مصطفی مستور، در سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۴ م.) مجموعه داستان «چند روایت معتبر» را منتشر کرد. او در این دههی پرثمر از زندگیاش، چند مجموعه داستان دیگر نیز به چاپ رساند. در سال ۱۳۸۳ (۲۰۰۵ م.) مجموعه داستان «من دانای کل هستم» و رمان کوتاه «استخوان خوک و دستهای جذامی»، از او منتشر شد. کتابی که منتقدان از آن، بهعنوان سینماییترین اثر این نویسنده نام میبرند.
هر سه اثر پیشگفته، با استقبال خوانندگان مواجه شد؛ رمان «استخوان خوک و دستهای جذامی» نهتنها بهعنوان بهترین رمان سال، برندهی جایزه ادبی اصفهان شد؛ بلکه از سوی «انجمن منتقدان مطبوعات» هم نامزد جایزه بهترین رمان سال شد. البته تلاش برای ساخت فیلمی بر اساس این رمان، به دلیل تقاضا برای حذف بخشهایی از رمان که با مخالفت نویسنده مواجه شد، ناکام ماند.
در سال ۱۳۸۴ (۲۰۰۶ م.)، مجموعه داستان دیگری با عنوان «حکایت عشقی بیقاف بیشین بینقطه» از او منتشر شد که به دلیل استقبال فوقالعاده خوانندگانش بلافاصله نایاب شد. در همین سال بود که مستور، نخستین نمایشنامهی خود، «دویدن در میدان تاریک مین» را منتشر کرد؛ نمایشنامهای که برخلاف نامش، کوششی است در نمایش نوعی درماندگی فلسفی انسان معاصر.
در سال ۱۳۸۸ (۲۰۰۹ م.) رمان «من گنجشک نیستم» از این نویسنده منتشر شد که پرفروشترین اثر نمایشگاه کتاب تهران در آن سال بود. به فاصله حدود یک سال، «تهران در بعدازظهر» در نمایشگاه کتاب تهران ۱۳۸۹ (۲۰۱۰ م.)، عرضه شد و در فاصلهی زمانی کوتاهی، از چاپ ششم هم عبور کرد.
چاپ این تعداد اثر، در فاصلهی کمی بیش از یک دهه، برای آشنایان وادی پررنج نشر جذاب است؛ اما همهی کارنامهی کاری مصطفی مستور نیست و این موارد را هم باید به آثار داستانیاش افزود: پژوهشی کوتاه، بسیار کاربردی و مغتنم، به نام «مبانی داستان کوتاه»، یک پایاننامهی خواندنی – اما به اصرار خودش چاپنشده – با عنوان «داستان کوتاه و انگارهی موقعیت»، ترجمههایی از داستانهای ریموند کارور (در قالب دو مجموعهی پاکتها و چند داستان دیگر و فاصله و چند داستان دیگر)، ترجمهی سرشت و سرنوشت سینمای کریشتف کیشلوفسکی (نوشتهی مونیکا مورر)، و همچنین دو کتاب متفاوت «پرسه در حوالی زندگی» (روایتنگاری بر چهل عکس) و (در بهار ۱۳۹۰.۲۰۱۱ م.) مجموعه شعر «دستهایت بوی نور میدهند».
ارسال نظرات