عباس حیدری در گفت‌وگو با هفته:

بی‌پولی گریبان هنرمندان ما را در کانادا چسبیده است

بی‌پولی گریبان هنرمندان ما را در کانادا چسبیده است

عباس حیدری مدیر موسسه‌ای به نام «اتحادیه هنرمندان ایرانی در تورنتو» است که با هفته درباره وضعیت معیشت هنرمندان ایرانی در کانادا صحبت می‌کند. به گفته او، زندگی یک هنرمند مهاجر در کانادا به آن سادگی هم که برخی فکر می‌کنند؛ وجود خارجی ندارد و تنها یک تخیلی ساده‌لوحانه است.

خبرنگار: آذر فرامرزی

ایرانیان هنرمند در کانادا چه می‌کنند؟ شاید این تصور وجود داشته باشد که بیشتر آن‌ها بدون خطوط قرمز حکومتیِ ایران یک زندگی راحت را دنبال می‌کنند. اما واقعیت این است که این نوع زندگی اگر هم وجود داشته باشد تنها برای عده معدودی از هنرمندان است. واقعیت اصلی و برجسته زندگی هنرمندان ایرانی در کانادا اما همان حکایت سرخ نگه‌داشتن صورت با سیلی است. دست‌کم روایت عباس حیدری از زندگی هنری ایرانیان کانادا چنین می‌گوید. مصاحبه ما را با آقای حیدری که خودش را مدیر موسسه‌ای به نام «اتحادیه هنرمندان ایرانی در تورنتو» را بخوانید؛ حتی اگر او را قبول هم نداشته باشید اما حتماً با بخشی از روایت‌های او موافق خواهید بود از جمله این‌که زندگی یک هنرمند مهاجر در کانادا به آن سادگی هم که برخی فکر می‌کنند؛ وجود خارجی ندارد و تنها یک تخیلی ساده‌لوحانه است.

آقای عباس حیدری گرامی چطور شد که از ایران مهاجرت کردید؟

عباس حیدری: در سال ۱۹۸۶ اوج موشک‌باران در جنگ ایران-عراق بود که از ایران خارج شدم. در ابتدا از راه زمینی وارد ترکیه شدیم. در ترکیه هتل ما مقابل سفارت آمریکا بود. قبلاً نیز زبان انگلیسی خوانده بودم و انگلیسیم خوب بود. هر روز صبح که از هتل خارج می‌شدم صف عریض و طویلی روبه‌روی سفارت آمریکا می‌دیدم که منتظر دریافت ویزا بودند. اکثر آن جمعیت هم زبان انگلیسی نمی‌دانستند و به مترجم نیاز داشتند. من با یکی دو نفر از آن‌ها ارتباط گرفتم و وارد سفارت شدیم و ویزایشان را گرفتند. به این صورت شد که آهسته‌آهسته مردم دور ما جمع شدند و از من خواستند که آن‌ها را همراهی کنم. ما حدود یک ماهی در ترکیه بودیم. در این مدت من آن‌قدر به سفارت آمریکا رفت‌وآمد کردم که مثل یکی از اعضای آنجا شده بودم. بیشتر کارمندان آن قسمت مرا می‌شناختند.

گفتید زبان‌تان خوب بود. شما در چه رشته‌ای تحصیل کرده‌اید؟

عباس حیدری: من در انگلیس متالوژی خواندم ولی در اینجا رشته هنر و تکنولوژی را تمام کردم و سپس در سال ۲۰۰۷ دانشگاه کالیفرنیا در رشته روان‌شناسی کودک فارغ‌التحصیل شدم. خلاصه در آن دوران که اشاره کردم آن‌قدر ما به این سفارت رفت‌وآمد کردیم تا اینکه به من گفتند اصلاً شما اینجا چه‌کار می‌کنید زبان‌تان که خوب است! چرا به آمریکا نمی‌روید؟ گفتم من منتظر مصاحبه در سفارت انگلیس هستم. گفتند حالا «سنگ مفت گنجشک هم مفت» چرا تقاضا نمی‌کنی؟

من هم تازه ازدواج کرده بودم و یک بچه یک‌ساله داشتم. خلاصه اپلیکیشن را پر کردیم و گفتند فردا بیا اگر پاسپورت جلوی در بود یعنی ویزا صادر نشده است. من فردا دوباره به آنجا رفتم و تا ساعت ۴ بعدازظهر که به من می‌گفتند پاسپورت شما گم شده است! آن‌قدر ما را معطل کردند و اعصابم خرد شد. من هم گفتم تا پاسپورت مرا پیدا نکنید از سفارت بیرون نمی‌روم. خلاصه بعدها متوجه شدیم همه کارمندان دست‌به‌دست هم دادند تا سربه‌سر من بگذارند.

چطور شد که توانستید به کانادا بیایید و چه فعالیت‌هایی انجام داده‌اید؟

عباس حیدری: ما فقط یک ماه و نیم آنجا بودیم، در این مدت همه کارهایمان راه افتاد و وقتی دیدیم هتل دارد به ما فشار می‌آورد بلیتمان را گرفتیم. اتفاقاً روز مصاحبه هم به سفارت رفتیم بااینکه ویزای آمریکا را داشتم ولی بازهم ویزای انگلیس را به ما ندادند. می‌دانستند اگر به آنجا برویم می‌مانیم چون قبل از این هم من ۵ سال در انگلیس زندگی کرده بودم. خلاصه ویزا و بلیت را تهیه کردیم و به آمریکا آمدیم. دوستی در تگزاس داشتم، با او تماس گرفتم و گفتم ما برای یکی دوهفته به آنجا می‌آییم و احتمال دارد از آنجا به کالیفرنیا یا تورنتو برویم.

آخر سال ۱۹۸۶ بود که وارد کانادا شدیم و چون هدف من از گرفتن ویزا آمدن به کانادا بود. با اینکه همسرم می‌گفت ایرانی‌ها در کالیفرنیا هستند و آنجا را بیشتر دوست داشت اما من گفتم: «نه، به تورنتو می‌رویم کانادا بهتر است.» به‌این‌ترتیب سر از کانادا درآوردیم و از آن موقع تا سال ۲۰۰۳ در تورنتو زندگی کردیم و تا سال ۲۰۱۰ من چهل و چند آهنگ نوشتم و خواندم که تقریباً سی و هفت هشت تا از این چهل و خورده‌ای آهنگ در اعتراض به جمهوری اسلامی بود.

سال ۲۰۱۰ تقریباً آلبوم «آوای وطن دو» تمام شده بود، مصاحبه‌های زیادی با تلویزیون‌های مختلف داشتم و روزنامه‌ها درباره من می‌نوشتند. وقتی با تلویزیون آشنا شدم، متوجه شدم آن کار تلویزیونی که باید انجام شود درواقع صورت نمی‌گیرد. همه‌اش تبدیل شده به تلویزیون‌های لس‌آنجلسی و مدام موزیک پخش می‌کنند و تلویزیون مکانی برای تبلیغ کارهای مبتذل شده است. تصمیم گرفتم که خودم هرطورشده است یک شبکه تلویزیونی راه‌اندازی کنم. البته در همان دوران همسرم فوت شد اما من تصمیم گرفتم این کار را عملی کنم.

در سال ۲۰۱۴ اچ تی وی نتورک را راه‌اندازی کردیم و در آخر سال ۲۰۱۵ یک شبکه ما تبدیل به چهار شبکه شد؛ شبکه اسپرت، شبکه کودک، شبکه هنری و همچنین شبکه اجتماعی. هر چهار شبکه کار می‌کرد، ۱۱ پرسنل داشتم، از ادیتینگ گرفته تا خبرنگار و مجری. یک خانه کار خیلی بزرگ اجاره کرده بودیم و استودیو بزرگی راه انداخته بودیم. یواش‌یواش شروع به درست کردن شوهای منحصربه‌فرد کردیم، شوهایی که تقریباً موردپسند جامعه و جوانان باشد؛ مخصوصاً جوانانی که اینجا بزرگ شدند.

در سال ۲۰۱۹ کار بسیار بزرگی را شروع کردیم، همان کارناوال ایرانیان که یک رژه خیابانی بود. چون سال اول بود، آن‌طور که بایدوشاید نتوانستیم اسپانسر تهیه کنیم و حمایت و پشتیبانی نشد. اما ازنظر نیروی مردمی خیلی‌ها به‌صورت داوطلبانه پا پیش گذاشتند و کمکمان کردند، طوری که خودمان هم سورپرایز شدیم. برای اینکه آن روز نزدیک به سه هزار نفر جمعیت در خیابان بودند و از زمین و هوا فیلم‌برداری می‌شد. چند کانال مختلف این برنامه را کاور کردند. مسابقه دختر شایسته را کانال آی. تی. ان آقای شب‌خیز به‌صورت مستقیم پوشش داد. آقای فرزان دلجو هم تلویزیون مرسی را داشت، ایشان هم به‌صورت زنده برنامه ما را پخش می‌کرد و همچنین تلویزیون آی تی سی در اینجا؛ یعنی هم‌زمان ۴ شبکه ایرانی داشتند به‌صورت لایو این برنامه را پخش می‌کردند.

خیلی‌ها بودند که از تلویزیون‌های دیگر جدا می‌شدند و می‌خواستند با ما همکاری کنند ولی ما هم محدودیت داشتیم و نمی‌توانستیم به همه جواب مثبت دهیم.

در فیس‌بوک دیدم که شما یک مؤسسه برای حمایت از هنرمندان را تأسیس کردید. چطور شد که این انجمن به‌وجود آمد؟

عباس حیدری: بله یک اتحادیه کوچک درست کردیم که بتوانیم هنرمندان ایرانی تورنتو را زیر یک سقف بیاوریم که اگر زمانی خواستیم یک کار گروهی انجام دهیم حداقل هنرمندان با همدیگر کمی آشنایی داشته باشند. ولی محدودیت خاصی روی آن نگذاشتیم و گفتیم هر کس هر هنری دارد می‌تواند در این گروه وارد شود. یکسری وارد شدند که می‌گفتند ما هنرمندیم ولی متأسفانه این داستان را به شوخی گرفته بودند. یک شخص نیمچه صدایی داشت و می‌گفت خواننده هستم یا شخص دیگری تازه ۴ آکورد گیتار یاد گرفته بود و می‌گفت من موزیسین هستم! ولی درنهایت توانستیم تقریباً یک تعداد به‌خصوصی را جلب کنیم و الان در اتحادیه تعداد زیادی عضو داریم.

در چند سال گذشته ما دیدیم بسیاری از دوستانی که در کار فیلم و تلویزیون و سینما و کارگردانی و غیره هستند دارند به اتحادیه جلب می‌شوند. اما متوجه شدیم آن‌ها یک‌دفعه عضو مجموعه نمی‌شوند. همیشه اول می‌آیند کمی چک می‌کنند، چند باری تماس می‌گیرند، یک صحبتی با هم می‌کنیم بعد اگر دوست داشتند برای عضو شدن اعلام آمادگی می‌کنند و ما هم قبول می‌کنیم.

در حال حاضر این اتحادیه اعضای زیادی در تورنتو دارد. البته تعدادی هم از آمریکا هستند، هنرمندان خوبی هستند، مثلاً تعدادی از آن‌ها را توانستیم از برنامه امریکن آیدل جذب کنیم.

این اتحادیه هنرمندان که راه‌اندازی کرده‌اید دقیقاً چه‌کاری برای هنرمندان انجام می‌دهد؟

عباس حیدری: اول‌ازهمه زیر یک سقف آوردن هنرمندان است که کار بسیار دشواری است، مخصوصاً هنرمندانی که واقعاً هنری در چنته دارند و می‌توانند برای جامعه و نه صرفاً برای دل خودشان کار قشنگی انجام دهند.

ما هنرمندان زیادی داشتیم که دلی کار می‌کردند ولی از قبول کردن آن‌ها در اتحادیه معذور بودیم. وگرنه حالا چند هزار نفر عضو اتحادیه بودند.

کمی در مورد تیم اجرایی و مدیریتی اتحادیه بیشتر برایمان بگویید.

عباس حیدری: بچه‌ها الان اینجا هستند. خودم هستم، کارهای اجرایی برنامه زیر نظر آقای زرین است، خانم دکتر نوری، خانم ثابت و اعظم خانم که طراحی لباس‌های مجموعه را از فرهنگی و محلی بر عهده دارند، سولماز خانم مسئول کارهای اینترنتی است و همچنین عکاس و فیلم‌بردار مجموعه است. دو برادر هستند که کارهای تکنیکال ما را انجام می‌دهند، آقای علیرضا که کارهای قسمت امنیت و همچنین لجستیک ما را انجام می‌دهد و همچنین آقا رضا. تعداد دیگری هم به ما اضافه شدند که ما هنوز در پکیج تیم نام آن‌ها را نیاوردیم.

باتوجه‌به ارتباطی که شما با هنرمندان در اینجا برقرار کردیم یک مقدار در مورد آن‌ها و مشکلاتشان صحبت کنید؟

عباس حیدری: مشکلاتشان که زیاد است؛ اول‌ازهمه مشکلات مادی است، چون هنرمند جماعت پول در جیبش نیست و همه دنبال شخصی هستند که روی کارشان سرمایه‌گذاری کند. مثلاً فیلم‌های ایرانی وارد کانادا می‌شد و به‌صورت تک سانس یا دو سانس نمایش داده می‌شد و تازه وقتی نمایش آن تمام می‌شد مردم می‌فهمیدند که این فیلم نمایش‌داده‌شده؛ یعنی هیچ هماهنگی پشت این برنامه‌ها نبود. یک فیلم ایرانی در یک روزنامه تبلیغ می‌کرد که در فلان روز فلان سانس این برنامه را داریم؛ بلیت فروخته می‌شد ولی دیگر ادامه نداشت.

یا مثلاً شما ببینید خواننده‌ای رجوع می‌کند؛ صدای خوبی دارد و می‌توانیم از او یک خواننده خوب بسازیم ولی موضوع این است که خودش هم باید قدم بردارد. مثلاً یک خواننده صدای بسیار عالی دارد ولی سازنده کابینت است. به او می‌گوییم فلان روز بیا برنامه ما آماده است ولی خودش می‌گوید در آن زمان کار دارد. از او می‌پرسم چه روزی وقت داری؟ می‌گوید یکشنبه!

خلاصه سر این موضوع مشکل داشتیم که بتوانیم این‌ها را جمع کنیم و من اتحادیه هنرمندان را تشکیل دادم تا این افراد بتوانند خودشان با همدیگر آشنا شوند و با هم همکاری کنند. در تلویزیون ما هم به روی آن‌ها باز است، مصاحبه لازم باشد انجام می‌دهیم، تلنتی باشد نمایش می‌دهیم و پشتوانه‌ای برای ترویج کارشان هستیم. ولی موضوع این است که ما یک‌قدم می‌توانیم برداریم و قدم بعدی را خودشان باید بردارند.

بازهم می‌گویم مسائل مالی هم برای ما مشکل ایجاد می‌کرد و هم برای آن‌ها. اگر من واقعاً توان مالی لازم را داشتم و می‌توانستم حمایت کنم حتماً حمایت می‌کردم اما این‌طور نیست.

یک نمونه قبلاً خدمتتان گفتم که شخصی مثلاً در کنسرت داریوش شرکت می‌کند ۱۰ هزار دلار پرداخت می‌کند که فقط تابلویی آن بالا نصب شود، اما برای پرداخت ۵۰۰ دلار برای کار فرهنگی هزار عذر و بهانه می‌آورد و از زیر این بار شانه خالی کند. یا خیلی از صراف‌ها هستند که وضعشان خوب است، ولی وقتی به آن‌ها می‌گوییم ما می‌توانیم تبلیغ شما را در شبکه‌های اجتماعی انجام دهیم شارژتان هم نمی‌کنیم، فقط برای تلویزیون از شما هزینه دریافت می‌کنیم، بازهم نمی‌پذیرند. چون اکثراً در حال حاضر صاحب سوشال‌مدیا هستند و وب‌سایت‌های خودشان را دارند. واقعاً کسی نیست که بتوانیم روی آن حساب باز کنیم. ما هم پوشش جهانی نداریم… روی این حساب یک مقدار از حجم کارهای تلویزیونی ما کم شده است. مسئله کرونا هم که دست‌برقضا باعث شد کار را به‌کلی تعطیل کنیم. از آن طرف برنامه داریم کارهای اجرایی را انجام دهیم؛ کارهای فرهنگی مثل فستیوال ایرانیان، تهیه و فروش غرفه‌های سرویس‌دهی در فستیوال‌های جمعی، مثلاً یک فستیوال سه‌روزه در پارکی برگزار کنیم که مردم با جامعه و سنت و فرهنگ ایران آشنا شوند و همچنان برنامۀ شادی برای ایرانیان باشد.

دولت کانادا از این جنس برنامه‌ها حمایت می‌کند؟

عباس حیدری: هم دولت فدرال و هم دولت ایالتی کمک می‌کنند؛ اما درصورتی‌که بک‌گراندی از فعالیت تو داشته باشند، تو باید به مدت سه چهار سال این کار را انجام دهی، اگر طی این مدت در این برنامه‌ها امتیاز منفی کسب نکنی حتماً حمایت دولت را خواهی داشت.

البته نماینده‌های مجلس هم باید حمایت کنند؛ آقای مریدی تا زمانی که در مجلس بودند همیشه از ما حمایت می‌کردند، آقای علی احساسی همین‌طور، آقای مجید جوهری را زیاد طرف‌دارش نیستم…

به‌هرحال سازمان خانه ایران یا کانون فرهنگ و هنر خانه ایران، به‌هیچ‌عنوان یک سازمان سیاسی نیست و فقط یک سازمان اجتماعی فرهنگی است که بیشتر به امورات فرهنگی و تاریخی ایران می‌پردازد. ما تا جایی که توان مالی داشته باشیم می‌توانیم این کارها را پیش ببریم. ما بانک ترانه را در خدمت مردم گذاشتیم، انواع و اقسام پازل‌های فرهنگی را وارد کردیم که مثلاً بچه‌ها با چیدن پازل‌های ۱۰۰۰ تکه لیلی و مجنون را بشناسند یا با قسمت‌هایی از شاهنامه آشنا شوند. ما همه این سرگرمی‌ها را در فروشگاه‌های ایرانی گذاشتیم اما متأسفانه مردم آن‌ها را نمی‌خرند. حتی تبلیغات هم تا جایی که توانایی داشتیم انجام دادیم ولی همچنان استقبال چندانی نمی‌شود.

به عقیده شما با وجود این مشکلات مالی که هنرمندان در کانادا با آن روبه‌رو هستند می‌توانند به فعالیتشان ادامه دهند؟

عباس حیدری: بازهم می‌گویم باید خودشان قدم بردارند؛ خدمتتان گفتم یک هنرمند صدا دارد ولی پول ندارد، من چطور می‌توانم به چنین کسی قول موفقیت بدهم؟ مگر سرمایه‌گذاری داشته باشند که بگوید این آدم صدای خوبی دارد من حاضرم اسپانسرش باشم! چطور می‌خواهید اسپانسر داشته باشید! شخصی که می‌خواهد یک تک سی دی منتشر کند حداقل ۱۰ تا ۱۵ هزار دلار باید هزینه کند. یک آلبوم با ۹ ترانه حداقل شصت هفتاد هزار دلار هزینه برمی‌دارد. تازه هنوز ویدئو ساخته نشده این فقط هزینه موزیکش است.

شما اشاره داشتید در برابر برنامه‌هایتان خیلی سنگ‌اندازی می‌کردند، این سنگ‌اندازی‌ها به چه صورتی بود؟

عباس حیدری: انواع و اقسام سنگ‌اندازی‌ها بود. اولین موضوعی که مشکل ایجاد می‌کرد لفظ «طرف سیاسی است» بود. این سیاسی بودن شلاقی بود که به همه مردم می‌خورد و مردم از آن آسیب می‌دیدند. اسم تلویزیون اچ تی وی که می‌آمد همه می‌گفتند این تلویزیون برای حیدری است، حیدری هم که سیاسی است! یعنی اگر کسی هم می‌خواست کار و کمکی کند با همین برچسب سیاسی که به من می‌زدند او را فراری می‌دادند. مثلاً مجری برنامه می‌آمد و می‌گفت: آقای حیدری من می‌خواهم به ایران رفت‌وآمد کنم و شما سیاسی هستید! گفتم: آقا کسی برای شما دعوت‌نامه نفرستاده خودتان به اینجا آمدید! من یک ماه تایم گذاشتم و با شما کار کردم، مجری‌گری را به شما یاد دادم و اینکه چطور جلوی دوربین برخورد کنید! الآن تازه یادت افتاده ما سیاسی هستیم؟ گفت که داخل آرم شبکه شما علامت شیر و خورشید است! آن لحظه دلم می‌خواست قدرتش را داشتم و می‌گفتم برو بیرون، اصلاً نمی‌خواهم اینجا باشی! ما اینجا داریم یک فعالیت فرهنگی انجام می‌دهیم، شما حتی نمی‌توانی به آرم شیر و خورشید که نماد فرهنگ ماست احترام بگذارید. این آرم نشان‌دهنده سلطنت‌طلب بودن من نیست، آن پرچم کشور من است. گفت: شکل پرچم ایران جور دیگری است! گفتم من اگر می‌خواستم زیر سلطه آن پرچم باشم خوب ایران می‌ماندم!

حتی در تبلیغ وسایل اسپرت هم همین موضوع مصداق دارد. ما تبلیغ را در اختیار روزنامه‌ها قرار می‌دادیم که کار را ساپورت کنند ولی آرم شبکه ما را نمی‌گذاشتند می‌گفتند سیاسی است و مشتری‌های دیگرمان را از دست می‌دهیم! و حتی ازنظر قانونی می‌توانم از این کارشان شکایت کنم آقا من دارم پول پرداخت می‌کنم، تبلیغ را در اختیار شما می‌گذارم، آن‌وقت شما آرم مجموعه ما را در تبلیغ نمی‌آورید! مثلاً می‌بینیم که روزنامه‌ها دارند از آزادی و این‌جور صحبت‌ها حرف می‌زنند ولی مقاله‌هایشان را افراد لابی کار می‌نویسند. اگر هم یکی دو دفعه در این مورد صحبت و اعتراض می‌کردیم می‌گفتند که پولش را دادند یعنی روزنامه پول می‌گرفت که طرف برایش مقاله بنویسد!

شما مثلاً الان می‌بینید فرد فعال در بازار مسکن آمده یک مقاله‌ای در یک مجله نوشته و زیر مقاله هم آگهی خودش را گذاشته است. حالا دیگر آن رسانه کاری ندارد این نوشته راست یا دروغ است. خلاصه رسانه‌های ما همه تبدیل به آگهی‌نامه شده است و در اصل کار فرهنگی انجام نمی‌دهند که هیچ سنگ‌اندازی هم می‌کنند. البته اگر این کار فرهنگی کنسرت باشد سرش دعوا می‌شود که چه کسی این را صفحه اول خودش چاپ کند.

زمانی که برنامه داشتیم به شهرداری و پلیس تورنتو نامه‌های پراکنده‌ای ارسال می‌کردند که کانون فرهنگ و هنر خانه ایران اصلاً نماینده ما نیست و ما اصلاً با آن مشکل داریم! پان‌تر کیست‌ها اعتراض کردند، بلوچ‌ها اعتراض کردند، انجمن اهوازی‌های اعتراض کردند و…

به اصرار جناب مریدی یک جلسه گذاشتیم تا با آن‌ها صحبت کنیم تا این مسئله حل شود و ما بتوانیم یک کار دسته‌جمعی انجام دهیم. وقتی وارد جلسه شدیم دیدیم ۲ نفر یکی از ازبکستان و دیگری از روسیه آنجا هستند. من به آن‌ها گفتم: شما اینجا چه‌کار می‌کنید؟ گفتند ما با مسئله پادشاهان مشکل داریم و شما دوباره می‌خواهید جشن‌های ۲۵۰۰ساله را در خیابان‌ها راه بیندازید! من گفتم: شما اصلاً چه‌کاره مملکت هستید؟ شما روس هستید چه‌کار به کار ما دارید؟ گفتند: نه ما اعتراض داریم؛ و من دیدم امضایشان را به‌عنوان معترض به پلیس دادند و پلیس هم طبق قانون فدرال باید به آن رسیدگی می‌کرد. همین باعث شد که کار ما عقب بیفتد و ما نیز مدام باید برای این مسائل جوابگو می‌بودیم. از ما خواستند امضای صاحبان صنایع و کالا در خیابان یانگ را جمع کنیم ما حدود شصت تا هفتاد امضا جمع کردیم اما هم‌زمان متوجه شدیم یک رسانه دیگر دقیقاً دارد همین کار ما را انجام می‌دهد و به آن‌ها می‌گوید کار ما غیرقانونی است و کار خودشان درست است. طوری که خود صاحب بیزینس با ما تماس می‌گرفت و می‌گفت این داستان از چه قرار است؟ این‌ها چه می‌گویند؟

جالب اینکه زمانی که با خودشان هم جلسه برگزار می‌کردیم می‌گفتند بیایید در این مسئله شریک شویم! من هم می‌گفتم آقا هیچ پولی در این کار نیست، در ضمن این‌همه هزینه شده اگر واقعاً می‌خواهید شریک شوید یک مقدار از این هزینه را شما پرداخت کنید. پول که نمی‌دادند هیچ انتظار شراکت هم داشتند. بعد هم که دیدند شدنی نیست شروع به داستان‌سرایی کردند. حتی یکی از این رسانه‌ها از ما شکایت کرده و ۱ میلیون دلار از ما خسارت خواست! که متأسفانه چون مسئله تقریباً شبیه جوک بود توجه زیادی به آن نشد ولی اقدامات دادگاهی، دفاعیه، وکیل و غیره داشتیم…

شکایت کرد که چه اتفاقی بیفتد؟

عباس حیدری: ببینید این شخص صاحب یکی از مجله‌های معروف تورنتو و همچنین یک تلویزیون اینترنتی است که قرار نیست اسم آن را بیاورم. ایشان قرار بود با ما همکاری کند و متأسفانه فکر کرد که این یک کار پول‌ساز است و ایشان باید ۵۰ درصد آن را داشته باشد و چون دید به هدفش نمی‌رسد از طریق جوان دیگری آمدند و شکایت کردند. البته سنگ‌اندازی‌هایی که می‌کردند را در مجله جوانان مطرح کردم و حتی در مجله جوانان از ایشان اسم بردم و به همین خاطر از من شکایت کرده و یک میلیون دلار ادعای خسارت کرد از زمانی شما که اسم من را بردید دیگر نه کسی به ما تبلیغ می‌دهد و نه کسی ما را تحویل می‌گیرد. وقتی این مسئله به دادگاه کشیده شد یک وضعیت خنده‌داری ایجاد شده بود. ولی ما زمان زیادی را صرف این شکایت کردیم و هزینه‌های زیادی بابت آن پرداخت کردیم. چون وقتی اینجا شکایت می‌شود باید رسیدگی شود و به‌راحتی نمی‌شود از زیر آن در رفت.

همه این اتفاقات درست لحظه‌ای شروع شد که ما در مراسم رژه بودیم و می‌خواستند با این کار به ما ضربه وارد کنند. همین افراد بودند که پان‌ترک‌ها، بلوچ‌ها و اهوازی‌ها را علیه ما شورانده بودند. ناخواسته این قضیه آن‌قدر به ما فشار آورد که با پلیس تماس گرفتیم و گفتیم اصلاً این برنامه را کنسل می‌کنیم خیال همه راحت! و به‌این‌ترتیب برنامه تورنتو را کنسل کردم. قرار بود در خیابان یانگ این کار را اجرا کنیم که به‌خاطر همین دردسرهایی که برای ما درست کردند نتوانستیم و به‌جای آن در خیابان بت فورد پشت خیابان یانگ این برنامه را برگزار کردیم. اتفاقاً برنامه خوبی هم بود، مورد استقبال افراد زیادی قرار گرفت و خیلی‌ها هم خوشحال بودند از اینکه چنین مسئله‌ای دارد در خیابان‌های تورنتو اتفاق می‌افتد. ما از مونترال، کلگری و همین‌طور از لس‌آنجلس پوشش داشتیم و این برنامه پوشش خبری زیادی گرفت و در کل خیلی سروصدا کرد.

سال ۲۰۲۰ قرار بود این اتفاق دوباره بیفتد که متأسفانه به دلیل بروز کرونا کنسل شد، حتی ما اقدام کردیم که در سال ۲۰۲۱ آن را انجام دهیم که کرونا همچنان ادامه پیدا کرد و انجام آن غیرممکن بود و درنهایت اجرای دوباره آن برنامه به ماه جولای سال ۲۰۲۲ موکول شد.

آقای عباس حیدری از شما سپاسگزاریم.

 

ارسال نظرات