نوشته طنز از حمید نیک نفس

شعر طنز: د نشد

شعر طنز: د نشد

تکیه بر «وال»؛ وبگردی‌ها و ول‌نوشته‌های شاعرانه نوشته طنز از حمید نیک‌نفس است که در چهارمین شماره هفته فرهنگ و ادب منتشر شده و در ادامه می‌خوانید.

نویسنده: حمید نیک نفس

دِ نشد!

گفته بودند که این آن بشود، شد؟ دِ نشد!

مشکلِ این همه آسان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

نیشِ مردم بشود باز و لب و لوچه‌یِ شان

مثلِ این پسته‌ی خندان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

فکرِ نان هم که نکردند، به‌ جایش اقلاً

قیمتِ خربزه ارزان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

هر کجا کلبه‌ی اَحزان، بشود مسکنِ مهر

هر چه گرمابه، گلستان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

«اِی که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری»

وعده دادی که اتوبان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

آرزو کردم اگر سالِ سگ و میمون رفت

بعدِ سگ نوبتِ انسان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

گرگِ بی‌بُته که شنگولِ مرا با خود بُرد

تازه می‌خواست که چوپان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

هاله‌ی نور شد او تا بکند طیّ‌الأرض

بعداز آن واردِ کیهان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

اُشتُلم کرد و «بِگم؟» گفت و شد او قُلدرِ شهر

مثلاً تا که رضاخان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

چون هویدا بشود پیله که هر ایرانی

صاحبِ خودرویِ پیکان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

ناخُدا باشد و نوحی که پسرهاش بَدند

بِکشد لنگر و طوفان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

جامه‌اش را بدَرد گرگ و شود یوسف، تا

پیرَنش پیرَنِ عثمان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

نیمه‌ی پُر که نشد، گرچه تلاشش را کرد

نیمه‌ی خالیِ لیوان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

دارد امید که بَهمان بِکند رفت و نکرد

ریزعلی رفته که دهقان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

بوده پاپِیْ به همه عمر شدیداً پدرم

پسرش طاهرِ عُریان بشود، شد؟ دِ نشد!

 

یک نفر خواست اَرسطو بشود، شاعر شد

حافظ و سعدیِ دوران بشود، شد؟ دِ نشد!

 

شعرِ ما نزد شما اهلِ نظر، می‌بایست

بُردنِ زیره به کرمان بشود، شد؟ دِ نشد!

ارسال نظرات