بازخوانی شخصیت و آثار پروفسور صدیقی، انسانی قانون‌مدار و مسئول

بازخوانی شخصیت و آثار پروفسور صدیقی، انسانی قانون‌مدار و مسئول

دکتر صدیقی شخصیتی ممتاز در ایران معاصر است و در عرصه سیاسی، تاریخی و علمی ایران جایگاه ویژه‌ای دارد. او انسانی اخلاقی و قانونمند، معلمی دلسوز، استادی دانشمند، پژوهشگری دقیق با وسواس علمی، سیاست‌ورزی صدیق، مدیر و مدبر و انسانی والا پر از مهربانی و عاطفه و بزرگ‌منشی بود.

در روز شنبه ۲۵ می ۲۰۱۹، کتابخانه نوروززمین شاهد حضور پرشور و پرتعداد علاقه‌مندانی بود که برای شناخت بیشتر و نکوداشت یاد پروفسور غلامحسین صدیقی از بنیان‌گذاران جامعه‌شناسی مدرن در ایران به این کتابخانه آمده بودند تا در نشست «عصری به یاد پروفسور غلامحسین صدیقی» شرکت کنند.

یادکرد رویکرد کاربردی سازندگان ایران نوین، از مهم‌ترین اهداف این نشست بود؛ آن‌هم در شرایطی که حافظه تاریخی ما عمدتاً کوتاه‌مدت و مخدوش شده است این‌گونه نکوداشت‌ها ازجمله بهترین راه‌های جبران این کاستی است.

در ادامه، ابتدا متنِ سخنرانی خانم قمر فلاح دانش‌آموخته رشته جامعه‌شناسی و از شاگردان مستقیم دکتر صدیقی و سپس آموزه‌های ادبی و کاربردی از میراث دکتر صدیقی، به خوانندگان عزیز هفته تقدیم شده است.

صدیقی؛ سرمایه نمادین ایران مدرن

قمر فلاح

 

۱. مختصری از شرح زندگی پروفسور غلامحسین صدیقی

دکتر صدیقی شخصیتی ممتاز در ایران معاصر است و در عرصه سیاسی، تاریخی و علمی ایران جایگاه ویژه‌ای دارد. او انسانی اخلاقی و قانونمند، معلمی دلسوز، استادی دانشمند، پژوهشگری دقیق با وسواس علمی، سیاست‌ورزی صدیق، مدیر و مدبر و انسانی والا پر از مهربانی و عاطفه و بزرگ‌منشی بود.

او در سال 1317 علم جامعه‌شناسی را در ایران بنیان نهاد و واژه جامعه‌شناسی را برای این رشته برگزید. تدریس آن را با یک درس در سال 1319 در دانشکده ادبیات و دانش‌سرای عالی آغاز کرد. سپس این درس را در اوایل دهه 1350 در دانشکده علوم اجتماعی و تعاون دانشگاه تهران به گروه‌های آموزشی و بخش‌های پژوهشی متعدد گسترش داد.

مهم‌ترین خدمت علمی و فرهنگی او تأسیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در دانشگاه تهران در سال 1327 بود.

اولین رفراندوم در تاریخ ایران را او زمانی که وزیر کشور بود برگزار کرد. در این رفراندوم انحلال یا ابقای دولت مصدق به رأی گذاشته شد. وی پس از کودتای بیست‌وهشت مرداد 1332 محاکمه شد و مدتی به زندان افتاد و در جریان محاکمه از دکتر مصدق تجلیل کرد.

او در هفده آذرماه 1332 در دادگاه حضور یافت و به سؤالات مختلف تیمسار آزموده، رئیس دادگاه و دادستان نظامی پاسخ داد. و به تفسیر درباره پایین کشیدن مجسمه‌های شاه و پدرش، تجمع روز بیست‌وپنج مرداد در میدان بهارستان و تشکیل شورای سلطنت و رویدادهای روز بیست‌وهشت مرداد، با صراحت خاصی که از ویژگی‌های او بود پاسخ داد. به‌طوری‌که دادستان را منفعل و عاجز کرد.

 

۲. ویژگی‌های شخصیتی غلام‌حسین صدیقی از زبان یک شاگرد: احترام قانون و مسئولیت‌پذیری

از ویژگی‌های دکتر صدیقی احترام به قانون و مسئولیت‌پذیری‌شان بود. من خودم یاد دارم که ما باید نیم ساعت زودتر در کلاس ایشان حاضر می‌شدیم. درست سروقت درس را شروع و سر موقع هم تمام می‌کردند. نظم آهنینی داشتند.

یک روز دو سه دقیقه دیرتر آمد و با برگه‌ای در دست بالای میز خطابه رفت و گفت: این جریمه رانندگی است. او یک پیکان سبز با یک راننده داشت. امروز من دیر کردم و چون عجله داشتم آقای راننده چراغ‌قرمز را رد کرد. من به او گفتم نزدیک یک پلیس نگه دارد، پلیس را صدا کردم و گفتم ایشان چراغ‌قرمز را رد کرده جریمه‌اش کنید. پلیس هم جریمه کرد و من پرداخت کردم و به او گفتم سر برج از حقوقش کسر می‌کنم.

یک نمونه دیگر، وقتی وزیر کشور بودند خانم‌شان کار فوری با ایشان داشت، از مسیر وزارت کشور رد می‌شد و رفت تا دکتر صدیقی را ببیند.

منشی خدمت آقای صدیقی اطلاع داد که خانم تشریف آوردند شما را ببینند و جواب گرفت: به ایشان بفرمایید اگر با دکتر صدیقی وزیر کشور کار دارد نوبت بگیرد و اگر با غلام‌حسین صدیقی، همسرش، کار دارد به خانه برگردد، شب به منزل می‌روم.

نمونه‌ای دیگر از قانون‌مداری ایشان باز در دوره وزارتشان بود؛ پسرش، نیک‌نام، فرانسه درس می‌خواند. بعد از مدت‌ها، به ایران آمد و یک‌راست از فرودگاه به دیدن پدر در محل کارش رفت.

دکتر صدیقی زمانی که ارباب‌رجوع رفت‌وآمد می‌کردند و در باز و بسته می‌شد، دید پسرش آمده و در اتاق انتظار نشسته، ولی هیچ به روی خودش نیاورد. تا زمان ناهار که نیم ساعتی وقت داشتند، در را باز کرد و گفت: نیک‌نام جان، پسرم، خوش آمدی.

می‌خواهم بگویم این تفاسیر شاید برای شما خنده‌دار باشد ولی این مرد به‌قدری قانون‌مدار و مسئولیت‌پذیر بود که ناخودآگاه الگوی رفتاری خیلی‌ها می‌شد.

همسر ایشان که در دوره فوق‌لیسانس دانشجویش بود و بعد ازدواج کردند، از دانشجویان دکتر ناصر تکمیل‌همایون هم بود. دکتر تکمیل‌همایون از او یاد می‌کند؛ «من تا مدت‌ها نمی‌دانستم که این خانم همسر دکتر صدیقی هستند. روزی به خانه دکتر صدیقی رفتم و دیدم او هم آنجاست.

آنجا تازه متوجه شدم و پرسیدم چرا تابه‌حال به من نگفته بودید؟ و او گفت: نگفتم تا شما نگاهی به‌غیراز نگاهی که به دیگر دانشجویان داشته‌اید به ایشان نداشته باشید و تساوی برقرار باشد.”

این از قانونمندی ایشان!… اما مسئولیت‌پذیری‌شان. دکتر صدیقی بسیار اجتماعی بود و همیشه به شکل‌های مختلف در صحنه سیاسی و اجتماعی حضور داشت.

همه می‌دانیم، قبل از بختیار در زمان انقلاب 57 شاه به ایشان پیشنهاد نخست‌وزیری داد. این پیشنهاد توسط عبدالله انتظام و دکتر علی امینی به‌صورت حضوری در خانه دکتر صدیقی به وی داده شد. او هم اول مشورت کرد و سپس پذیرفت و دفعه دوم خود نزد شاه رفت.

حالا بماند که شروطی گذاشت و بعداً هم پذیرفته نشد. اما آن زمان ما داغ انقلاب بودیم و مدام از خود می‌پرسیدیم که چرا دکتر صدیقی این پیشنهاد را از شاه پذیرفت؟ و مثل پتکی بود که به سر ما فرود آمد، چون فکر می‌کردیم به مردم و انقلاب بد کرده است.

تا بعد که از او پرسیدند، شما یک‌عمر اعتبار کسب کردید چرا در آخر اعتبارتان را خراب کردید؟ و جواب گرفتند: من اگر اعتباری که کسب کردم برای میهنم هزینه نکنم کجا هزینه کنم! و ما بعد از بیست سال تازه متوجه شدیم دکتر صدیقی چه می‌گفت.

بسیار علمی و اهل تعقل و خرد بودند و روششان اثبات‌گرایانه (پوزیتیویستی) بود. به‌طور مرتب با دانشجویان مذهبی و طلاب مباحثه داشت. ما در کلاسمان مرتب مجادله دکتر صدیقی با این گروه را می‌شنیدیم و به‌عین می‌دیدیم.

یک‌بار گفت: جوان برایم ادله و دلیل بیاور.

جواب گرفت: روایت و حکایت و سنت است.

باز گفت: روایت و حکایت و سنت علم نیست! برای من دلیل علمی بیاور.

یک دانشجو از آخر کلاس گفت: «بی‌خیال بابا نرود میخ آهنین در سنگ”. یک‌دفعه سکوت عمیقی کلاس را درگرفت و گفتیم این جوان دیگر اخراج شد.

دکتر صدیقی درحالی‌که از هیجان می‌لرزید گفت: جوان من می‌خواهم تو گرفتار جهل نشوی، روایت و سنت و گفته و این‌وآن. شما کدام روایت را می‌خواهید بگویید؟ اصلاً روایت روش علمی نیست.

در بحبوحه انقلاب دانشجویی درحالی‌که گریه می‌کرد از او پرسیده بود که چرا کلاس درس را تعطیل نمی‌کنید؟ همه در خیابان هستند و شما در کلاس درس. گفت «از هیچ انقلابی آزادی و عدالت بیرون نمی‌آید»، انقلاب مثل جنگ‌های داخلی می‌ماند که گروه پیروز، گروه مغلوب را می‌کشد! هزینه تحصیل شما، حقوق من و خرید این میز و نیمکت همه از جیب این ملت داده شده که شما درس بخوانید. جای شما در دانشکده است؛ نه در خیابان ولی من طاقت دیدن گریه شما را ندارم و استثنائا امروز کلاس تعطیل می‌شود.

یادم می‌آید وقتی دکتر صدیقی استاد ممتاز شده بود دانشگاه جشنی برایش نگرفت. دیگر سال‌های آخر بود، فکر می‌کنم سال پنجاه‌وپنج بود، که دانشجوها برایش جشن گرفتند. طوماری تهیه شد از یادداشت و امضاء همه دانشجویان سابق و آن زمانش و در روز جشن به او هدیه دادند.

ایشان درحالی‌که اشک می‌ریخت می‌گفت: من به آن دنیا اعتقادی ندارم اما اگر اعتقاد داشتم وصیت می‌کردم که مرا با این طومار دفن کنند. ببینید در عین جدی و منظم بودن چقدر حساس، رئوف و مهربان بودند.

در کلاس اجتماعیات در ادبیات فارسی که یکی از شاهکارهای دوره ما بود و من هنوز حسرت جزوه‌هایش را دارم؛ بسیار از ادبیات معاصر مثال می‌آورد. تخصص ایشان در ادبیات کهن و تزشان جنبش‌های دینی قرن دوم و سوم هجری بود، عجیب بود که مثال‌های پی‌درپی از ادبیات معاصر و شعر نو می‌آورد و باور داشت.

شما برای آن دوره نیستید که بدانید چه دعوایی بین روشن‌فکرها و ادیبان پیرو مکتب قدیم و جدید بود و خیلی عجیب بود که دکتر صدیقی آن‌قدر مدرن باشد. من آخرین باری که ایشان را دیدم در سوگ از دست رفتن مهدی اخوان ثالث بود و همه دور ایشان جمع شده بودند.

بسیار مدیر و هوشیار بود. چند سالی ما همه باید می‌رفتیم در اتاق دکتر غلامحسین صدیقی، ایشان واحدهایمان را نگاه می‌کرد، نمره امتحان درس جامعه‌شناسی عمومی را می‌پرسید و بر اساس آن درس‌های مجاز را برایمان معین می‌کرد و ما می‌توانستیم واحدهای درسی را از بین آن‌ها انتخاب کنیم.

دکتر عبدالحسین نیک‌گهر نقل می‌کند که علاوه بر تدریس چند سالی در بخش آموزش دانشکده با ایشان همکاری داشتند در دوره‌ای که سپاه دانش و بهداشت داشتیم، شاه دستور داده بود کسانی که سپاهی نمونه می‌شوند بدون کنکور وارد دانشگاه شوند.

شخصی برای ثبت‌نام به دانشگاه آمد. وقتی اسنادشان را نگاه می‌کردم دیدم قبولی کنکور بین آن‌ها نیست.

گفتم: مدرک قبولی کنکور داخل پرونده‌تان نیست!

جواب داد: من کنکور ندادم شاهنشاه آریامهر گفتند شما سپاه دانش نمونه هستید و نیاز نیست کنکور دهید.

دکتر صدیقی با هوشیاری تمام پرسید: موضوع چیست؟

و در جواب شنید: ایشان کنکور ندادند و مدارک پرونده‌شان ناقص است و می‌گویند من چون سپاه دانش ممتاز هستم نیاز به این مدرک ندارم.

باز پرسیدند: به چه علت؟

و شنیدند: برای اینکه شاهنشاه آریامهر فرمودند.

این بار گفتند: بله! شاهنشاه آریامهر فرمودند شما بدون کنکور وارد دانشگاه شوید ولی نفرمودند وارد رشته جامعه‌شناسی شوید!

دکتر نیک‌گهر می‌گفت این تدبیر ما را از بلای بزرگی نجات داد. زیرا بدون آن کار ما حتماً به ساواک می‌کشید و باسابقه و وضعیت دکتر صدیقی مصیبتی می‌شد!

به‌هرحال این ویژگی‌هایی بود که من به‌طور خلاصه در اختیار داشتم و برای شما بازگو کردم. اما، ویژگی که ازنظر من ایشان را خیلی خاص کرده حضور فعال وی در میدان اجتماع است.

در کودتای 28 مرداد مصدق آن‌چنان از خودش دفاع نکرد، این دکتر صدیقی بود که از مصدق دفاع کرد. دفاع جانانه‌ای که دادگاه را به هم ریخت و تیمسار آزموده، دادستان وقت را درمانده کرد، که چه کند!

اما بعداز کودتای 28 مرداد، که خیلی از شما جوان هستید و نمی‌دانید کودتا چه اثری در تاریخ ایران داشت و چگونه سرگذشت ایران را دگرگون کرد و چه اثری بر روشن‌فکرهای آن زمان گذاشت؛ سرخوردگی ورشکست اجتماعی و متعاقب آن نومیدی و یأس اجتماعی فراگیر شده بود، فضای اجتماعی همان شعر زمستان است مهدی اخوان ثالث بود. بسیاری از روشنفکران منزوی، افسرده و سرخورده شدند. بعدازآن با توجه به وضعیت اجتماعی ایران و جهان اعتراضات به سمت جنبش چریکی تغییر کرد و دیگر از مبارزات قانونمند خارج شد.

این شرایط برای کسانی که به تئوری قانونمندی و دموکراسی از راه قانون اعتقاد داشتند بسیار ناگوار بود. برای خیلی‌ها این پرسش مطرح بود که این شرایط چگونه برای دکتر صدیقی قابل‌تحمل می‌شود؟ با توجه به نزدیکی او با دکتر مصدق. واقعیت این است که از این زمان دکتر صدیقی در مقام استاد به حضور خود در خوزه عمومی تداوم بخشید. این موضوع به‌تنهایی قابل‌احترام و یادگرفتنی است.

۳. جمع‌بندی: از اثرگذاری همه‌جانبه تا سرمایه نمادین

جمع‌بندی من این است که. دکتر صدیقی از سه جهت اثرگذار بود؛

اول ازنظر ویژگی‌های بارز شخصیتی، او یکی از انسان‌های مؤثر در تاریخ معاصر و مدرن ایران است، به عبارتی او زمینه‌ساز فعالیت‌ها و پیاده کردن تز دکتر مصدق بود. شاید بدون یاری و هوشیاری دکتر صدیقی نخست‌وزیری دکتر مصدق دشوارتر می‌شد. حتی در روز کودتای بیست‌وهشت مرداد دکتر صدیقی تمام شهر را با ماشین گشت و به مصدق هشدار داد که شهر ناآرام است و آبستن کودتاست. این‌طور از نزدیک همه وقایع را پیگیری می‌کرد.

دوم، اثری که روی دانشجوهایش گذاشت. یک مرجع رفتاری برای ما دانشجوها شد. ما بدون اینکه خودمان بخواهیم یا آگاه باشیم از او خصلت‌هایی گرفتیم، جدی بودن و مسئولیت‌پذیری، نظم و صفات دیگری که ایشان روی ما به‌جای گذاشت، اما نه دقیقاً مثل خودش. من وقتی فکر می‌کنم می‌بینم ماها به‌قدری در کار جدی بودیم که بعضی‌اوقات تعبیر غلط از آن می‌شود.

دکتر حق‌شناس یادشان گرامی، در مورد دکتر آریانپور می‌گفتند که من شرف شاگردی علمی را نزد ایشان دریافت کردم. نمی‌دانم او چه کرد با من ولی بعد از واحدهایی که با ایشان گذراندم فرد دیگری شدم و تا آخر عمر جور دیگری به دنیا نگریستم.

سوم، اثر ایشان به‌عنوان یک سرمایه نمادین. پی‌یر بوردیو جامعه‌شناس فرانسوی می‌گوید: «سرمایه ارزشی است که به‌تدریج انباشت می‌شود. اگر این ارزش انباشت شده تدریجی، اقتصادی شود سرمایه اقتصادی است که در بعد و چرخه تولید اثرگذار است».

سرمایه‌ای که یک‌شبه بیاید ازاین‌دست نیست. انباشت سرمایه به شخص سرمایه‌دار ویژگی‌هایی می‌دهد که کسی که یک‌شبه به ثروت رسیده آن ویژگی‌ها را ندارد، چون انباشت تدریجی با آن تغییرات کیفی در او ایجاد نشده‌اند.

اگر حاصلِ انباشت ایجادشده، ایجاد اعتماد و اعتبار و اطمینان باشد می‌شود سرمایه اجتماعی. مثل کسانی که آدم به ایشان اطمینان دارد. مثل بازاری‌های قدیم که چکشان و حرفشان اعتبار دارد و مردم بهشان اعتماد می‌کنند.

اگر مسئولان دروغ نگویند و شفاف باشند و به وعده‌هایشان عمل کنند موردقبول و اعتماد مردم می‌شوند و سرمایه اجتماعی شکل می‌گیرد و این هم یک‌شبه به دست نمی‌آید، بلکه در طول زمان گروه حاکم این امتحان را به مردم پس می‌دهند.

این اعتماد و سرمایه اجتماعی برای دموکراسی و مخصوصاً برای اجرا برنامه‌های توسعه‌ای بسیار لازم است تا مردم بتوانند اطمینان و مشارکت کنند. در کشور ما برنامه‌ها از بالا می‌آید و مردم نظاره‌گرند، برای اینکه سرمایه اجتماعی در کار نیست.

اما سرمایه فرهنگی شکل دیگری از سرمایه است. آدم‌های فرهنگی، تعقل فرهنگی دارند، کالاهای خاص فرهنگی مصرف می‌کنند، دارای منزلت اجتماعی هستند. این ویژگی‌ها آن‌ها را از دیگران متمایز می‌کند.

سرمایه فرهنگی دو قسمت دارد؛ یکی کاریزماتیک است و دیگری نمادین است. کاریزماتیک مثل پول یک‌شبه به‌دست‌آمده است و می‌تواند ناگهانی باشد، از روی شور است نه شعور، احساسی است نه عقلایی. سرمایه نمادین برعکس آن است و به‌صورت تدریجی به دست می‌آید و از روی شعور و خرد است و عقلایی و ماندگار است.

دکتر صدیقی ازنظر من سرمایه نمادین مملکت ماست. ما در هر فعالیتی سرمایه نمادین داریم. مثلاً در حوزه معماری سیحون و میرمیران سرمایه نمادین هستند. در شاعران ما مثلاً فردوسی سرمایه نمادین اخلاق است، مولانا سرمایه نمادین شور است و سعدی سرمایه نمادین پندار و عقل است.

دکتر صدیقی درزمینه جامعه‌شناسی، سرمایه نمادین هستند. ولی فقط در این نیز خلاصه نمی‌شود و فراتر از علم جامعه‌شناسی سرمایه نمادین ملی ماست و این سرمایه نمادین مرجع رفتار ما می‌شود. ما در جامعه‌شناسی چیزی به‌عنوان گروه مرجع داریم که گروه‌های اجتماعی از آن الگو می‌گیرند و آقای غلامحسین صدیقی سرمایه نمادین سیاست و اخلاق است.

منتها ما ازآنجاکه به قول دکتر کاتوزیان «جامعه کوتاه‌مدت هستیم» یا به قول شاملو «حافظه تاریخی نداریم» به سرمایه‌های نمادینمان بی‌توجه هستیم و قدرشان را نمی‌دانیم و از آن‌ها نمی‌آموزیم.

ازنظر حکومت که معلوم است، معمولاً مسئولان نمی‌خواهند کسانی بیایند که الگوهای رفتاری ویژه‌ای را نهادینه کنند. اما گروه‌های دیگر، مثلاً جمع دانشجوها در گروه کوچک، رسانه‌ها و جامعه مدنی این رسالت و تکلیف را دارند که آن‌ها را در یادها، در تاریخ و در حافظه جمع زنده نگاه دارند. این وظیفه بر دوش جامعه مدنی است که سرمایه‌های نمادین را کشف کنند و بشناسانند. هدف هم قهرمان‌پروری و بت‌سازی نیست هدف باززنده‌سازی اخلاق، کردار اجتماعی و رسم‌های پسندیده شخصیت‌ها است.

برای اینکه دنبال کس نباید بود دنبال ویژگی‌هایی که به آن نیاز است باید بود. این ویژگی‌ها توسط سرمایه‌های نمادین در اجتماع نهادینه می‌شود و ما غافلیم از این داستان. بزرگداشتی می‌گیریم و تمام می‌شود. بزرگداشت هم به فرد نسبت می‌دهیم نه به نگرش و ویژگی‌های و راه و رسم او.

جامعه مدرن هم می‌خواهد آدم‌ها فردگرا باشند تا مثل خمیر بتوانند آن‌ها را به هر شکلی درآورد. درحالی‌که اگر انسان‌ها در یک جامعه اصول و باورهایی برای خودشان داشته باشند به‌راحتی خم نمی‌شوند، نمی‌پذیرند، گول نمی‌خورند و به‌راحتی زیر یوق نمی‌روند و خواسته خود را به حکام دیکته می‌کنند.

این چیزی است که ما باید از دکتر صدیق یاد بگیریم. من از سماک واقعاً ممنونم که نگاه کارکردی دارد و پیگیر این ماجراست. بزرگداشت دکتر صدیقی و بزرگداشت احسان یارشاطر و از این قبیل کارها. این تکلیف جامعه مدنی ماست. نه اینکه آدمی را بت کنیم بلکه ویژگی‌های آن فرد را باید نهادینه کنیم برای نسل‌های بعدی.

و پس‌ازاین نکات، سخن آخر من در مورد دنیای مدرن و تنهایی و پوچی است که به ما می‌دهد. البته این قسمت را من خیلی از دکتر سادات‌شریفی آموختم و دارم بر روی دکتر صدیقی پیاده می‌کنم. این برای من خیلی مهم بود که دکتر صدیقی از سیاست که شکست خورد به علم و دانشگاه رو آورد و اثرگذاری‌اش را به این شکل ادامه داد.

وقتی ویژگی‌های دنیای مدرن آدم را تک می‌اندازد مثل سلول‌های جدا از هم، چه چیزی می‌تواند این پوچی زندگی را معنادار کند؟ معنای زندگی در چیست! معنای زندگی بیرون از آدم‌هاست. نگاه به دیگری؛ زندگی در تعامل با دیگری معنا پیدا می‌کند و هرچه حوزه این تعامل وسیع‌تر باشد شخص اصیل‌تر می‌شود و وجه انسانی آن قوی‌تر.

من از دکتر صدیقی این را یاد گرفتم که بعد از کودتای 28 مرداد مثل خیلی‌ها در خود فرونرفت و در تعامل با دانشجوها و دیگران اصول اخلاقی‌اش را حداقل برای گروهی نهادینه کرد و این‌چنین به زندگی‌اش معنا بخشید.

ارسال نظرات