احسان ظهیرآبادی
توضیح: این گفتوگو در ژانویه سال ۲۰۱۶ انجام شده و در شماره ۳۷۷، در فوریه ۲۰۱۶ در مجله هفته منتشر شده است. |
این هفته گپی داشتیم با رویا شاهحسینزاده.
خانم شاهحسینزاده متولد ۱۳۵۶ ارومیه شاعر، نویسنده و تصویرگر کتاب کودک است. او ادبیات خوانده و تاکنون ۳ مجموعه شعر و ۴۲ عنوان کتاب در زمینهی ادبیات کودک و نوجوان و به چاپ رسانده است. مجموعه شعرهای او به این نامها منتشر شدهاند:
قرمز همیشه انار نیست/ نشر هنر رسانهی اردیبهشت/۱۳۸۸
آخرین مکتوب عاشقانهی من/هنر رسانهی اردیبهشت/۱۳۹۰
باید از یاد من بروی/هنر رسانهی اردیبهشت/۱۳۹۲
خانم رویا شاهحسینزاده گرامی چه عواملی سبب پیوستن شما به جهان ادبیات شد؟
رویا شاهحسینزاده: فکر نمیکنم همهی آنها که به جهان ادبیات پیوستهاند یک روز نشسته باشند و براساس عواملی تصمیم گرفته باشند به جهان ادبیات بپیوندند. حتی فکر نمیکنم که واقعا به این جهان پیوستهام. چون معتقدم تنها گذر زمان است که ریزش بین دست به قلمها را انجام میدهد و تنها تعداد انگشت شماری را که واقعا ارزش پیوستن به این جهان را داشته اند نگه میدارد. حتی نمیدانم اگر پیوستهام تا چه حد است این پیوستگی. و ریسمانی که مرا بسته، چهقدر مستحکم است و آیا سالها بعد نامی از من در این جهان ارزشمند خواهد ماند یا نه. و اگر خواهد ماند به چه شکلی؟
اینها را نمیدانم اما میدانم که خیلی دلم میخواهد واقعا پیوسته باشم. بپیوندم و بمانم. اگر رنگ چشمهای مرا ژنها برای دختران دخترم و دختران دخترانشان به ارث خواهد گذاشت. چه زیباست که کلمات، اندیشه و عواطف مرا به آنها که بعد از ما خواهند آمد منتقل کنند. من همیشه فکر کردهام این جهان ادبیات است که سراغ آدمها میرود. سراغ آدمهایی که به هزار و یک دلیل دست به قلم بردهاند تا آنچه را که میاندیشند بنویسند. آنچه را که حس میکنند بنویسند. و به هزار و یک دلیل دیگر جور دیگری حس کردهاند و جور دیگری اندیشیدهاند. فکر میکنم این جهان ادبیات است که سراغ آدمها میرود نه آدمها.
این جهان ادبیات است که سراغ آدمها میرود. سراغ آدمهایی که به هزار و یک دلیل دست به قلم بردهاند تا آنچه را که میاندیشند بنویسند.
از میان سایر رشتهها و هنرها و… چرا شعر را انتخاب کردید؟
رویا شاهحسینزاده: نمیدانم چه شد و چگونه شد. اما تا جایی که به خاطر دارم این شعر بود که سراغ من آمد. وگرنه من داشتم زندگیام را میکردم و واقعا بیگناهم.
بیشتر در چه زمینههایی مطالعه میکنید؟ آیا از تجربهی دیگران برای نوشتههایتان استفاده میکنید؟
رویا شاهحسینزاده: مطالعات من بیشتر در حوضهی ادبیات است و شعر. در هر برهه از زندگی علاقه به خواندن شاعران خاصی داشتهام و هر کدامشان تاثیر بهسزایی در شکلگیری علاقه و عشق من به شعر داشتهاند. تاثیر بهسزایی در نگرش من به هستی.
علاقهام در کودکی با شاهنامهخوانیهای شبانهی پدرم شکل گرفت و بعدها، ده یا یازده ساله بودم که مجذوب حافظ شدم. سالها بعد با فروغ عزیز و شاملوی بزرگ و نیما و سهراب سپهری آشنا شدم و خواندنشان کبریتی کشید بر عشقی که از کودکی به شعر داشتم. بعدها با احمدرضا احمدی آشنا شدم و مدتها با شعر و صدای مهربانشان زندگی کردم و خواندم و خواندم و خواندم. از همه خواندم . نرودا، ناظم حکمت، آنا آخماتوا ، سیدعلی صالحی، براهنی، مشیری، منوچهر آتشی، بیژن نجدی، عباس صفاری و… . در من ولعی به شعر بود و هست که سیری نمیپذیرد. هر چند این روزها دیگر به اندازهی آن سالها از هر چه که میخوانم لذت نمیبرم و به وسواس رسیدهام.
آنوقتها هر شعری را چندین بار میخواندم و هر کاسِت صدای شاعران را بارها و بارها گوش میدادم. پیدا کردن و خواندن شعر هم کار سهلی نبود البته. مخصوصا در فضای کوچک پیرامون من و در حقیقت تنها معلم من در شهر و محیط کوچک زندگیام و در آن سالها، همین کتابها و شعرها بودند. آن وقتها هر چه از هر که دستم میرسید میخواندم.
خیلی زود و در 17 سالگی به استخدام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در آمدم و شدم مربی ادبی در کانون. کارم را با پاسخگویی و آموزش شعر و داستان از طریق مکاتبه به کودکان و نوجوانانی شروع کردم که در دوردستترین مناطق روستایی و… زندگی میکردند. آن نامهها و ارتباطهای در پرده و شاعرانه تاثیر بهسزایی در ادامهی راهم داشتند. همچنین دورههای متعددی که امکان آشنایی من با شعرای هم دورهام را فراهم کرد.
همیشه آرزو داشتم مثلا همسایهام بهجای سبزی خشک، برای گرفتن کتاب و دادن تازهترین رمانی که خوانده به من سربزند
آیا در حلقههای ادبی شرکت کردهاید و این حلقهها برای شما چه نقشی داشتهاند؟
رویا شاهحسینزاده: علاقهای به حلقههای ادبی نداشتهام و ندارم. این شاید برگردد به محیطی که در آن زندگی میکنم و تجربهی جسته گریختهای که از حلقههای ادبی و محافلش داشتهام. در مجموع علاقهای نداشتهام و ندارم. اما شاید اگر محفل و حلقهی ارزشمندی وجود داشت و در محیط دیگری بودم حالا موفقتر بودم.
دور و بر من آدمهایی که بخوانند، بنویسند، اهل اندیشه و تفکر باشند و بشود چیزی از لحاظ فکری و روحی از آنها تغذیه کرد خیلی خیلی کم و انگشت شمار بودهاند. دوست داشتم باشند. همیشه آرزو داشتم مثلا همسایهام بهجای سبزی خشک، برای گرفتن کتاب و دادن تازهترین رمانی که خوانده به من سربزند. یا همکار و هم اتاقیهام کسانی باشند که ساعتهایی که حوصلهمان از کار تکراری و اداری سر میرود درباره شعر و فیلم و هنر و سینما با هم صحبت کنیم اما بهجز چند سال اول اشتغالم در کانون که با آقای سیاوش رحیمی همکار بودم، هرگز این سعادت را نداشتم.
من این شهر را، فرهنگم را، مردمم را عاشقم. اما به شدت هم از آن رنجیدهام. از مقاومت نانوشتهای که در برابر زنان جریان دارد. از کوتهبینیها و تنگ نظریها. من از این چیزها خیلی رنجیدهام.
چه میزان فضای شهری خود را روی شعرتان تاثیرگذار میبینید؟
رویا شاهحسینزاده: تاثیر نامطلوب زیادی داشته این شهر بر شعر من و بر موفقیتم. من این شهر را دوست دارم و با دنیا عوضش نمیکنم اما این موضوع واقعیت تاثیر نامطلوب فضا بر زندگی و آثار من را تغییر نمیدهد. قطعا اگر در فضای مساعدتری بودم رویای دیگری میشدم. در شهر من کسی تشویقت نمیکند. دستت را نمیگیرد. کسی چیزی ندارد که از او بگیری و بگذاری روی داشتههات اینجور جاها بیشتر صندلی از زیر پای آدم میکشند و کافیست کمی حس کنند پیشتری، تمام همّ خود را معطوف میکنند و میرنجانندت. من این شهر را، فرهنگم را، مردمم را عاشقم. اما به شدت هم از آن رنجیدهام. از مقاومت نانوشتهای که در برابر زنان جریان دارد. از کوتهبینیها و تنگ نظریها. من از این چیزها خیلی رنجیدهام. و بالاخره یک روز از اینجا میروم.
بالاخره یک روز ازینجا میروم/ از مرتب کردن صبح به صبح تختخوابها/ از رژهای ملایم و/ ضد چروکهای حوالی سی سالگی/ کیفم را بر میدارم و میروم اداره/ از آدمهای ماشینهای مجاور/ بالاخره یک روز ازینجا میروم/ سالها قبل/ خیلی سال قبل/ یک روز ازینجا میروم/ دووور/ آنقدر دور/ تا فردایش که امروز است/ این شکلی نباشد/ میفهمی؟/ تو تا به حال سالها قبل ازینجا رفتهای/ که سالها بعد به اینجا نرسیده باشی؟!
بازخورد کتاب اولتان چگونه بود؟ کتابهای بعدی چه؟
رویا شاهحسینزاده: بازخورد مجموعهی اولم خوب بود و مردم دوستش داشتند و دست به دست گشت و آدمها خودشان به هم معرفیاش کردند و خیلی زود شناخته شد. اما باز هم دوری از مرکز و بعد مسافت بود و مافیای دنیای نشر که مانع شد کتاب به موقع به همه جای ایران برسد و خوانده شود و به موقع به چاپ مجدد برسد. باور نمیکردم شعرهام آنقدر سریع مخاطبشان را پیدا کنند. آنهم به آن وسعت. آنهم در شرایطی که حلقهی هیچ زنجیرهای نبودم. از محافل و مجامع و گروههای پایتخت دور بودم. هیچ دوست منتقدی نداشتم که برای فروش رفتن و سر زبانها افتادن شعرهایم یادداشتی برای کتاب بنویسد ولو منفی.
اما طفلکی «قرمز همیشه انار نیست» مثل یک کودک معصوم بیکس راه افتاد و راه خودش را باز کرد و تنها راه ارتباطی من با مردم وبلاگم بود آن روزها. یک روز خانمی پیامی توی وبلاگ برایم نوشته بودند که «من هر روز ساعت 5 صبح راهی محل کارم میشوم و مسافت زیادی را باید با اتوبوس و مترو طی کنم تا به محل کارم برسم. طی کردن این مسیر برایم همیشه حوصله سر بر و خسته کننده بود. اما، امروز تمام راه را با کتاب شما آمدم و اصلا نفهمیدم کی رسیدم». آن روز با پیام آن خانم که اسمشان یادم نیست گریه کردم. کودکی را به دنیا آورده بودم و رها کرده بودم در دامان جامعه. اما کودکم مادرهای زیاد و دوستان زیاد و صاحبان زیادی پیدا کرده بود. انعکاس و بازخورد اشعار را از طریق کامنت و ایمیل دریافت میکردم. خوشحال بودم. همان سال از ارشاد کرمان تماس گرفتند و گفتند کتابت برندهی جایزهی «گام اول» شده. از خوشحالی توی پوستم نمیگنجیدم. این شادی بخشترین خبر آن سالهای سخت بود. اما همان موضوع دوری از مرکز و… بود که باعث شد حق کتاب من تضییع شود. درست یک روز قبل از مراسم زنگ زدند و گفتند کتاب در داوری نهایی رای نیاورده و بعدها فهمیدم یکی از داوران که ناشر هم بود در دقایق نود کتابی از انتشارات خودش را جایگزین کرده است.
ظلم بزرگی بود اما بخشیدمشان. این در جهانی که بارها و بارها مرا رنجانده بود طبیعی بود. چه کسی میخواست از یک شاعر شهرستانی که زن هم بود و کسی را در جمع دبیرخانه و داوران و… هم نداشت دفاع کند؟ همین که شعرم تا آنجا هم خودش را پیش برده بود موفقیت بود برایم. بوسیدمش و گفتم، نگران نباش، تو اگر شعر خوبی باشی در دل سنگها هم راه خود را باز میکنی. مجموعههای دوم و سومم هم خیلی ستم دیدند اما دیگر برایم مهم نبود. مهم دلهایی بود که شعرم در آنها رسوخ میکرد و مهم همین بود که کودکان من خودشان راه را برای خودشان هموار میکردند .
از سختیهای نشر بگویید و تاثیرش بر مولف.
رویا شاهحسینزاده: همانطور که قبلا هم گفتم ما مشکل چندانی در مسیر نشر نداریم. هر مشکلی هم بود با پول حل میشود اما مشکلات بعد از نشر هستند که اذیت کنندهاند. اینکه میبینی کتابها دارند با باندبازی و منتقدبازی و یادداشتبازی و ناشربازی و… مدام به چاپ متعدد میرسند. اینکه بعد از چند مجموعه هنوز ناشران پولی که بایست را برای حق التالیف پرداخت نمیکنند. اینکه سود فروش جگرگوشههای تو به هر کسی میرسد جز خودت از اینکه حتی نقد که رسالتش رسالتی در حد و حدود داور و قاضی است هم در دست یک عده است و یک عدهی خاصی را فقط نقد میکنند، آنهم برای سر زبانها انداختن اسمشان… . اینها مشکلاند. اینها مرا به نقطهای زساندهاند که تصمیم گرفتهام از این به بعد ناشر مولف باشم. نه اینکه دنبال پول باشم. نه. دنبال این هستم که شعرم به تعداد کافی و به قیمت واقعی تکثیر شود و به دست مخاطبش برسد.
مشکلات بعد از نشر هستند که اذیت کنندهاند. اینکه میبینی کتابها دارند با باندبازی و منتقدبازی و یادداشتبازی و ناشربازی و… مدام به چاپ متعدد میرسند. اینکه بعد از چند مجموعه هنوز ناشران پولی که بایست را برای حق التالیف پرداخت نمیکنند. اینکه…
از نگاه صاحب نظران، در سالهای اخیر نشر شعر در ایران چهرهی جدیدی به خود گرفته و کمیت جای کیفیت نشسته، چه عواملی را در به وجود آمدن این فضا موثر میدانید؟
رویا شاهحسینزاده: آدمها همواره در پی جلب کردن توجهها به سمت خودشان هستند. این به دلیل خودمحور بودن جهانبینیِ همهی آفریدهها کاملا طبیعی است. آدمها دوست دارند خودشان را نشان بدهند. اثبات کنند و… . وقتی میبینند دیگران به راحتی با چاپ یک کتاب، هویتی برای خود دست و پا کردهاند با خودشان میگویند من چرا این کار را نکنم؟ از طرفی بر خلاف بسیاری، من معتقدم مسیر نشر، نه خود نشر، در اینجا نه تنها سخت نیست، بلکه بسیار سهل است. هر کس با سرمایهی اندکی نوشتههای خودش را برمی دارد و سراغ ناشری میرود و به چاپ میرساند. متاسفانه ناشران هم به خاطر مسایل مالی و سود میپذیرند. هیچ کس هم نیست که ورای مسایل دیگر، صرفا بر اساس کیفیت ادبی آثار مجوز نشر صادر کند. همین است که با فوجی از مجموعه شعر روبرو میشویم و کمیت جای کیفیت را میگیرد. در مورد اینکه جهان ادبیات ما به چه سمتی گرایش دارد هم فکر میکنم هم سوال خیلی خوبی است و هم سخت. یافتههای ذهنی من در این خصوص آنقدرها کامل نیست هنوز که جسورانه بیان کنم و ممکن است امروز نظری بدهم که چند صباح دیگر خودم هم به خلاف آن برسم. در مورد گرایش شعر به جهتهایی حرف بسیار است اما با دوست شاعر، منتقد و صاحبنظرم جناب آقای مهدی قلایی هم عقیده هستم که معتقد است «شعر ایران به سمت تبدیل شدن به یک شعر مدنی و مدنی شدن گرایش دارد». یک شعر که پس از گذر از جریانهای دههی هفتاد و هشتاد نه ساده است و نه آنقدر سخت که مخاطب عام قید خواندنش را بزند. بلکه شعری هست که جای خالیِ همهی نهادهای مدنی را پرکرده و بار آنها را یک تنه با خودش حمل میکند تا سر فرصت همه رابه مقصد تحویل بدهد.
آیا از نظر شما ادبیات امروز ایران تضعیف شده و اگر چنین است چه عامل یا عواملی در ایجاد این موقعیت دخیل بودهاند؟
رویا شاهحسینزاده: من فکر نمیکنم ادبیات امروز واقعا ضعیف باشد. ما برای بیرون کشیده شدن چهرههای این دوره باید کمی صبورتر باشیم. ادبیات امروز شاید اصلا ضعیف نیست. فقط انبوه و در دسترس بودنش است که باعث این برداشت شده. شیوههای امروزی ارتباطات باعث شده ما با سونامی نوشتار و شعر و داستان و… روبرو باشیم. شاید در این کثرت آنقدر آثار ضعیف به چشممان بخورد که فکر کنیم ادبیات به ضعف رسیده است. نود در صد متونی که با آنها مواجهایم همانها هستند که در دهههای گذشته در دفترهای خاطرات ته صندوقچهها خاک میخوردند. امروزه شبکههای مجازی و اینترنت باعث شده است هر کسی هر چه را که مینویسد به نمایش بگذارد و ارائه دهد و بسته به حال و هوای نوشتههایش مخاطبانی هم پیدا کند. من بر خلاف خیلیها نگران ضعیف بودن ادبیات این دوران نیستم و مطمعنم شاهکارها از دل همین سونامی سر بر خواهند آورد و ما برای قهرمان داشتن در عرصهی ادبیات به کمی زمان نیازمندیم. به کمی زمان و منتقدانی بزرگ و وارسته که سره را از ناسره باز شناسند و بازشناسانند و به این نیاز داریم که خودمان را نجات دهیم از این سر بام افتادن و آن سر بام افتادن. یک عده دارند از فرط ساده نوشتن میافتند و یک عده به اسم سبکهای مدرن و… از فرط پیچیده نویسی.
شاهکارها از دل همین سونامی سر بر خواهند آورد و ما برای قهرمان داشتن در عرصهی ادبیات به کمی زمان نیازمندیم. به کمی زمان و منتقدانی بزرگ و وارسته که سره را از ناسره باز شناسند و…
چه عواملی را باعث جذب بیشتر مخاطب به کارهای خودتان در فضای مجازی میدانید؟
رویا شاهحسینزاده: در گام اول همهی آن مشکلاتی که در بحث نشر مطرح کردم و در گام بعدی تعامل راحتتر با دیگر شعرا و نویسندگان. ارتباط راحت تر با مخاطبان. سانسور نکردنی که در شیوههای جدیتر نشر اثر با آن مواجهایم. همچنین دیدن بازخورد مخاطبان خاص و عام و مهمتر از همه علاقهای که آنها به ارتباط با من داشتند.
از مجموعهی جدیدتان بگویید؟
رویا شاهحسینزاده: چهارمین مجموعه شعرم را تحت عنوان «صدای زنگ درآمد» برای چاپ به انتشارات نیماژ سپردهام. که مراحل کسب مجوز را سپری میکند و قرار است در نمایشگاه کتاب سال ۱۳۹۵ ارائه شود. کتاب دیگری هم توسط همان ناشر در دست چاپ است تحت عنوان «من هیچکسش بودم» که شامل بهگزینی از اشعار من در سالهای گذشته است. همزمان، در نمایشگاه کتاب تهران در سال ۱۳۹۵، چاپ مجدد سه مجموعه شعر قبلی نیز توسط انتشارات هنر رسانهی اردیبهشت ارائه خواهد شد. کتاب دیگری هم در دست چاپ دارم که ترجمههای من است از یکی از شعرای بسیار جوان و موفق ترکیه که امیدوارم کارهای این مجموعه را هم به موقع تمام کرده و به نمایشگاه برسانم.
خانم شاهحسینزاده ممنونم.
رویا شاهحسینزاده: من هم از شما ممنونم.
ارسال نظرات