او بلافاصله «سودوم و گومورا» و اولین پیشنویس «مسیح بازمصلوب» را در یک دوره زمانی سه ماهه نوشت. سال بعد یعنی ۱۹۴۹ رمان جدید «برادرکشی» را درباره جنگ و خشم ایجادشده در یونان نوشت. سپس دو نمایشنامه دیگر یعنی «کوروس» و «کریستوفر کلمبوس» را نوشت و رمان «آزادی یا مرگ» (پهلوان میکلس) را آغاز کرد. نوشتن این رمان تا پایان ژوئیه ۱۹۵۰ زمان بُرد. نوامبر همان سال دوباره به سراغ دستنوشتههای «آخرین وسوسه مسیح» رفته و در سال ۱۹۵۱ اولین پیشنویس آن را نوشت. تابستان ۱۹۵۲ را به همراه النی در ایتالیا گذراند و علیرغم عفونت شدید چشم، نگارش زندگی قدیس فرانسیس را در دوره نقاهت دنبال کرد. به علت عفونت، چشم راست خود را از دست داد آزمایشهای پزشکی او نشان داد که یک ناهنجاری لنفاوی دارد. او امید خود را از دست نداد و در ویلای آنتیب با پروفسور کاکریدیس به تکمیل ترجمهشان از ایلیاد پرداخت. رمان قدیس فرانسیس (سرگشته راه حق) را به پایان برد.
سال ۱۹۵۵ کازانتزاکیس و النی یکماه را در آسایشگاهی گذراندند. کازانتزاکیس خودنگاشت (اوتوبیوگرافی) گزارش به خاک یونان را شروع میکند؛ گزارشی ناتمام از فراز و نشیبهای زندگیاش.
ترجمه کازانتزاکیس- کاکریدیس از کتاب ایلیاد با هزینه مترجمین در یونان چاپ شد. طنین کارهایش باعث شد تا در ژوئن سال ۱۹۵۶ جایزه صلح وین را به او اهدا کنند و جایزه نوبل ادبیات را در آخرین لحظه به خوان رامون خمینز واگذار کردند. داسین کمک کرد تا فیلمنامه «مسیح بازمصلوب» را با نام «کسی که باید بمیرد» تکمیل کند. در سال ۱۹۵۷ کازانتزاکیس مصاحبهای طولانی با پیرسیپریوت انجام داد که در شش شبکه رادیویی پاریس پخش شد. او در همین ایام تلاش میکرد تا فیلم «کسی که باید بمیرد» در فستیوال کن نشان داده شود.
کازانتزاکیس و النی بهعنوان مهمان دولت چین برای بار دوم به این کشور رفتند. در بازگشت از سفر در کانتون واکسیناسیون شد اما محل واکسیناسیون متورم و بازوی او دچار قانقاریا شد. در چنین شرایطی که او از بیماری ضعیف شده بود، تبی شدید او را به بستر انداخت. بیماریاش تشدید شد. مرد رؤیا و سفر که روزی میگفت: «میکوشم تا میتوانم آبوخاک ببینم پیش از آنکه بمیرم» آخرین کلامش تقاضای آب شد.
وی سرانجام در درمانگاه دانشگاه فرایبورگ آلمان در ۲۶ اکتبر ۱۹۵۷ در ۷۴ سالگی پیلهاش را شکافت و برای همیشه پرواز کرد. جنازهاش به آتن منتقل شد اما کلیسای ارتدکس یونان اجازه دفنش را نداد و سرانجام جنازهاش به جزیره کرت منتقل شد.
تحلیل آثار
تحلیل آثار کازانتزاکیس دشوار است چراکه او در سیر تکاملی خود اعتراف میکند: «هر چه بیشتر مینوشتم عمیقتر درمییافتم که در نوشتن برای زیبایی تلاش نمیکردم. تقلایم برای نجات بود. من آدمی بودم در کشمکش و رنج، آدمی در جستوجوی نجات میخواستم از تاریکی نجات یابم و به نور بپیوندم.»
او بهطورکلی در زندگیاش در سه مسیر گام برمیداشت. آثار او پر از نشانههای این راههاست. هر یک از این سهراه به ترتیب در وجود مسیح، بودا و لنین تجسم یافتند. یکی از آنان آواز عشق میخواند، دیگری چنگ عرفان مینوازد و سومی هم، آوای عدالت سر داده است. با هرکدام که راه میافتد به لبه گرداب مرموزی میرسد و وحشتزده برمیگردد. سرانجام چاره را در این میبیند که هر سه آواز را یگانه کند. این کار را میکند و راه میافتد. بازهم به لبه گرداب مرموز میرسد اما دیگر وحشتزده نمیشود.
تحلیل آثار کازانتزاکیس که انعکاس زندگی او است آدمی را به یاد محبوبش نیچه میاندازد. در کارنامه ادبی کازانتزاکیس از کتابهایی برای کودکان تا تکمیل ادیسه هومر را میتوان یافت. دهها مقاله، رمان، داستان و ترجمه بسیار ساده از آثار کلاسیک بهجامانده که حاصل پنجاه سال قلمزدن او است. آثار کازاتزاکیس را میتوان در چند دسته کلی طبقهبندی کرد: نمایشنامه، سفرنامه، ترجمه، رمان و سرودهها.
او در مقام ادبی حرفهای، مشتاق بود در تمام قالبهای ادبی کار کند بهاستثنای ادیسه که گهگاه رویش کار میکرد و بیش از یک دهه فکرش را به خود مشغول داشته بود صرفاً آنچه را که باید نوشته میشد، بهسرعت مینوشت و سپس با شتابی اجباری به طرح بعدی روی میآورد.
کازاتزاکیس از دسته نویسندگانی نیست که بهراحتی بتوان دربارهاش یک حکم کلی صادر کرد. کازانتزاکیس گاهی نویسندهای است مذهبی (مسیحی) و گاه ضد مذهب. گاه به بودا گرایش دارد و در کتابهایش نوعی مبارزه به خاطر آرمانهای انسانی را تبلیغ میکند و گاه بینشی اپیکوری، خیامی و تفکری انسانباورانه دارد بنابراین درباره شخص کازانتزاکیس آنگاه میتوان بهدرستی نظر داد که تمامی آثارش بهطور همهجانبه نقد و بررسی شوند و نشان داده شود که در هرکدام از تألیفاتش به چه اندیشهای باور داشته و چه تفکری را عرضه کرده است؛ اما بهطورکلی میتوان گفت آثار او از این حکایت میکند که وی مطیع آهنگ و کششی برین و متعالی بوده که به جبر آن به کورهراههای عقل و دل میرفته است. شاید که این راهها به «آغوش خدا» منتهی شود. ازاینرو پیش از بررسی تکتک آثار وی بهتر است اساسیترین عنصر تفکر او یعنی «خدا» را در نوشتههایش بازشناسی کرد.
آثار نیکوس کازانتزاکیس
- مار و سوسن Serpent and Lily (نگارش: ۱۹۰۵؛ نشر: ۱۹۰۶)
- پرترهای از زندگی امپرس (portrait from Life of the Empress۱۹۰۹)
- سمپوزیوم Simposion (نگارش اول: ۱۹۲۲؛ دوم ۱۹۲۴؛ نشر: ۱۹۷۱)
- تدارابا Toda-Raba (نگارش: ۱۹۲۹؛ نشر: ۱۹۳۱)
- باغصخره The Rock Garden (نگارش اولیه: ۱۹۳۶؛ ۱۳۹۳۸ تا ۱۹۳۹ بازبینی؛ نشر: ۱۹۶۰)
- الکساندر کبیر Alexander the Great (نگارش: ۱۹۴۰؛ نشر: ۱۹۴۵)
- در قصرهای کنوسوس At the Palaces of Knossos [عنوان فارسی: بهسوی آزادی] (نگارش: ۱۹۴۰؛ نشر: ۱۹۸۱)
- زوربای یونانی Vios ke Politia tou Alexi Zorba (آغاز نگارش: ۱۹۴۱؛ تکمیلِ نوشتن: ۱۹۴۳؛ نشر: ۱۹۴۶)
- آزادی یا مرگ Freedom or Death (نگارش: ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۹؛ نشر: ۱۹۵۳)
- رنجهای یونانی Christ Recrucified [عنوان فارسی: مسیح باز مصلوب] (نگارش: ۱۹۴۸؛ نشر: ۱۹۵۴)
- آخرین وسوسه مسیح The Last Temptation of Christ (نگارش ابتدایی: نیمه نخست سال ۱۹۴۲؛ تکمیل نهایی: ۱۹۵۰؛ نشر: ۱۹۵۵)
- سنت فرانسیس آسیزی Gods pauper: St Francis of Assisi [عنوان فارسی: جوینده /سرگشته راه حق] (نگارش: ۱۹۵۳؛ نشر: ۱۹۵۴)
- گزارش به خاک یونان Report to Greco (نگارش: ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۶؛ نشر: ۱۹۶۱)
ارسال نظرات