

بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم/ شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد (۱۷۳)

بهار گل طرب دل انگیز گشت و توبه شکن/ به شادی رخ گل، بیخ غم بر کن (۳۸۸)

بهبود جهان و نیز سرو سامان یافتن احوال هستی و آدمی که توأم با گل و طرب انگیزی است دل هر کسی را شاد می‌نماید خاصّه آن که سعی شود که برای همیشه بیخ غم کنده شود.

۵. شعر حافظ:

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ/ سرود زهره به رقص آورد مسیحا را (۳۱)

غزلیات نغز و اشعار زیبای حافظ یکی دیگر از عوامل فرح بخش و شادی آفرینی است که هر غم زده‌ای با تفأل زدن به آن، موجبات انبساط خاطر خویش را فراهم می‌آورد تا شاید گره از کار فروبسته‌اش به مدد این ابیات بگشاید.

۶. صلح و آشتی:

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد/ صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند (۱۸)

صلح و آشتی یکی دیگر از سفارشات دین مبین اسلام است که حافظ هم این خصیصه را مبشّر شادی و مبیّن رفع دلگرفتگی ها و غم‌ها دانسته است.

۷. وصال یار

می‌شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی/ بر سرم سایه‌ی آن سروسهی بالا بود (۲۰۳)

دست یازیدن به دامان پرمهر وصال یکی دیگر از عوامل شادی بخشی است که حافظ شیرازی هر انسان عاشقی را در اثر آن در اوج بهجت و سرور قلبی دیده است.

 ۸. خرابات:

خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست/ تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم (۳۷۷)

خرابات «بر وزن کرامات، شرابخانه، بوزه‌خانه» است. یا گفته‌اند:

«محلّ فسّاق اعم از قحبه خانه و میخانه. جایی که اراذل و اوباش برای طرب در آن می‌گذرانند. عشرتکده، طربخانه. مفرد این واژه، خرابه است در عربی یعنی محل فسق و فجور اتفاقاً به معنی عشرتکده نیز استفاده شده اس. برخی دیگر خرابات به خرابات با نگاهی عرفانی نگریسته و آن را «مقام عشق و محبّت و پیشگاه پیر طریقت» دانسته‌اند. اگر این گونه به خرابات بنگریم خواجه‌ی راز این مکان را یکی دیگر از عوامل شادی آفرین دانسته که موجبات گشادگی خاطر وی را فراهم می‌آورد. حافظ موارد هشت گانه‌ی فوق را از جمله عوامل مهم شادی آفرینی بیان کرده که انسان مغمولی را شاد و هر گرفتار حزن و عصّه ای را فرحناک می‌سازد.

 

ز) عوامل برهم‌زننده‌ی شادی

همان‌طور که شادی در شعر حافظ نشأت گرفته از عواملی بود، حالا غم و اندوه و نیز برچیده شدن عوامل شادی دلایل زیادی دارد که حافظ موارد زیر را به‌عنوان عوامل مخلّ شادی و سرور برشمرده است:

۱. حسودان:

یا رب نوگل خندان که سپردی به منش/ می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش (۳۷۷)

زیر واژه‌ی حسد در لغت نامه‌ی دهخدا آمده: «بدخواهی، بدخواستن، رشک و زوال نعمت کسی را تمنّی کردن» (دهخدا، ۱۳۷۸: زیل واژه‌ی حسد). حسد یکی از نیکوترین افعال شیطان و یکی از زشت‌ترین اعمال انسان است. حسد در آیات قرآن و روایات نقل شده از حضرات معصومین علیهم السلام مذموم و حاسد ناپسند، شمرده شده‌اند. واژه‌ی حسد به اتفاق مشتقّاتش در قرآن پنج مرتبه تکرار شده است و بارزترین معنای قبیح آن فلق است آن جا که خداوند متعال خطاب به رسول خدا حضرت محمد ابن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ… وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ (فلق، ۵). در روایات وارده از حضرت علی ابن ابی طالب علیه السلام نقل شده که حسد ایمان انسان را از بین می‌برد (جعفری، ۱۳۸۰: ۱۴۰). حافظ هم با این اوصاف، حسد را عامل برهم زننده‌ی شادی و شادی آفرینی دانسته است.

۲. بخت بد

کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو/ بسیار تند روی نشیند ز بخت خویش (۲۹۱)

بخت بد یک دیگر از عوامل از بین برنده‌ی شادی و شادمانی است که این عامل خود به خود انسان را تندخو می‌نماید و دیگر جایی برای خنده و شادمانی باقی نمی‌گذارد.

۳. دنیا دوستی:

بر جهان تکیه مکن گر قدحی می‌داری/ شادی زهره جنیان خور و نازک بدنان (۳۸۷)

یکی از ویژگی‌های انسان دنیادوستی است. علّت این که انسان زندگی دنیا را دوست دارد، علاقه به جاودانگی و نیز علت دیگر، نقد بودن و مشهود بودن کارایی‌های دنیا در گستره زندگی انسان و بر آوردن نیازهای او است. مولا علی ابن ابی طالب علیه السلام در خطبه نود و نهم نهج البلاغه در مورد مذمت دنیا پرستی چنین می‌فرمایند: «ای بندگان خدا، شما را به ترک دنیایی سفارش می‌کنم که شما را رها می‌سازد، گر چه شما جدایی از آن را دوست ندارید، دنیایی که بدن‌های شما را کهنه و فرسوده می‌کند با اینکه دوست دارید همواره تازه و پاکیزه بمانید». دنیا طلبی و چشم داشت به زخارف دنیوی حجاب راه سالک است. او را از اصل شادی حقیقی و شادمانی واقعی که همان قرب به یار است، دور می‌کند و وی را به خسران و غصبّه‌ی ابدی دچار می‌کند.

۴. هم نشینی با نااهل:

سزدم چو ابر بهمن که بر این چمن بگریم/ طرب آشیان بلبل بنگر که زاغ دارد (۱۱۷)

۵. فراق یار:

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی/ عشق بی یار مهیا نشود یار کجاست (۱۹)

حافظ عقیده دارد که فراق یار هر زمینه‌ای را که برای شادی و سرور فراهم شده باشد، بر چیده و از بین می‌برد. لذا عشق را بدون جلوه‌ی محبوب، تلخ و گزنده دانسته است و در کنار موارد فوق از جمله عوامل مخل شادی و سرور دانسته شده است. چنان‌که مشاهده می‌شود حافظ به طور گسترده مفهوم شادی و شادمانی پرداخته است و آزار نیک و ارزنده شادی و شادکردن را به مخاطبانش گوشزد نموده است.

 

پی‌نوشت

برای پرهیز از تکرار به ذکر شماره صفحه بسنده می‌شود. رک به حافظ، شمس‌الدین محمد. (۱۳۷۵) دیوان اشعار، به تصحیح علامه قزوینی-دکتر غنی، تهران: نشر جمهوری.

ارسال نظرات