توضیح «هفته»: تریبون آزاد برای تبادل نظر میان خوانندگان «هفته» در امور مربوط به جامعهمان راهاندازی شده است. انتشار آنها به معنای تایید یا رد محتوی مطلب نیست.
نویسنده: بابک یزدی، از حزب کمونیست کارگری ایران
برخی از دوستان انتقاد میکنند که چرا این طیف از طرفداران نظام سابق را شاه اللهی خطاب میکنیم و این واژه درستی نیست. چون اکثر حزب اللهیها در جنایات رژیم اسلامی شریک هستند در صورتیکه اکثر شاه اللهیها در جنایات رژیمهای دو پهلوی دخالتی نداشتهاند. همچنین اکثر حزب اللهیها چماقدار و قمهکش و زنجیربهدست هستند ولی همهی شاه اللهیها چنین نیستند.
در این نوشته سعی میشود به بررسی تفاوتها و تشابهات این دو قشر فالانژ، عقبمانده، متعصب و متعلق به گذشته پرداخته شود.
به باور من انقلاب «زن زندگی آزادی» میتواند و باید به هر نوع دیکتاتوری، زندان، شکنجه و اعدام پایان بدهد و از همین حالا باید و میتواند زمینههای بازگشت هر نوع دیکتاتوری، فرد پرستی، و آقازادگی و نوکرصفتی را نیز کنار بگذارد.
ژن خوب و برتر، خون پادشاهی! و نرینهسالار ربطی به مردم و انقلاب جاری ندارد. چه از امام باشد، چه از خان و چه از شاه. و چه از هر آقازادهای دیگر.
مردم نه بردهاند و نه امت، نه رعیت و نه ملت و اینها همه متعلق به دورانهای بردهداری تا فئودالی میباشند که خبری از حقوق برابر شهروندی و برابری کامل زن و مرد نبود!
مردم همگی از زن و مرد شهروندان برابر و متساویالحقوق هستتند و نه یک ذره کمتر! و کسی را بر کسی برتری نیست.
خانزاده، امامزاده، آقازاده، آیتاللهزاده و شاهزاده همگی از ثمره دسترنجمردم ارتزاق کرده و میکنند! و سربار و مزاحم مردم هستند و نه افتخاری برای آنها!
مقدساتی نباید در کار باشد و هر چیز و هر فردی را میتوان و باید بتوان نقد کرد. چه خدا چه شاه و چه میهن. زندان و شکنجه و اعدام خوب نداریم چه از شاه باشد و چه خمینی و چه استالین.
حالا با این تعاریف بیایید به منطق و ادعاهای این دو قشر بپردازیم.
منطق و ادعاهای شاه اللهیها
بیشتر شاه اللهیها زمانی که با این نقد مواجه میشوند که در زمان شاه هم حقوق بشر رعایت نمی شد، از دموکراسی خبری نبود و کلیه احزاب ممنوع بودند، از اتحادیه و سندیکا خبری نبود. کوچکترین نقدی به نظام حاکم و شخص شاه با زندان و شکنجه مواجه میشد و آزادی خواهان و مبارزان و مخالفین رژیم شاه در زندان و زیر شکنجه بودند و بعضا اعدام میشدند و...
این دوستان در پاسخ میفرمایند که «در طول ۳۷ سال حکومت پهلوی دوم فقط چند صد نفر زندان رفته و یا شکنجه و یا اعدام شدند. و یا در ۱۳۵۷ سال حکومت دو پهلوی ماکزیمم چند هزار نفر زندانی و شکنجه و یا چند صد نفر اعدام شدند! اینها هم تماما خائن، وطنفروش و طرفدار چین و شوروی بودند! و «شاهنشاه» احزاب را ممنوع کرده بودند و آنها هم نباید فعالیت میکردند! در صورتیکه در جمهوری اسلامی دهها هزار نفر زندان و شکنجه و اعدام شدند. و نتیجه میگیرند که شاه بهتر از خمینی بوده.
منطق حزب اللهیها
حزب اللهیها با همین منظق میگویند «امام در اوایل انقلاب به کمونیستها و مجاهدین آزادی دادند و آنها سوء استفاده کردند و در ضمن همه ی آنها «منافق»، «کافر»، «ملحد»، بی دین و مخالف اسلام بودند! و امام آنها را ممنوع کردند و اگر دست از فعالیت و مخالفت بر میداشتند کسی با آنها کاری نداشت؟!
میبینید که وقتی عمیق میشویم در ادعا و منطق این دو قشر تفاوت ماهوی ای در کار نیست. یکی «شاهنشاهاش» ممنوع کرده و یکی «اماماش». هنوز این نوع تفکر مردم را رعیت، امت، و یا گوسفند میپندارد که باید مطیع شاه و یا امام باشد. گویا «آزادی»، «حقوق بشر»، «دموکراسی» و دیگر دست آوردهای تا کنونی بشر امروزی با مبارزات مستمر مبارزان و آزادی خواهان به دست نیامده و آن را امامان و یا شاهان از جیب مبارک به مردم هدیه کردهاند!
اینکه کشتن و شکنجه و زندانی کردن حتی یک انسان هم به دلیل باور و عقیده جنایت است و دون شان بشر و ربطی به قرن بیستم و بیست و یکم ندارد را هنوز این دو قشر به آن نرسیده و از درکش عاجزند.
در قبل از انقلاب ۱۳۵۷ حزب اللهیها حرفشان این بود که «فعلا فقط اتحاد»، و «بحث بعد از مرگ شاه». و اتحاد مردم را بر هم نزنید و منظور از اتحاد و «همه با هم» آنها، اتحاد با خمینی و همراهان بود و نه اتحاد مردم علیه دیکتاتوری و نظام پادشاهی. و «حزب فقط حزبالله و رهبر فقط روح الله». در حال حاضر طرفداران رضا پهلوی هم چنین بحث اتحادی را دارند «همه با رضا پهلوی» و شعارشان هست «رهبر ما پهلویه، هر کی نگه اجنبیه». این شعار کمی خطر ناکتر از مال حزب اللهیهاست چون آنها هرچند در عمل هر کس غیر از این را باور داشت قلع و قمع کردند ولی نمی گفتند "هر کی نگه رهبرش خمینی اجنبی و یا کافر هست. و حتی هنوز هم نمی گویند.
واقعا مایه شرمساری ما مردم هست که هنوز عده قلیلی از ایرانیان در قرن بیست و یکم در خیابانهای کشورهای تا حدودی آزاد و دموکرات و مدرن غربی دیکتاتور سابق و یا فرزند دیکتاتور سابق را فریاد میزنند. و از اصول اولیه حقوق بشر و دموکراسی کشور مربوطه هم درسی نیاموخته اند!
اینکه رژیم خمینی ده برابر رژیم شاه جنایت و زندان و شکنجه و اعدام کرد واقعیتی است، ولی در زمان شاه در ایران همان چند صد یا چند هزار نفر کمونیست و مبارز و مجاهد و آزادیخواه و مخالف رژیم را داشتیم و رژیم شاه و ساواک هم همه را یا زندان و یا شکنجه و یا اعدام کردند و یا بخشا فراری دادند. پس از انقلاب در اثر آزادی و دموکراسی نسبیای که به دلیل انقلاب به وجود آمده بود و تقریبا سه سال طول کشید تا رژیم اسلامی بتواند این آزادیها را پس بگیرد، چپها و کمونیستها رشد زیادی کردند و در اشل دهها و صدها هزار نفر رسیدند. به همین دلیل رژیم اسلامی کارش بسیار سنگینتر از رژیم شاه شد و برای ادامه کشتاری که شاه کرده بود باید ده برابر جنایت میکرد، و همان کاری را کرد که همه شاهدش بودیم. در عمل و ماهیتا هر دو یک کار را کردند و میکنند. اگر رژیم اسلامی را به درستی میگوئیم باید به جرم جنایت علیه بشریت محاکمه و محکوم کرد یکی از دلایل اصلی آن قتل عام تابستان ۱۳۶۷ است (یعنی کمونیست و مجاهدکشی است و قتل عام آنها)، و این همان کاریست که رژیم شاه هم به نسبت و در اشل و طرفیت و توان خود انجام داده است. در سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۶ سازمان ملل و عفو بینالملل و منابع حقوق بشری از رژیم شاه به عنوان مهمترین و بزرگترین دیکتاتور خاورمیانه نام میبردند.
این سوال را باید از شاه اللهیها پرسید که اگر در زمان شاه به جای آن چند صد نفر و یا چند هزار نفر مجاهد و کمونیست، چند ده هزار و یا چند صد هزار کمونیست و مجاهد داشتیم رژیم شاه همان کاری که رژیم خمینی مرتکب شد را انجام نمیداد؟ همان کاری که رفقای شاه در اندونزی کردند؟ قتل عام بیش از نیم میلیون کمونیست؟!
البته باید این حقیقت را نیز بازگو کرد که رژیم اسلامی به دلیل ایدئولوژیکتر بودن و قرون وسطیای بودن، در خوراک و پوشاک و موسیقی و رختخواب مردم هم فضولی کرده و سرک میکشید. البته که رژیم شاه اینطور نبود و فقط مخالفین سیاسیاش را سرکوب میکرد. رژیم شاه بیشتر به یک دیکتاتوری کلاسیک مانند پینوشه، صدام، سوکارنو و ضیاءالحق و.. شبیه بود تا داعش و طالبان و حماس. از اینرو در شکل ظاهر رژیم شاه و وزرایش حداقل لباسی تمیزتر و قیافههای رسمی و مدرنتر و قرن بیستمی داشتند. این را هم نباید اغماض کرد که در دوران دو پهلوی بود که جامعه ایران از مرحله و جامعهای خانخانی و فئودالی و ارباب رعیتی به جامعهای شهری و صنعتی و سرمایهداری طی طریق کرد. البته ناگفته نماند که در ۱۵۰ سال گذشته بیش از ۱۵۰ کشور چنین سرنوشتی را داشته اند و ارتباطی هم به شاه و آتاتورک و مائو و استالین هم نداشته است. در دوران حاکمیت آنها این اتفاق رخ داده است. همانطور که در دوران حاکمیت اسلامی کامپیوتر و هوش مصنوعی و پهپاد و ... ابداع و اختراع شده و رژیم اسلامی هم از آن استفادهی خودش را کرده است.
مورد چماقداری را هم باید اشاره کرد که بیشترین چماقداری را حزب اللهیها در زمان حاکمیت رژیم اسلامی داشتند وگرنه قبل از به قدرت رسیدن رژیم اسلامی شاید تعداد معدودی چماقدار داشته و چماقداری از خود نشان داده بودند مانند شاه اللهیها در چند ماه گذشته. تفاوت آن البته این هست که چماقداری حزب اللهیها بیشتر داخل کشور بوده و مال شاه اللهیها تعداد کمی و در ماههای گذشته در خارج کشور.
در پایان بایداین مورد را اشاره کرد که در طول تاریخ پر افتخار ۲۵۰۰ سالهی پادشاهیخواهان، بیشترین جنایاتی که روی داده از طرف شاهان بوده و البته با تایید و همکاری شیوخ و آخوندهای درباری. در طول تاریخ پادشاهان به شیوخ و آخوندهای درباری احتیاج داشته اند تا جنایات شاهانهی خود را توجیه کنند. با جملات و کلمات قصاری چون «اگر بیچارهاید خدا خواسته». «اگر فقیرید خدا خواسته». «شاه سایه خداست و باید از او اطاعت کرد». «مورچگان شاه دارند و ما هم به شاه احتیاج داریم» و...
تمام جنبشهای آزادیخواهانه را پادشاهان با توجیه و همکاری آخوندها و یا علمای دربار سرکوب کردند.
عادلترین و بهترین این پادشاهان گویا انوشیروان «عادل» بوده که ۳۰ هزار مزدکی را قتل عام کرده، به جرم بیدین و کافر و ملحد بودن! و البته با همکاری و تایید مغان و موبدان (آخوندهای زرتشتی) که خیلی هم ایرانی بودند. هم خودشان و هم پیغمبرشان!
با فاکتهای بالا آیا تفاوت اساسی بین شاه اللهیها و حزب اللهیها میبینید؟!
لازم به توضیح است که منظور من از شاه اللهی در این نوشته افراد فالانژ و متعصب طرفدار نظام سابق هستند و نه لزوما هر فرد مشروطهخواه و یا سلطنت طلب.
درباره نویسنده:
بابک یزدی، فعال سیاسی ساکن تورنتو و دبیر کمیته خارج کشور حزب کمونیست کارگری ایران است.
ارسال نظرات