نام کتاب: هزارتوی تاریکی نام نویسنده: مهدی جعفری نام ناشر: نیماژ تاریخ و نوبت چاپ: اول،۱۳۹۶ تعداد صفحه: ۱۴۶ ص. قیمت پشت جلد: ۱۲۰۰۰ تومان. |
هزارتوی تاریکی روایت بیهودگی زندگی راوی است. کسی که پیامها و ایمیلهای تهدیدآمیزی دریافت میکند. شخصی آسوده در حوالی او به کمین نشسته و گزارش قتلهای دیگرانی را که امیر آنها را میشناسد در ایمیلهایش میدهد. شخص تهدیدکننده نوعی روان رنجوری آمیخته با کینهای شدید دارد که گویا میخواهد مقابل مرگ بنشیند و لبخند بزند. میخواهد مقابل مرگ، میزان بیاعتناییاش از مرگ دیگران و هرچه زجرآورتر کشتن دیگران را تجربه کند.
رمان در یک نمای کلی از دو پاره تشکیلشده است. گزارش قتلها و زندگی امیر که در بیحاصلی مکرری به نمایش گذاشته میشود.
در میانه این دو پاره، پلیسهایی هم هستند که گویا از امیر اطلاعاتی گرفتهاند و بعد از امیر در صحنههای قتل حاضر میشوند و در ظاهر هیچ شکی نیز به امیر ندارند. گویا امیر مهره سوخته و مطیعی است که تنها برای خودش خطر دارد.
گزارش قتلها و زندگی امیر پارههای اصلی رمان هستند. گزارشها از قتلهایی که به وقوع پیوسته خبر میدهند و زندگی امیر از تقلای او برای نوشتن داستان و دیدن نیما. خوابها و تصویر شیطانی که امیر او را به شکل جرمی برت بازیگر نقش شرلوک هلمز میبیند نیز قسمتهای دیگری از پاره اصلی رمان است. امیر با تصویر شیطان و خوابهایی که میبیند، سعی دارد به خواننده نقش منفعل و درعینحال فعال خود را گوشزد کند. اگر امیر نبود، رمان شکل نمیگرفت؛ و اگر امیر و یکتا و مسعود با آن روزنامه و موسسه فرهنگی و انجمن، سرپوشی روی کارهایشان نمیگذاشتند، چیزی برای خیانت و حالا چیزی برای انتقام نبود؛ و اگر انتقام نبود گزارش قتلی در کار نبود و اگر دراینبین، امیر احساس خطر نمیکرد، دیگر روایتی شکل نمیگرفت. اگر شبکه درهمتنیده از قبل تا حالای زندگی امیر را قبول کنیم و او را مهرهای سوخته بدانیم که دست بر قضا، افسانه انتقام او را میگیرد، همهچیز با گمانهزنیهایی درباره قاتل تمام میشود و اگر امیر را طراح اصلی نقشهها بدانیم و گزارشهای قتل را داستانی فرض کنیم که امیرحاتم خانی میخواهد برای خودش بنویسد نه به سفارش کسی دیگر، آنوقت میتوانیم همان هزارتوی تاریکی ذهن امیرحاتم خانی را ببینیم که شیطان و شخصی که همهچیز را ثبت میکند و زنی که دیگران را فریب میدهد در آن نقش پررنگتری داشته باشند. افسانه انتخاب هوشمندانهای برای قاتل بودن است. زنی مریض که درگیر سرطان است و دورتر نشسته و نقشه میکشد و مرتکب قتل میشود. حتی خواننده نیز باور میکند که آنهمه قساوت قلب در کشتن یکتا با اسید و یا از حدقه درآوردن چشمها، میتواند از تن بیمار و ذهن خسته و انتقام جوی زنی نشأت بگیرد که مرگ را در نزدیکی خود میبیند و برای همین ترسی از مرگ ندارد.
هزارتوی تاریکی، در پنج روز روایت میشود. از ناامیدی و ترس و فروپاشی میگوید و با امید دیدن نیما، در ذهن امیر تمام میشود. هزارتوی تاریکی، شیطان را به شیوه خودش باور میکند. انسان را در خسارتی مدام به تصویر میکشد و جایگاه رمان را همانطور که میشل بوتور گفته است، جایی دانسته که چگونگی آشکار شدن واقعیت را نشان میدهد.
ارسال نظرات