ویژه‌نامه زادروز فردوسی؛

تقابل پدر و پسر در شاهنامه و اساطیر کهن

تقابل پدر و پسر در شاهنامه و اساطیر کهن

در روایاتی نظیر رستم و سهراب، انگیزهٔ سهراب در جست‌وجوی پدر نه‌تنها کوچک‌ترین نشانه‌ای از نفرت به پدر را در خود ندارد، بلکه کاملاً عکس این مسئله را نشان می‌دهد. برانگیزانندهٔ او در این جست‌وجو، مهر به پدر است.

 
 

مقدمه

شورای تقویم دانشگاه تهران (زیرمجموعهٔ موسسهٔ ژئوفیزیک این دانشگاه) که مرجع رسمی تنظیم تقویم خورشیدی و انطباق مناسبت‌های خورشیدی، قمری و میلادی با آن است، اول بهمن‌ماه هرسال را زادروز فردوسی نامیده و ما نیز این مناسبت را غنیمت می‌شماریم تا بهانه‌ای برای بیشتر گفتن از فردوسی و شاهنامهٔ عظیمش به دست آوریم. بدین‌ترتیب و در ادامه، این سخن‌ها را (در قالب یک جستار و دو شعر) تقدیم خوانندگان ادب‌دوست هفته می‌کنیم.

چارچوب کلی الگوی تقابل پدر و پسر

خطوط کلی شکل‌دهندهٔ این الگو چنین است که پهلوانی در جایی بیرون از شهر یا سرزمین خویش ازدواج می‌کند و فرزند او (که بدون حضور پدر به دنیا می‌آید و می‌بالد)، پس از سال‌ها به جست‌وجوی او برمی‌خیزد و در اغلب موارد به شکلی نادانسته با پدر خویش روبرو می‌شود که این روبه‌رویی با درگیری همراه است.

دکتر سجاد آیدنلو، این طرح را «از مشهورترین و مکررترین‌ بن‌مایه‌های داستانی مربوط به نبرد در ادبیات جهان» دانسته است.

الف. مروری بر مهم‌ترین نمونه‌های شناخته‌شدهٔ این الگو در ادب جهان و ایران

نمونه‌ها در ادب جهان: ظاهراً شناخته‌شده‌ترین نمونهٔ این مضمون در سنّت حماسی و داستان‌پردازی قوم ایرانی، روایت رستم و سهراب در شاهنامه است و البته این بدان معنا نیست که این روایت در سطح جهان شناخته شده نیست. به‌عنوان نمونه‌ای از شهرت این داستان در سطح جهان می‌توان به این مطلب اشاره کرد که داستان مذکور برای پاتر نیز شناخته شده بوده و وی آن را به‌عنوان مبنای کار خود در امر پژوهش دربارهٔ نبرد پدر و پسر قرار داده است.

این مبنابودن شاهنامه و فردوسی تا بدان‌جاست که مبنای تحقیق مهمی به زبان انگلیسی شده است: برگردان این اثر زیر عنوان «نبرد پدر و پسر در ادبیات جهان» به فارسی در دسترس است؛ اما: نام اصلی این کتاب Sohrab and Rustem است و چنین می‌نماید که این اثر از میوری آنتونی پاتر اولین کتاب مستقل دربارهٔ مضمون پدرکشی و پسرکشی است که نوشته شده و نیز تنها اثری دراین‌باره است که به فارسی برگردانده شده است. کتاب Sohrab and Rustem که در سال ۱۸۹۹ به‌عنوان رسالهٔ دکتری پژوهنده از سوی مسئولان دانشگاه هاروارد پذیرفته شد در پی اثبات این نکته است که: «خاستگاه مضمون حماسی نبرد بین پدر و پسر، در بعضی از سنن و رسومِ اولیه است». نویسنده در این اثر در پی جمع‌آوری نمونه‌ها برای اثبات این فرضیه، پاتر چهارده روایت را از میانِ اقوام و ملل گوناگون ذکر و تحلیل نموده است که نخستین آن‌ها داستان رستم و سهراب است. او همچنین در فصل آخر اثر، برخی از مسائل حاشیه‌ای را که روشنگر سایر مباحث کتاب است، بیان کرده است. مواردی مانند: برون‌همسری، مادر سالاری، انواع ازدواج، و خواستگاری زنان به‌هرروی، در میان ملل دیگر، چند ده داستان مشابه برای داستان رستم و سهراب یافت می‌شود و به‌علاوه، دربارهٔ نمودهای این طرح در ادب جهان باید گفت که مطابق بررسی استاد جلال خالقی مطلق، از میان داستان‌های پرشمار نبرد پدر و پسر در ادب جهان، چهار روایت رستم و سهراب (ایرانی)، هیلده براند و هادو براند (آلمانی)، کوکولین و کنلای (ایرلندی) و ایلیا مورمیث و سکلنیک (روسی) بیش از همه در موضوع، جزئیات و ساختار به یکدیگر شبیه‌اند که در باب فرضیات مربوط به خاستگاه و ریشهٔ این تشابه در ادامهٔ مطلب سخن خواهیم گفت.

نمونه‌ها در ادب ایران: بیشتر داستان‌هایی که پاتر در کتاب خویش گردآورده است، رویارویی بین پدر و پسر را روایت می‌کند ولی بعدها و با گذشت زمان، به‌موازات اینکه این طرح داستانی به شیوه‌ها متفاوت و در قالب‌های متنوّعی روایت‌ شده است، رابطهٔ خویشاوندی دو طرف دخیل در تقابل نیز گسترش یافته و از پدر و پسر به خویشان نزدیک مانند: دو برادر، برادر و خواهر، نیا و نوه و مانند آن تسرّی پیدا کرده است.

دکتر سجاد آیدنلو که به نظر می‌رسد تاکنون کامل‌ترین گزارش را دربارهٔ نمونه‌ها، سیر و تغییرات این الگو در ادب فارسی ارائه کرده است، در کتاب مرجع و ارزشمندش، «منظومه‌های پهلوانی» در این باب چنین می‌نویسد:

«روایات پهلوانی ایرانی پس از شاهنامه (داستان رستم و سهراب) انواع گوناگونِ تقابل و درگیری دو خویشاوند نزدیک با نمونه‌های داستانی بسیار ملاحظه می‌شود. مثلاً در کوش نامه، کوش که راندهٔ پدر و پروردهٔ آبتین است، با برادر خود، نیواسپ، رزم‌آزمایی می‌کند و او را ی کشد… هم او در جای دیگر ندانسته با پدرش درگیر می‌شود… اما در ادامه پدر، او را می‌شناسد و به‌جانب خویش فرامی‌خواند. در شهریارنامه، شهریار ناآگاهانه با عموی پدرش، فرامرز که نقاب بر چهره افکنده است، نبرد می‌کند… و با میانجی‌گری پاس پرهیزگار او را می‌شناسد… بانوگشسپ، عمّهٔ پدر شهریار، دانسته و برای اینکه زور و مردی او را بیازماید با شهریار می‌آویزد… گشتاسپ هم نادانسته با مادرش می‌ستیزد… خارج از منظومه‌های پهلوانی، امیرحمزه، با دو پسر و نواده‌اش می‌ستیزد… و در طومار نقّالی هفت لشکر، کثرت تکرارِ رویارویی و نبردهای افراد خاندان رستم (یلان سیستان)، که طبق بررسی نگارنده هجده مورد است، به افراطی ملال‌انگیز دربارهٔ این مضمون انجامیده چنان‌که گویی نقّالان و داستان‌پردازان به تأثیر از رستم و سهرابِ شاهنامه، خود را ملزم دیده‌اند که پدر، برادر و همهٔ پسران و فرزند زادگان رستم را به مقابلهٔ یکدیگر بکشانند. جالب است که در این مجموعه، رستم با پدرش زال هم می‌آویزد.»

ب. مروری بر برخی از مهم‌ترین آراء دربارهٔ خاستگاه شکل‌گیری این الگو
با توجه به مطالب سطرهای پیشین (که بر وجود و تکرار الگویی مشابه در اقوام مختلف و با فرهنگ‌های متفاوت مهر تأیید می‌نهند)، مهم‌ترین سؤالی که در پیوند با این الگو پیش می‌آید، پرسش دربارهٔ خاستگاه و ریشهٔ این تشابه خواهد بود. تا آنجا که جست‌وجوی نگارنده در منابع مربوط به این مسئله نشان می‌دهد، پژوهش‌های پاتر و خالقی مطلق، کامل‌ترین و محققانه‌ترین جست‌وجوها و تحلیل‌ها را دربارهٔ این موضوع در خود منعکس می‌کنند و همچنین فرضیات قابل‌تأملی را مطرح می‌نمایند که در اینجا به شکل خلاصه به آن‌ها اشاره می‌نماییم:

تقلید از اسطورهٔ نبرد خدایان: بر نظر استاد جلال خالقی مطلق، «در عصر رمانتیک که تمام روایات پهلوانی را تکامل سپسین اسطوره می‌دانستند معتقد بودند که خاستگاه همهٔ افسانه‌های نبرد پدر و پسر، اصولاً خاستگاه نبرد پهلوان، اسطورهٔ نبرد خدایان بوده است. ولی پس‌ازآنکه در سدهٔ نوزدهم کم‌کم از نظریات دورهٔ رمانتیک راجع به اسطوره و روایات حماسی برگشتند، در توجیه موضوع نبرد پدر و پسر نیز نظریات دیگری به وجود آمد.»

پاتر نیز دراین‌باره می‌نویسد: «خانم وستون حدس زده که در مبارزهٔ پدر و پسر ما یک نمایش رؤیایی از مبارزه بین خدایان جدید و قدیم گیاهان داریم که در بیشتر جشن‌های خرمنی و بهارانه، عبارات آیینی و عبادی آن دریافت می‌شود.»

عشق پسر به مادر و از بین بردن پدر به عنوانِ مانعِ وصال: با توجه به اهمیتی که روابط پدر و پسر در مکتب روان‌شناسی فرویدی پیدا کرد، موضوع نبرد پدر و پسر نیز در آثار او و شاگردانش به‌ویژه اُتو رانک Otto Rank، جایگاه خاصی یافت. به عقیدهٔ فروید و شاگردش رانک، همهٔ آثار دربردارندهٔ مضمون نبرد پسر با پدر در ادب جهان، از عشق نامشروع و ناخودآگاه پسر به مادر ریشه گرفته است و بدین معنا پسر که پدر را حائلی میان خود و مادر می‌یابد، رفته‌رفته کینهٔ او را به دل می‌گیرد و به نبرد با او برمی‌خیزد.

البته بی‌گمان نمی‌توان همهٔ افسانه‌های نبرد پدر و پسر را با موضوع عشق پسر به مادر و نفرت او از پدر یا مواردی از این قبیل توجیه کرد. به‌ویژه وقتی در نظر بگیریم که در روایاتی نظیر رستم و سهراب، انگیزهٔ سهراب در جست‌وجوی پدر نه‌تنها کوچک‌ترین نشانه‌ای از نفرت به پدر را در خود ندارد، بلکه کاملاً عکس این مسئله را نشان می‌دهد. برانگیزانندهٔ او در این جست‌وجو، مهر به پدر است و این مهر آن‌چنان زیاد است که سهراب به‌محض روبرو شدن با رستم (بی‌آنکه مطمئن باشد که او رستم است)، بی‌اختیار مهر او را در دل می‌گیرد و درواقع، به سبب همین مهر است که پس‌ازآنکه پشت رستم به خاک می‌رساند، به‌راحتی فریب می‌خورد و او را رها می‌کند گویی که آمادهٔ یافتن بهانه‌ای برای این کار بوده است. به دیگر سخن، سهراب جان خویش را بر سر مهر به پدر از دست می‌دهد نه در راه نفرت و کینهٔ به او.

کوشش پسر برای به دست آوردن دارایی پدر: این نظریه را پاتر از قول محققی به‌نام لایبرشت در متن پژوهش خویش آورده و می‌نویسد: «توجه او به یک رسم و سنت در راراتونگا جلب شده است که طبق آن پسر وقتی که بزرگ می‌شود برای مالکیت ثروت پدری با پدر خود می‌جنگد.»

قائل‌بودن به منشأ یگانهٔ هندواروپایی ایرانی برای مشابه‌ترین روایت‌های این مضمون: پیش‌تر گفتیم که خالقی مطلق نشان می‌دهد که از میان داستان‌های متعدد نبرد پدر و پسر، چهار روایت رستم و سهراب، هیلده براند و هادو براند، کوکولین و کنلای و ایلیا مورمیث و سکلنیک بیش از سایرِ مواردِ مشابه‎شان در جزئیات و ساختار با یکدیگر شباهت و نزدیکی دارند. در باب چرایی این پدیده گروهی از پژوهشگران معتقدند که این چهار روایت دارای یک خاستگاه واحد هندواروپایی هستند و برخی از آنان نیز با مقایسهٔ این چهار روایت، صورت اصلی (و البته فرضی) و خطوط کلی روایت هندواروپایی آن را بازسازی کرده‌اند و نتیجه گرفته‌اند که این اقوام، به هنگام کوچیدن، افسانهٔ یادشده را با خود برده‌اند و در هر محیط جدید، به سبب مسائل تاریخی و اجتماعی مخصوص آن، روایت تقابل نیز توسعه و دگرگونی ویژه‌ای را از سر گذرانده است.

بازتاب آیین‌های زن‌سالاری یا مادرسالاری و برون‌مرز همسری: گروه دیگری از پژوهندگان، وجود هرگونه ریشهٔ مشترک را میان این چهار روایت انکار می‌کنند و موضوع را چنین توجیه می‌کنند که در عصر مادر سالاری، زندگی سربازی نوع عادی زندگی برای مرد به شمار می‌رفته و چه بسیار بوده‌اند مردانی که به‌عنوان سرباز و پهلوان جنگی در خدمت یک امیر (حتی امیری بیگانه) درمی‌آمده‌اند و در چنین شرایطی طبیعی است که در موارد زیادی پهلوان مجبور شود زن و کودک خردسال خود را واگذاشته و به‌عنوان فردی از سپاه، امیری را که از زادگاه خود می‌رفته یا رانده می‌شده، همراهی کند. و باز دور از ذهن نیست که همین پهلوان پس از سالیان درازی در زادگاه خود یا جای دیگری با سپاهیانی روبرو شود که برحسب اتفاق سرکردهٔ جوان آن، پسر خود او است و بدین ترتیب پدر و پسر، به‌عنوان دشمن رویاروی یکدیگر قرار گیرند.

پیروان این نظریه معتقدند که اصولاً وجود همانندی میان افسانه‌ها را باید دلیلی بر یکسانی یا لااقل شباهت و نزدیکی مناسبات فرهنگی و اجتماعی در میان اقوام گوناگون دانست بدین معنی که چون در دو اجتماع مختلف، مناسبات و ویژگی‌های اجتماعی و فرهنگی همگون وجود دارد، در هر دو اجتماع یک جهان‌بینی یکسان یا مشابه به وجود می‌آید و این جهان‌بینی در ادبیات هم تأثیر می‌گذارد و نتیجتاً میان ادبیات آن اقوام نیز همانندی‌هایی ایجاد خواهد شد که نشانه و دلیل تأثر ادب یک قوم از دیگری یا هر دو از یک ادبیات سوم نیست.

این موضوع در مورد روایت‌های پهلوانی‌ای چون نبرد پدر و پسر نیز صادق است و چون دو پهلوان در وضعیت مشابهی قرار می‌گیرند دور از ذهن نیست که واکنشی همسان نشان دهند. به‌عبارت‌دیگر، بیشتر همانندی‌های موجود در این الگو زاییدهٔ یکسانی و همگونی طبیعت انسانی و نیز مشابهت و هم‌سطحی مناسبات فرهنگی و اجتماعی میان دو یا چند قوم و وحدت چارچوب آیین‌های پهلوانی و جنگی آن‌هاست.

پ. مروری بر ارزش و اهمیت شاهنامه در ترسیم این الگو

پس از بررسی ویژگی‌های چارچوب کلی روایت در چهار منظومه (بر اساس نقد و تحلیل اجزا‍ء و وقایع اصلی سازندهٔ پیرنگ) دانسته می‌شود که:

۱. با دقت و تأمل در نام چهار روایتِ موردبررسی درمی‌یابیم که نام سه منظومهٔ پس از فردوسی از قاعدهٔ کلی نام‌گذاری خیلِ کثیری از کتاب‌ها در طولِ تاریخ ادبیات فارسی حکایت می‌کند. این قاعده (فرمول) چنین است: یک اسم، به‌اضافهٔ کلمهٔ «نامه» (به معنای روایت/ داستان/ سرگذشت و…).

به‌این‌ترتیب، نَفس نام‌گذاری این سه منظومه بیان‌گر موضوع محوری آن‌هاست که بر حول یک «پهلوان» می‌گردد (و به‌بیان‌دیگر: منظومه‌ای پهلوانی را شکل می‌دهد). از این حیث نام‌گذاری این آثار (جدای از شباهتی که باهم دارند)، با موضوع محوری‌ای که حوادثِ پی‌رنگ آن را می‌سازند هماهنگ است و ناسازگاری‌ای در آن دیده نمی‌شود.

اما در موردِ سرودهٔ فردوسی و اینکه چرا آن را «سهراب نامه» یا «رستم نامه» نخوانده است، ذکر چند نکته ضروری است:

اولاً: «داستان رستم و سهراب» (یا طبق برخی دیگر از نسخه‌ها: نبرد سهراب و رستم) جزئی از کتابی بزرگ‌تر است و گرچه داستانی کامل و خودبسنده است اما به معنای آنچه در سه اثرِ دیگر کتاب مستقلی نیست که چنین نام‌گذاری در باب آن ضرورت و توجیهی مانند آثار پیش‌گفته داشته باشد؛

ثانیاً: کلیت کتاب شاهنامه هم، که به‌ظاهر از قاعدهٔ نام‌گذاری پیش‌گفته تبعیت می‌کند، در اصل نام «شاهنامه» نداشته است و گذشته از این کلمه که در وزنِ عروضی شاهنامه نمی‌گنجد، صورتِ دیگر آن «شهنامه» نیز مطلقاً در شاهنامه به کار نرفته است و در تمامِ دفعاتی که شاعر از منظومهٔ خویش یاد می‌کند، تعابیری از قبیل «بهین نامهٔ باستان»، «نامور نامه» و مانند آن به کار رفته است که دقت در سیاقِ بیت‌های دربردارندهٔ این نام‌ها بر ما معلوم می‌دارد که این عبارات، باوجود داشتنِ پسوندِ «نامه»، به‌عنوان نامی برای آن کتاب مورداستفاده قرار نگرفته‌اند و همگی «تعابیری» هستند که به توصیف محتوای آن «نامه» (کتاب) می‌پردازند.

به‌عبارت‌دیگر، به نظر می‌رسد که: گرچه حکیم یگانه و فرزانهٔ توس، شاهنامه را به‌قصد عرضه در هیئت کتابی واحد، و البته با صفحات زیاد و مجلدات چندگانه، فراهَم می‌نموده و ترکیب و ترتیبِ مطالب داستان‌ها را با عنایت به آن تنظیم می‌کرده اما هیچ قرینه‌ای که به‌تصریح یا تلویح گرایشِ شاعر را به بر خواندن «نامهٔ» خویش با نامی واحد نشان دهد، در متن اثر او وجود ندارد.

ثالثاً: با عنایت به نکته‌ی پیش‌گفته و نیز این مسئله که در دوره‌های بعد آثار متعددی با نامِ پهلوانانِ اصلی شاهنامه و پسوندِ «نامه» پدید آمده‌اند، به نظر می‎رسد ذهنِ برخی از مخاطبان شاهنامه این مسئله را دریافته که سهراب تنها کسی است که از شخصیت‌های محوری شاهنامه است اما برخلاف گشتاسب، گرشاسب، سام، فرامرز، بیژن، برزو، جهانگیر، و بانوگشسب، هیچ روایتی که نامِ او مانندِ افرادِ یادشده با جزء پسینِ نامه در آن آمده باشد دیده نمی‌شود و از همین روست که در برخی از روایت‌های شفاهی و مردمی، داستان رستم و سهراب نامِ «سهراب نامه» گرفته است.

۲. دربارهٔ آغاز روایت‌ها گفته شد که در ابیاتِ آغازین داستان رستم و سهراب، براعت استهلال به چشم می‌خورد اما این بخش در آغاز دیگر منظومه‌ها وجود ندارد. دراین‌باره شایان‌ذکر است که گذشته از بانوگشسب‌نامه (که افتادگی ابیاتی از ابتدای آن مسلّم به نظر می‌رسد) به نظر می‌رسد دلیل وجود این پدیده در منظومه‌های برزونامه و جهانگیرنامه را باید در نوعِ نگرشِ پدیدآورندگان به موضوع داستان جست‌وجو کرد.

۳. در پیوند با پایان‌بندی بخش تقابل پدر و پسر در چهار منظومهٔ یادشده شایان‌ذکر است که بخشِ پایانی مورد بررسی ما در هر چهار روایت دارای ویژگی‌های مشترک زیر است: نبردهای متعدّد (بیش از یک نبرد) میان پهلوان پیر و پهلوان جوان‌تر شکل می‌گیرد؛ پهلوانِ جوان در نبردهای دیگر (به‌جز نبرد آخر) تا یک‌قدمی پیروزی پیش می‌رود اما به دلایلی به آن نمی‌رسد؛ درنهایت با حصول آشنایی، جنگ به صلح می‌انجامد؛ همیشه عاملِ ثانویه‌ای سرنوشتِ پهلوان جوان را (که درنبرد آخر مغلوب شده است) رقم می‌زند.

البته چهار روایت یادشده در جزئیاتِ (چه جزئیات مرتبط با این چهار مشابهت کلی و چه در سایر موارد جزئی) با یکدیگر تفاوت‌هایی دارند.

من دکتری‌ خود را در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شیراز در ادبیات معاصر و نقد ادبی دریافت کرده، و سپس در مقطع پسادکتری بر کاربردی‌کردن ادبیات ازطریق نگاه بین‌رشته‌ای متمرکز بوده‌ام. سپس از تابستان سال ۲۰۱۶ به مدت چهار سال تحصیلی محقق مهمان در دانشگاه مک‌گیل بودم و اینک به همراه همسر، خانواده و همکارانم در مجموعۀ علمی‌آموزشی «سَماک» در زمینۀ کاربردی‌کردن ادبیات فارسی و به‌ویژه تعاملات بین فرهنگی (معرفی ادبیات ایران و کانادا به گویشوران هردو زبان) تلاش می‌کنیم و تولید پادکست و نیز تولید محتوا دربارۀ تاریخ و فرهنگ بومیان کانادا نیز از علائق ویژۀ ماست.
مشاهده همه پست ها

ارسال نظرات