گفت‌وگوی اختصاصی هفته با حسین پرواز، نویسنده و پژوهش‎گر ادبی:

ادبیاتی با نام «ادبیات اصیل افغانی» وجود ندارد

ادبیاتی با نام «ادبیات اصیل افغانی» وجود ندارد

حسین پرواز یکی ازچهره‌های برجسته‌ و نویسنده مبتکری است که احوالِ روزگارش را به زبان نثر قدیم و به شیوه کلیله و دمنه می‌نویسد. اکنون که عصر خوانش و رد و بدل نمودن افکار عامه در بیان موضوعات ادبی، فرهنگی و سیاسی از طریق دریجه‌های صفحات اجتماعی ممکن است؛ متن‌های حسین پرواز خواننده‎های بسیاری دارد. یکی از کارکردهای برجسته حسین پرواز این‌ست که از اوایل قرنطین تا کنون ابتکار جالب و مفیدی کرده و سنت شاهنامه‌خوانی را از طریق انترنت در بین هموطنان ما رایج کرده است.

 

حسین پرواز یکی ازچهره‌های برجسته‌ و نویسنده مبتکری است که احوالِ روزگارش را به زبان نثر قدیم و به شیوه کلیله و دمنه می‌نویسد. اکنون که عصر خوانش و رد و بدل نمودن افکار عامه در بیان موضوعات ادبی، فرهنگی و سیاسی از طریق دریجه‌های صفحات اجتماعی ممکن است؛ متن‌های حسین پرواز خواننده‎های بسیاری دارد. یکی از کارکردهای برجسته حسین پرواز این‌ست که از اوایل قرنطین تا کنون ابتکار جالب و مفیدی کرده و سنت شاهنامه‌خوانی را از طریق انترنت در بین هموطنان ما رایج کرده است و در پهلوی شاهنامه‌خوانی به تشریح و تفصیل بیت‌های شاهنامه نیز‌ می‌پردازد. در ضمن آقای پرواز استاد موفق دانشکده زبان وادبیات نیز بوده است.

با این شخصیت ادبی و فرهنگی مصاحبه‌ای را انجام داده‌ام که به علاقه‌مندان ادب و فرهنگ تقدیم می‌شود.

جناب حسین پرواز گرامی اگر لطف کرده درباره خود وسابقه کاری‌تان معلومات بدهید؟

حسین پرواز: در نخست سلام عرض‌ می‌کنم به شما و خواننده‌های عزیز مجله هفته و امیدوارم از صحت و سلامت کامل برخوردار باشید. این کارتان را‌ می‌ستایم که در دنیای مهاجرت‌ به ادبیات‌ می‌پردازید.

این‌جانب حسین «پرواز»‌، از بیست و دو سال بدین سو در کشور هالند مهاجر می‌باشم. قبلآ استاد زبان و ادبیات فارسی‌دری در انستیتوت پیداکوژی کابل بودم که اکنون به ‌نام دانشگاه تعلیم و تربیه پروفیسور استاد ربانی یاد‌ می‌شود. فاکولته زبان و ادبیات یکی ازمهم‌ترین فاکولته‌هایش است که این‌جانب منحیث استاد‌، آمردیپارتمنت ادبیات و همچنان مدتی رئیس این فاکولته بودم. با دریغ که در اوج بلوغ فکری و اوج فعالیت‌های فرهنگی و مسلکی، مانند هزاران هموطن دیگر مجبور به ترک دیار شدم. درجه تحصیلاتم تا سویه ماستری ادبیات است. ولی علاقه و شور و شوق بی‌اندازه بر گنجینه‌های ادبی زبان فارسی دارم‌، زبان فارسی بدون شک یکی از غنامندترین ادبیات را در جهان دارد.

نوشته‌های شما بیانگر موضوعات امروز اما به زبان نثر قدیم است. این شیوه‌ مختص به خود‌تان می‌باشد؛ چطور تصمیم نوشتن اینگونه نثرها را گرفتید؟

حسین پرواز: امروزه مرزهای قراردادی در آفرینش آثار ادبی شکسته است. چه در هنر و چه در ادبیات از مرحله‌ی ساختارگرایی به پسا ساختارگرایی عبور کرده‌ایم.‌ و ما که در مرحله پسا ساختار‌گرایی قرار داریم؛ می‌توانیم از سنت استفاده کنیم، البته آنچه که بدرد ما‌ می‌خورد و آن چی که مورد استفاده قرار می‌گیرد. در عصر مدرن و مدرینته سنت را ترک‌ می‌کردند، در ساختار گرایی مدرن و در عصر شهرسازی‌ها، به سنت پشت‌ می‌کردند؛ اما پس از دهه هفتاد میلادی قرن بیست؛ فلسفه پساساختارگرایی و فلسفه‌های جدید می‌پذیرد که نمی توان از سنت و از گذشته خود کاملأ برید و آن را به ‌دست فراموشی سپرد، روی همین اساس است که ما سبک‌های چون ریالیزم جادویی و یا مکتب ادبی هنری سوریالیزم داریم. و از جانب دیگر چون در دانشگاه در جریان تدریس در پهلوی سایر مضامین بیشتر به متن نثر پرداخته‌ام‌ به این‌گونه نثرها خو گرفتم‌ و متوجه شدم که‌ می‌توانم اینگونه متن‌ها را بنویسم و به همان شیوه و سیاق آزمایش کردم و دیدم توانایی نوشتن نثر قدیم را با موضوع روزگار امروزی دارم.

دراین اواخر شما مطلبی را تحت عنوان «بهره برداری از تفرقه زبانی توسط حکومت‌ها در افغانستان» به نشر رساندید که توجه‌ها را جلب کرد و همچنان برای من سوژه‌ای شد تا با شما صحبت نمایم. به باور شما چرا حکومت‌ها در افغانستان به تفرقه‌زبانی اقدام کردند و چگونه از این تفرقه بهره‌برداری نمودند؟

حسین پرواز: همانطوری که‌ می‌دانید افغانستان کشوری چندقومی و چند زبانی است.‌ ازحدود ۲۷۰ سال‌ قبل که قدرت اداری و حکومتی بدست خاندان درانی افتاد و بر بخش شرقی قلمرو نادرشاه افشار تسلط یافت. احمدشاه ابدالی که از قوماندان‌های نادرشاه بود قسمت زیادی از خراسان را از ایران بزرگ جدا کردند و استقلال  اعلان کرده و کشور درانی را تشکیل داد. درانی‌‌ها تا شروع قرن بیست و حتی اواسط قرن بیست هم که خاندان محمدزایی حکومت‌ می‌کردند؛ اینها همه در این سرزمین یعنی افغانستانِ امروزی حکومت داشتند. گاهی هم به همکاری با انگلیس قرار‌ می‌گرفتند. پس از احمدشاه ابدالی تیمورشاه و شاه شجاع به حکومت رسیدند. اینها در اصل پشتون و درانی استند؛ ولی هیچگاهی این احساس نزد آنها نبود که کدام زبان را بکار برند؛ آنها بصورت طبیعی از زبان فارسی که زبان اداری و علمی و زبان رسمی و جامعه شان بود کار می‌گرفتند.

هنگامی که پای انگلیس به این منطقه رسید؛ نخست در هندوستان‌، هند بریتانیوی را ساخت و زبان فارسی که زبان بازار، زبان مردم‌، دفتر و زبان ادب و شعر و شاعری بود محدود ساختند و در نهایت حذفش کردند. مغول‌های هند بابرشاه و شاه جهان این زبان را با خود به هندوستان برده بودند و در آنجا بزرگ ساختند. چنانچه شاعران بزرگی را ازآن زمان داریم و مکتب هندی یک مکتب مشخص ادبی است، وقتی که انگلیس‌ می‌آید؛ اولین کاری که انجام‌ می‌دهد اینست که‌ می‌خواهد زبان فارسی را از آنجا برچیند و زبان خود را جایگزین کند، نمونه‌ی دیگر چنین برخورد در تاریخ وجود دارد مثلاً قبلاً زبان عربی است؛ زمانی که عرب‌ها در افغانستان اسلام آوردند؛ با خود زبان عربی را هم انتقال دادند و اما انگلیس درقرن هجده و نیمه دوم همین قرن پس از رسیدن به هندوستان زبان فارسی را‌ می‌چیند و زبانی را بنام زبان اردو یعنی زبان لشکر بنیاد‌ می‌گذارد. بعدها وقتی که افغانستان دولت مستقل شد و آزادی خود را به اثر معاهده لاهورپندی بدست آورد؛ در زمان امان‌الله خان مشاور بزرگ فرهنگی او محمود طرزی در حالی که هر دو نظریات نیک داشتند؛ ولی مشکل‌شان داشتن بودجه بود، با اینکه انگلیس آزادی را داد اما طوری که به پدر امان‌الله خان (امیر حبیب‌الله)‌ پول‌ می‌داد؛ به امان‌الله خان پول ندادند و مشکلات تداوم دولت امانی از اینجا آغاز شد. اگر جستجو کنیم که این سخت‌گیری و محدودیت بر زبان فارسی‌دری در افغانستان چرا و از چه زمانی ایجاد شد برمی‌گردد به آغاز قرن بیست که اندیشه‌ی زبان و ملت واحد در زمان پادشاهی شاه امان‌الله بروز کرد. پس از خط‌‌کشی و تشکیل کشور از اثر امضای معاهده لاهورپندی مبنی بر پذیرش استقلال افغانستان از سوی هند بریتانوی،‌ دولت شاهی تازه ایجاد شده‌ در پی آن شد که دولت-ملت مستقل به وجود بیاورد.

«تفسیر قصاب» از حسین پرواز

قصاب بر وزن جلاب عظیم ‌مردی را گویند غالبأ کوتاه قد و فربه بنیه، جامه‌ی خون‌آلود به برکرده سبلت‌ها فرو گذاشته و کارد و کاردمال از کنار آویخته این طایفه را کثرت رویه در اخلاق باشد، چون قصابان کوی سراجی، قصابان مسجد پل‌خشتی، بازار افشار و حصه‌ی دوی خیرخانه، و هر یک را در گوشت فروشی مهارتی به سزا موجود. باری قصابان مارکیت پلازا به تلبیس پنجه از ابلیس در ربودی و خاک به چشم عالمیان در زدندی. مصراع؛ آنان‌ که خاک را به نظر کیمیا کنند. و بر سبیل شکایت از گردون گردان مقالات فراوان خوانند فی‌المثل گویند که: «گوسپندان نتوانیم….

برای ادامه مطلب در اینجا کلیک کنید!

علامه محمود طرزی که تازه از ترکیه برگشته بود. بدون شک در شکل‌گیری این اندیشه نقش مهم داشت، او با توجه بر شیوه ملت‌سازی در ترکیه و با آگاهی از ایدیولوژی ترکیزم که مرادش سرزمین واحد و مردم واحد با داشتن یک زبان واحد (ترکی) و نیز با الگو برداری از ایران که اقدام به ایجاد سرزمین واحد در یک زبان و یک دین کرده بودند؛ در این تفکر و اقدام خود بهره برده است.

محمود طرزی در سراج‌الاخبار با بیان اینکه زبان افغانی اجداد زبان‌هاست‌ که بعد با تردید، نظر خودش را در همان مقاله چنین دنبال‌ می‌کند: «منظور اصلی ما از «مبحث زبان» این است که یک قدری از زبان افغانی بحث برانیم، چونکه از این زبان نسبت به زبان‌های دیگر خیلی کم بحث به میان آمده است و به سبب محدود بودن در خود افغانستان، با دیگر زبان‌ها تا بسیار وقت‌ها کمتر آمیخته شده است و قواعد اصلی خود را محافظه کرده آمده است.» باور بر این داشته که دولت-ملت را با زبانی واحد یا با زبانی برتر با زبان نخست باید پی‌ریزی کرد.

دولت پساطالبانی هر از گاهی برای ایجاد شکاف و دامن زدن بیشتر به تفرقه بین اقوام کشور‌ توسط ایادی خود دست به اقداماتی‌ می‌زند و آن را توجیه‌ می‌کند. در حالی که این اقدامات به دور از عملکرد یک نظام دموکراسی است. احترام نداشتن به اقوام کشور و نادیده گرفتن حق استفاده‌ی آزاد از زبان و احساسات فرهنگی آنها به جبری ساختن و سازی عمدی یک زبان بر شهروندان غیر زبان‌ می‌پردازند. این حرکات عامدانه که قبلأ در حکومت‌های گذشته در سطح بزرگ رخ داده بود مانند همه مکاتب پشتو، درس جبری پشتو برای منسوبین دولت و در صورت عدم موفقیت در یادگیری کسر معاش‌ می‌شدند. این پدیده‌‌ها به موفقیت نیانجامید و با آغاز جمهوریت رئیس جمهور داوود خان بر این برنامه‌ی درس جبری مهر ختم زدند، داوود خان سیاست فرهنگی نسبتأ بهتری داشت ولی دیر دوام نکرد نه برنامه‌هایش و نه نظامش. اما دولت‌های بعدی با برنامه‌های گاه کژ‌دار و مریز و گاه استبدادی خود، راه بهره‌برداری سیاسی را از طریق تفرقه‌ی زبانی از سر گرفتند. در این دو دهه‌ی اخیر ما شاهد توبیخ کردن روزنامه‌نگاران، خبرنگاران و گردانندگان برنامه‌های تلویزیونی هستیم که از اثر استفاده‌‌‌ی به اصطلاح کلمات بیگانه مجازات شده‌اند. در هرات امر کردند که واژه‌ی خیابان را حذف کنند و به جایش سرک را برگزینند و هر از گاهی فرمان مکتوبی در سمت و سو دادن زبان و نوشتار از مراکز قدرت بیرون‌ می‌آید و این همه در حالیست که امروزه در قرن بیست و یک پس از ختم جنگ سرد و شکستن مرز‌های ایدیولوژی‌های متعارض، فروریختن دیوار برلین زیر سوال رفتن دستاورد‌های کلان روایت‌ها، ارزش نهادن به خرده فرهنگ‌ها، رویکار آمدن انترنت و موارد مانند آن دیگر دولت-ملت نمی‌تواند براساس مولفه‌های قرن نزدهم و آغاز قرن بیست شکل بگیرد. در دنیا ملت-دولت‌های بسیاری را داریم که ملت هستند ولی زبان واحد ندارند، یا زبان علیحده و منحصر به کشور خود را ندارند. سویس، بلجیم و کانادا دولت-ملت‌های چندزبانی هستند. در سوی دیگر کشورهای انگلیسی زبان، عربی زبان، هسپانیوی زبان و مانند آنها واضح و آشکار است که زبان در بند انحصار، مرز، حق و امتیاز کدام ملت مشخص یا دولتی نیست.

پرواضح است که دولت فعلی افغانستان درصدد حل علمی و عادلانه‌‌‌ی مساله زبانی نیست و هر جا که در استدلال کم‌ می‌آورد رجعت‌ می‌دهد به ماده‌های قانون و آن را علم‌ می‌کند و از دوام تنش که در بین مردم و اهل زبان باقیست چشم‌ می‌پوشد. وام گرفتن واژه از زبانی دیگر عیب نیست. مشکلی هم ندارد حتی به غنای زبان‌ می‌افزاید اما اگر این مورد بنابر زور و استبداد باشد پذیرفتنی نیست. سلب آزادی و حقوق انسان و شهروندی است، آنهم در کشوری که سنگ دموکراسی را به سینه‌ می‌زدند.

اما بدبختانه سیاست‌مداران ما بدون در نظر گرفتن اینکه این زبان‌ می‌تواند ما را به پیشرفت و ترقی بکشاند؛ فکر می‌کردند که زبان فارسی مانع پیشرفت دیگر زبان‌ها‌ می‌شود، پس می‌کوشیدند تا جلو زبان فارسی را بگیرند اما این را نمی‌دانستند که با پس زدن این زبان خودشان هم به رکود مواجه‌ می‌شوند.‌

زمانی هم در وقت حکومت نادرخان و سردار هاشم حتی مکتب‌‌ها را به زبان پشتو کردند؛ مگر موفق نشدند چون معلمی که به پشتو تدریس کند و کتاب در علوم مختلف در زبان پشتو را در اختیار نداشتند و حتی در همین سال‌ها یکی از صنف‌های پوهنتون کابل که استاد و بیشتر محصلان پشتو زبان بودند؛ از استاد‌شان خواهش کردند تا دروس‌شان را به زبان پشتو پیش ببرند و استاد پس از اصرار بسیار قبول کرد؛ ولی فقط برای یکی دو روز توانست؛ مواد درسی را آماده کند و در روز سوم گفته بود که «نوربه نه کیږی.‌» و دوباره به زبان فارسی ادامه داد که این یک نمونه‌ای آنست.

دولت‌ها برای اینکه مردم از ایشان حق و حقوق و معیشت زندگی‌شان را نخواهند؛ با این مفکوره در میان مردم بنام زبان و قوم تفرقه ایجاد کردند و آنها را مصروف نگه داشتند و مردم هم بدون اینکه متوجه این مساله مهم باشند؛ چه فارسی زبان و چه پشتوزبان، هر دو انرژی‌شان را در این راه مصرف کردند و متوجه کارکردهای اساسی حکومت نشدند.

ما کشورهای عقب‌مانده و کشورهای جهان سوم که عقب نگه داشته شده‌ایم، یگانه علت این بوده که اگر هم مردم و یا کسی کوشیده تا کار بنیادی و اساسی به این وطن کند؛ باز هم کسی دیگر مانع پیشرفت و تحول آن گردیده است.

آیا در ایجاد تفرقه زبانی ممالک چهار اطراف افغانستان نقش داشتند و یا خیر، هدف‌شان چی بود؟

حسین پرواز: در ابتدا انگلیس به این تفرقه‌اندازی شروع کرد و زبان فارسی را از هند برچید. بعد از انقلاب سوسیالیسی روسیه، این کشور سرحدات خود را وسعت بخشید و دیگر جمهوریت‌ها را بخود جلب کرد و تا نزدیک افغانستان در دریای آمو رسید. تاجکستان، ازبکستان، سمرقند و بخارای شمالی را گرفت و با انگلیس قرار گذاشت که افغانستان منطقه عایل باشد. یعنی یک منطقه پریشان و بدبخت که هر گاهی خواسته باشند در اینجا عقده‌گشایی کنند. انگلیس و روسیه همواره افغانستان را منحیث جایگاهی برای جنگ استخباراتی، جنگ سرد و جنگ‌های نیابتی در طول تاریخ استفاده کرده‌اند.

همسایه‌‌ها بدون شک متوجه فرهنگ و زبان هم استند. چنانچه خود‌ می‌دانید یک مملکت وقتی پیشرفت‌ می‌کند که افراد آن آگاه بوده و از تعلیم و تربیه خوب برخوردار باشند. نخست از همه مانع رشد تعلیم و تربیه ما شدند و افغان‌های که در کشورهای‌شان مهاجر شدند؛ از آنها استفاده افزاری کرده و مانع تعلیم و تربیه‌شان گردیدند. اگر اینکه همه جهان در پیشرفت باشند و ما هنوز هم بر توتکه و تومار قدم بزنیم تا که چشم درد شویم و خاک زیارت را برچشم بمالیم، به یقین که همسایه‌‌ها خوش‌اند، پس برای برآورده شدن اهداف‌شان نخست زبان و فرهنگ را مورد حمله قرار می‌دهند؛ مثلأ شوروی تاجکستان سمرقند و بخارا را که دو مرکز بزرگ زبان و زباشنشاسی بود را از وطن جدا کرد و به ازبکستان دادند پس باید تعلیم و تربیه‌شان هم به ازبکی می‎شد و زبان‌شان را هم ازبکی می‌نامیدند و همین قسم در تاجکستان نخست نام زبان فارسی را تاجکی گذاشته و درقدم دوم الفبای آنان را لاتین ساخت که امروزه فارسی زبانان تاجکستان به الفبای فارسی بلدیت ندارند و آنچه را که مشترک‌ می‌گویم آنها به الفبای روسی‌ می‌نویسند.‌

همچنان از طرف دیگر ایران با وجودی که زبان فارسی را بسیار می‌پرورانند و با همین یک زبان مشترک؛ با برخورد تفوق‌طلبانه در مقابل دیگران و سایر اقوام برخورد‌ می‌نمایند و در جهت دیگر حرکت‌ می‌کنند؛ مثلأ ایران تمام افتخارات زبان فارسی را بخود اختصاص‌ می‌دهند، مثلاً حتی سنایی غزنوی را که در غزنه زندگی کرده است و همانجا وفات کرده و دفن است‌، را هم شاعر ایرانی‌ می‌گویند و توضیح نمی‌دهند که از کجای ایران و کدام ایران؟ زمانی که ما از ایران قدیم‌ می‌گویم؛ منظورما ایران بزرگ است که شامل یک جغرافیای چند کشور است‌، نه ایران کنونی.

بدون شک که همسایه‌‌ها در این تفرقه اندازی نقش داشتند و هر کدام منفعت خود را جستجو کرده‌اند.

در این اواخر یکی از اراکین دولت در افغانستان زبان فارسی را در لیست زبان‌های خارجی شمرد و همچنان یکی دیگر از آنها «ادبیات اصیل افغانی» را ذکر کرد، توصیه شما به آنها چیست؟

حسین پرواز: اینها با احساسات و آرمان مردم بازی‌ می‌کنند. بدون شک که مکتوب اخیر البته ذکر «ادبیات اصیل افغانی» بعد از ازدیاد حملات تروریستی بالای پوهنتون کابل و قتل ناجوانمردانه یما سیاوش و دو همکارش یک حالت روانی ناخوشایند را در میان مردم ایجاد کرده و دولت را هم متوجه ساخته تا احساس خطر کنند و ضعف سیاسی‌شان را با اینگونه جملات و اصطلاحات پنهان نمایند. این حرف آنها از نظر من کاملأ بی‌معنی است. من منحیث استاد و متخصص این زبان گفته‌ می‌توانم که ادبیاتی بنام «ادبیات اصیل افغانی» وجود ندارد. اگر منظورشان از دو لهجه مختلف ایران و افغانستان است؛ حتی نمی‌توان لهجه ایران و افغانستان گفت چون در افغانستان هم لهجه‌های مختلفی چون لهجه هراتی، بدخشی، هزارگی و غیره وجود دارد و همچنان در ایران بر علاوه زبان فارسی‌زبان‌های کردی و آذری و ترکی بکار‌ می‌رود؛ پس بهتر است لهجه تهران و لهجه کابل بگوییم.

این مانند روز روشن است که دو نام فارسی و دری دو زبان متفاوت نیستند، بلکه هر دو نام یک زبان است. اگر حافظ، مولانا و سعدی و امثال آن از این جداسازی آگاه شوند؛ به یقین که ازگور برخاسته ازآن دفاع خواهند کرد. اینها واقعأ یک شیوه نادرست را پیش گرفته‌اند و همچنان چند وقت قبل در احصاییه مرکزی شخصی بنام جاوید رسولی در فورمه‌های دیتابیس زبان فارسی را در لیست زبان‌های خارجی ذکر کرده بود و این مسأله باعث ناراحت شدن احساسات مردم هم گردید که به یقین و مصداق بر گفته‌های قبل فقط منظورشان مصروف نگه داشتن مردم است.

در سال ۱۳۴۳ کلمه دری در قانون اساسی درج شد و مدتی است که این موضوع را کوشش‌ می‌کنند دامن بزنند و نشان بدهند که زبان مردم افغانستان زبانی مستقل است و زبان ایران زبان دیگری‌ می‌باشد. در حالیکه در جدا سازی زبان این دو اصل مهم است:ِ یک‌، اگر کارواژه‌‌ها (دستگاه فعلیه)‌ دو زبان از هم فرق کنند و دو دیگر اینکه گرامر آنها از هم فرق داشته باشد. با این نوع تفاوت‌هاست که می‌توان گفت که این زبان‌ها از هم جدا استند. اما نمی‌توان با تفاوت چند کلمه‌ اسمی و اصطلاح محیطی و لهجه زبان را به فارسی و دری تقسیم کرد.

در جهان کشورهای زیادی وجود دارد که به یک زبان مشترک گپ‌ می‌زنند؛ مثلا: زبان انگیسی، فرانسوی، عربی و امثال اینها در ده‌‌ها مملکت مورد استفاده قرار‌ می‌گیرند و همه زبان‌شان را انگلیسی‌، فرانسوی و عربی‌ می‌گویند. گابریل گارسیا مارکیز کلمبیایی جایزه نوبل را درکتاب «صد سال تنهایی»اش گرفت؛ در حالی که هسپانیوی زبان بود و این گواه این است که زبان هسپانیوی آنقدر در اسپانیا افتخار نیافریده که در دیگر ممالک‌ می‌آفریند.

از دید شما با این گونه جداسازی‌‌ها آیا نقص می‌کنند و یا فایده و چی چیزها را از دست خواهند داد؟

حسین پرواز: کسانی که این کارها را انجام‌ می‌دهند اهدافی دارند که با تاسف یک نظر نادرست و عجولانه است و مردم ما زیان‌های فراوانی را متقبل خواهند شد. نخست اینکه مردم شریف پشتوزبان و فارسی‌زبان را به جان هم‌ می‌اندازند؛ در این عصر لازم است که نه ملت‌سازی‌ به آن معنای کلاسیکش‌، بلکه شهروند‌سازی و هموطن‌سازی صورت بگیرد و اگر پشتون یا تاجیک‌ می‌گویند فرقی نداشته باشد و لازم است‌ که آنها دست بدست هم داده زندگی را خوب‌تر بسازند و وطن را آباد کنند. لازم است تا انرژی مردم صرف آبادی و پیشرفت شود نه صرف اختلافات زبانی. نقص دوم اینست آنچه افتخاراتی که در زبان فارسی از گذشته داریم را از دست‌ می‌دهند؛ چون همه این افتخارات در یونسکو و نهادهای مرتبط و تحقیقات مسشرقین و نهاد‌های علمی و دانشی همه بنام فارسی ثبت شده‌اند. مثلأ نام مولانا را در سال ۲۰۰۸ از نام افغانستان کشیدند و فقط به نام دو کشور ایران و ترکیه ثبت است؛ یعنی اینکه مولانا یک فارسی زبان است و در ترکیه زندگی کرده است؛ درحالی که مولانا در بلخ زاده شده و هنوز هم خرابه‌های خانه پدری‌اش در بلخ‌ می‌باشد و مولانا آن نیزارهای بلخ و حیرتان را دیده که مثنوی خود را به همین وصف آغاز کرده و گفته است:

«بشنوازنی چون حکایت‌ می‌کند

و ز جدایی‌ها شکایت‌ می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

و ز نفیرم مرد و زن نالیده‌اند»

اگر امروز از این افتخارات بی‌بهره نمانیم؛ در آینده‌های دور این اتفاق خواهد افتید و مثلأ تاریخ رسمی زبان دری را در مجامع بین‌المللی از سال ۱۳۴۳‌ یا ۱۹۶۴‌ می‌دانند. نه تاریخ غنامند‌ هزار و دو صد ساله‌ی آن.

و سوم اینکه مانند همین فرمان «ادبیات اصیل افغانی» زبان ما و مردم ما را ترافیک‌ می‌کنند و بر ما تحمیل‌ می‌دارند که چی بگوییم و چی بنویسیم یا چه نگوییم و چی ننویسیم.

دردآور زمانی است که زبانی را که مادر به ما آموختانده و زبانی که جامعه و مکتب بر ما داده را یک حکومت پوشالی مانع گفتن و نوشتن آن شود و سوال اینست که آیا آنها جامعه شناس استند یا زبانشناس؟ و‌ آیا آنها بند برق اعمار می‌کنند یا بند زبان؟ آیا به مردم آرامی‌ می‌آورند و یا با معلم زبان مشکل زبان را در میان‌ می‌گذارند؟ کار را باید به اهل کار و متخصص بگذارند و کوشش نکنند که آرام آرام زبان ما را از ما بگیرند و ما را مانند تاجکستان از گذشته‌ی پر بار ادبیات ما محروم کنند.‌ ‌

خشونت‌های جاری در افغانستان که حتی اکنون یک کودک افغان در آرزوی صلح و داشتن یک لقمه نان است، بالای فرهنگ مردم ما چه تاثیراتی را بجا گذاشته است ؟

حسین پرواز: اکنون خشونت خودش به یک فرهنگ تبدیل شده است. متاسفانه جنگ درازمدت و فرسایشی در وطن ما حدود ۴۲ سال؛ اخلاق، فرهنگ، کلتور و برخورد، سلوک، عادت و خلاصه همه چیز را دگرگون کرده است. همه عصبی و ناراحت‌اند، استرس دارند و روحیه گذشت، بخشش و اصلاح را نداریم. به نحوی این خشونت‌‌ها ما را ازخودراضی و اعتمادبه‌نفس کاذب را در میان مردم ایجاد کرده و همه انتقام‌جو شده‌اند. تلویزیون‌ها مطالب مبتذل را برای پرساختن وقت ببینده‌‌ها نشر می‌کنند و کمتر برنامه‌های قوی و اکادمیک دارند. همه و همه را تحت‌تاثیر خود قرار داده است.

جنگ بالای فرهنگ و نوشته و ادبیات همچنان تاثیر گذاشته است. در این اواخر کمتر شاهد معرفی شاعران بزرگ و یا ایجاد یک سمپوزیم بوده‌ایم. باید چاپ کتاب‌های علمی و ادبی افزایش یابند. اگر چه کارهای زیادی صورت گرفته اما به هیچ عنوان بسنده نیست. از جنگ تروریستی و خانه به خانه و جنگ طالبانی و داعشی گرفته تا موبایل درذی و خشونت‌های خانودگی و فامیلی متاسفانه نهادینه شده است.

آقای حسن پرواز از شما سپاسگزاریم.

ارسال نظرات