عارف محمدی، نویسنده سینمایی
جسیکا زنی اهل اسکاتلند است که در شهر مدلین در کلمیبا ساکن و در شغل گلفروش و محصولات باغبانی فعالیت دارد. جسیکا به شهر بوگوتای کلمبیا سفر میکند تا از خواهر بیمارش که در بیمارستان بستری است عیادت کند. یک شب جسیکا با صدای عجیبی که میشنود از خواب بیدار میشود و رفتهرفته تعداد شنیدن این صدای عجیبوغریب بیشتر میشود. او مصمم میشود تا به دنبال منبع این صدا برود که این جستجو به جنگلهای آمازون و دیدار با مردی پررمزوراز میانجامد…
فیلم «خاطرات» Memoria همچون دیگر آثار آقای آپیچاتپونگ ویراستاکول که به دلیل دشواری تلفظ اسمش از سوی غربیها با نام مستعار «جو» نیز خطاب میشود، داستانی یک خطی با ساختاری غیرمتعارف دارد که اگرچه محبوب بسیاری از منتقدان جهان است اما فقط بینندگان خاصی طرفدار سینمای او هستند. در سینمای این فیلمساز تصاویر، پر از راز و رمز هستند و در «خاطرات» این بار خودِ موضوعِ داستان نیز بر پایه شنیدن صدایی پررمزوراز در گوش شخصیت اصلی است. جسیکا برای حل این راز به سراغ جوان متخصصی در یک استودیو صدا میرود و با توضیح جنس صدایی که میشنود آن جوان صداهایی را بازسازی میکند اما جسیکا را راضی نمیکند و این بار هر دو به سراغ شرکتی تحقیقاتی در امور صدا میروند که قادر هست تا حدودی رنگ صدا را مشخص کند. اما بازهم توضیحات قانعکننده نیست و تنها سرنخی که به دست میآورد این است که در بخشی از جنگلهای آمازون شاید چنین صدایی شنیده شود. فیلم ازاینپس با موضوعی فلسفی و ماورایی گره میخورد. دیدار با مردی منزوی در جنگل آمازون و صحبتهای پررمزوراز این مرد بهنوعی بیانگر بسیاری از رازهای کشف نشده طبیعت برای انسان است. به باور من برای نوشتن در باره فیلمهای ویراستاکول قلم نمیتواند بیانگر حس و حال این تصاویر باشد بلکه باید به درکی از طبیعت و جهان هستی رسید تا بتوان با فیلمهایی چون خاطرات و یا آثار قبلی او مثل «گورستان باشکوه» و «عمو بومنی کسی که گذشته را به یاد میآورد» ارتباط برقرار کرد. برای درک بیشتر و بهتر آثار او ترجیح دادم که در ادامه گفتوگویی را که با این کارگردان چند سال پیش و به هنگام نمایش فیلم گورستان باشکوه در فستیوال تورنتو انجام دادم را به این یادداشت کوتاه اضافه کنم. فیلم خاطرات برنده جایزه ویژه هیئت داوران در فستیوال کن ۲۰۲۱ شد.
نام فیلم: خاطرات Memoria فیلمنامه: آپیچاتپونک ویراستاکول بازیگران: تیلدا سوینتون، الکین دیاز، جین بالیبار، جوآن پابلو اورگو کارگردان: ز محصول کشورهای: ۲۰۲۱ /تایلند، کلمبیا، انگلستان و… زبان: انگلیسی و اسپانیایی |
آشنایی با کیارستمی سبب نوعی بیداری هنری در من شد
از چه زمان به فیلمسازی علاقهمند شدید؟
آپیچاتپونک ویراستاکول: در واقع من همیشه به فیلم و سینما علاقه داشتم. اما ۴۰ سال پیش (حتی تا ۲۰ سال پیش) تایلند بسیار متفاوت بود. آن زمان کار رسانهای «شغل» محسوب نمیشد. (شاید همهجا همینطور بوده است.) بنابراین به اصرار خانواده در رشته فیلمسازی تحصیل نکردم. علوم پایه خواندم و سپس به دانشگاه معماری رفتم که البته از این بابت خیلی خوشحالم. چون برای اولینبار «فضا» و «نور» را شناختم، و چگونگی ارتباط و موقعیت انسان در فضاهای متفاوت که معتقدم تا به امروز در فیلمسازی به من کمک کرده است. بعدها بود که به دانشگاه برگشتم و فیلمسازی خواندم.
در دانشگاه معماری علاقه به فیلمسازی را دنبال میکردید
آپیچاتپونک ویراستاکول: بله. من در دانشگاه انجمن فیلم را پایهگذاری کردم، برای فیلمها ساختمان طراحی میکردم، و حتی تز نهاییام را به طراحی استودیوهای فیلم اختصاص دادم.
در آثار شما همیشه رازورمزی میبینم که با وجود نماهای طولانی و داستان غیرخطی و گاهی پیچیده مرا تا انتها به خود جذب میکند. گویی تماشاگر را وادار به کشف رمزی میکنید. آیا این راز و رمز در نوعی خاستگاه معنوی یا عرفانی ریشه دارد؟
آپیچاتپونک ویراستاکول: بله. به این دلیل که شخصاً فیلمی را میپسندم که مخاطب را به فکر و مکاشفه وامیدارد. یعنی فیلمی که همه چیز را بازگو نمیکند. همینطور وقتی سفر میکنم، ترجیح میدهم که از پیش کمتر درباره مقصدم اطلاعات داشته باشم، و آگاهی خود را از طریق تجربه و کشف به دست بیاورم. بهاینترتیب فیلمهای من همیشه سعی دارند زمینهای برای برداشت شخصی ایجاد کنند. طبیعتاً وقتی همه چیز بهوضوح بازگو نمیشود، اثر رمزآلودتر جلوه میکند
همچنین به عقیده من بسیار زیباست که معنا را کنار بگذاریم، و فقط بر «بودن» تمرکز کنیم، جدا از هرگونه جستار و استنطاق. بسیار آرامشبخش است وقتی دست از جستجو برمیداریم. ازاینجهت فکر میکنم این خاصیت رمزآلودگی و آرامش را شخصاً و عمیقاً میپسندم.
در فیلم اخیرتان «گورستان باشکوه» این معنویت و تعمق بهوضوح مشهود است. آیا در دنیای امروز معنویت را راهی برای نجات بشریت، یا راهی برای معنابخشی به زندگی میبینید؟
آپیچاتپونک ویراستاکول: بحث پیچیدهای است. شخصاً معتقدم هرچه حدومرز کمتری برای خود قائل باشیم بهتر است. هرچه بار سبکتری از اعتقادات و باورهای شخصی را بر دوش بکشیم، تأثیر بهسزاتری بر ایجاد صلح خواهیم داشت. به این خاطر که اصل و نسب همهی ما نهایتاْ یکی است؛ بنابراین اگر تصور کنیم که مثلاً کسی که در خیابان با ما تصادف میکند در واقع برادر یا خواهر ماست، مسلماً کمتر عصبانی خواهیم شد. البته گفتنش آسان است. اما گاهی برای خود من هم مشکل است. البته مِدیتِیشِن و تعمق هم خیلی مؤثر است. نه صرفاً از نوع بودایی. تمرینهایی که روح و جسم انسان را احیا میکنند.
آیا مِدیتِیشِنی که در فیلم گورستان باشکوه میبینیم، بر اساس تجربهی شخصی شماست؟
آپیچاتپونک ویراستاکول: بر اساس تجربهی من در برخورد با افرادی است که مدیتیشن را یاد میدهند که گاهی بسیار خندهدار و گاهی حتی گمراهکننده است! در این صحنه از فیلم سعی کردم تصویری نیمهجدی و نیمه طنزآمیز ترسیم کنم.
سؤال بعدی من دربارهی سبک شماست. باتوجهبه اینکه مخاطب عادی با تصویر نماهای بلند و طولانی و بدون دیالوگ کمتر ارتباط برقرار میکند، چگونه و چرا این سبک را برای فیلمهای خود برگزیدهاید؟ چون به نظر میرسد که این خاصیت سبک شماست.
آپیچاتپونک ویراستاکول: نه. سبک تصویربرداری در کارهای من بیشتر به ریتم و البته موضوع کار برمیگردد. البته شخصاً به موضوع «خاطره»، و آنچه در خاطر انسان حک میشود توجه خاصی دارم. اینطور بگویم که فیلمی را اگر در تورنتو کار کنم مطمئناً ریتم کار متفاوت با تصویری است که در تایلند گرفتهام. چون چیزی از تورنتو (چه از طریق تجربه، و چه فیلم) در ذهن من حک نشده است. اما از تایلند خاطرات بسیاری را درونی کردهام که ریتم کنونی را به کار من دیکته کرده است. در واقع ریتم را تجربه شخصی هر فرد تعیین میکند.
در ابتدای مسیر، از چه کارگردانهایی بیشتر الهام میگرفتید؟
آپیچاتپونک ویراستاکول: در اواخر دهه نود میلادی، آشنایی با چند کارگردان تایوانی و ایرانی (از جمله عباس کیارستمی) برای من تکاندهنده بود و من را بهنوعی بیداری هنری رساند. اینکه ریتم کار این افراد به آن زمانبندی مدنظر من نزدیک بود درهای بسیاری را به روی من باز کرد تا سبک خودم را بهتر بشناسم.
از فیلمهای ایرانی نمونهای به ذهنتان میرسد؟
آپیچاتپونک ویراستاکول: از فیلمهای کیارستمی «مشق شب» بهخوبی در خاطرم مانده است. فیلم غمانگیزی بود. من را به دوران کودکی خودم برگرداند، و تمام آن قواعد که میبایست رعایت میکردیم. به همین دلیل برای من تجربهی مهمی بود از ایجاد ارتباط، علیرغم شکافهای فرهنگی.
«سندرمها و یک قرن» و «گورستان باشکوه» هر دو در بیمارستان تصویر میشوند. چرا بیمارستان را انتخاب کردید؟
آپیچاتپونک ویراستاکول: به این دلیل ساده که من در بیمارستان بزرگ شدم. پدر و مادر من هر دو پزشک بودند. چهل پنجاه سال پیش در شهر کوچک ما فقط یک بیمارستان وجود داشت. ما در یک واحد مسکونی واقع در محوطهی این بیمارستان زندگی میکردیم. بیمارستان در ذهن من حک شده است: معماری بیمارستان، بوی بیمارستان، و حتی خاصیت زمان در بیمارستان. گذر زمان در بیمارستان با همهجا فرق میکند. البته در کنار بیمارستان، مدرسه و سینما هم تأثیر عمیقی در من گذاشتهاند.
تابهحال پیشنهادی برای ساختن فیلمی در خارج از تایلند داشتهاید؟
آپیچاتپونک ویراستاکول: بله. از آمریکا و فرانسه پیشنهادهایی دریافت کردهام. ولی آن زمان حس میکردم آمادگی کار بیرون از کشور خودم را ندارم. حالا آمادهام اما نه برای کار در آمریکا یا فرانسه. بلکه اگر پیشنهاد از جایی باشد که به آن دلبستگی دارم حتماً این کار را خواهد کرد. مثلاً با کشورهای آمریکای لاتین ارتباط عمیقی احساس میکنم.
آخرین سؤال من دربارهی فیلم آخر شماست که در زادگاهتان ساختهاید. تأثیر جغرافیایی و عاطفی زادگاهتان بر روی فیلمسازی شما در مقایسه با سایر شهرها چگونه بود؟
آپیچاتپونک ویراستاکول: بیش از هر چیز غمانگیز بود. چون خیلی چیزها مثل سابق نبود. من سالهاست که در شهر دیگری زندگی میکنم و هرازگاهی فقط به زادگاهم سر میزنم؛ بنابراین برای ساختن فیلم باید جزئیات شهر را از نو میشناختم. خیلی از مکانها دیگر وجود خارجی نداشت. مجبور بودم بیشتر با آنچه مانده بود سر کنم: پارکها، دریاچه، بازار، و سینما. آنچه که در خاطرم حک شده است.
ارسال نظرات