این روزها فیلم آتابای ساخته نیکی کریمی، بازیگر سرشناس ایران، در کانادا بر پردههای سینما است و در بسیاری از جشنوارههای داخلی و خارجی نیز شرکت کرده است. فیلمی مستقل به تهیهکنندگی نیکی کریمی و اثری غیرمتعارف با داستانی عاشقانه و شاعرانه که با استقبال خوب منتقدان و تماشاگران روبرو شده است. آتابای که به زبان آذری و فارسی در منطقه آذربایجان غربی در ایران ساخته شده، موفق شد تا علاوه بر کسب پنج جایزه از جشن انجمن منتقدان سینما، فیلم منتخب منتقدان ماهنامه فیلم در ایران شود. نیکی کریمی کارنامه مفصلی دارد که در این یادداشت نمیگنجد اما با حضور در بیش از شصت فیلم و کارگردانی شش فیلم و دریافت جوایز متعددی در بازیگری و کارگردانی گامهایش همواره رو به جلو بوده است. نمایش آتابای در تورنتو در روز جمعه سوم ماه ژوئن بهانهای شد تا با نیکی کریمی گفتگویی داشته باشیم. در این گفتوگو از ورود به سینما شروع کردیم تا به «آتابای» رسیدیم.
خانم نیکی کریمی گرامی، شما با نقش کوتاهی در فیلم وسوسه، اثر جمشید حیدری، در سال ۱۳۶۸ بازیگری را آغاز کردید، با دومین فیلم خودتان «عروس»، در یک نقش اصلی، به شهرت رسیدید و امروز با بازی در بیش از ۶۰ فیلم همچنان در زمینه بازیگری محبوب هستید. سؤالم اینجاست که شما درست بعد از عروس تصمیم گرفتید گزیدهکار باشید و حتماً برای یک بازیگر بسیار جوان رد پیشنهادهای مختلف در یک خانواده کوچک سینمایی در ایران کار آسانی نبود. آیا با توجه به اینکه کم سنوسال بودید در این تصمیمگیریها مستقل بودید یا از مشاوره دوستان و نزدیکان هم بهره میبردید؟
نیکی کریمی: باید بگویم که صحبت شما کاملاً درست است. من همیشه از مشاورهی پدر و مادرم استفاده کردم ولی واقعیت این است که چون در آن زمان ن آن زمآقصد نداشتم بازیگری را ادامه بدهم فقط به پیشنهادهایی پاسخ مثبت میدادم که فیلمنامهشان را دوست داشتم. سینمای ایران را در آن زمان دنبال میکردم و کارگردانهای بزرگ را میشناختم و اگر احساس میکردم نقش مناسبی در فیلم ندارم خیلی راحت فیلمنامهها را رد میکردم. بنابراین برای من آن وسوسه را اصلاً نداشت، گرچه با فیلمی به اسم «وسوسه» بازیگری را شروع کردم (با خنده). در حقیقت هنرپیشگی آنقدر وسوسهانگیز نبود که بخواهم بازیگر فیلمهای تجاری شوم و اینکه دوست داشته باشم مردم مرا بشناسند. خوب، شاید هم موفقیت فیلم عروس باعث شد که اصلاً خیلی درگیر این موضوع نباشم و چون آن زمان با سینمای تجاری و غیرتجاری و فیلمهای باارزش آشنا بودم بنابراین یه مقدار به خودم اعتماد کردم!
قبل و در زمان تهیه فیلم سارا با آقای مهرجویی صحبتهایی داشتیم. بعد از اینکه فیلم سارا ساخته شد من به آمریکا رفتم و یک سال مشغول تحصیل بودم که آقای مهرجویی فیلمنامهی «پری» را برای من فرستاد. قصد ندارم بگویم که فیلم برگرفته شده از صحبتهای ما بود بلکه میخواهم بگویم که آن مکالمات منتهی شد به فیلم «پری».
ستاره شدن گاهی اتفاقی است اما ستاره ماندن و در عین ستاره ماندن متفاوت بودن و متفاوت اندیشیدن کار بسیار دشواریست. پرسش من این است که چطور موفق شدید ستاره ماندن و متفاوت اندیشیدن را تلفیق کنید؟
نیکی کریمی: خب اولاً که لطف دارید، ولی فکر میکنم بهخاطر این که به ادبیات علاقه داشتم کار سینما را خیلی جدی گرفتم؛ دنیای سینما را در حقیقت عجین با ادبیات میدیدم. به همین خاطر کلاً نگاهم طوری بود که بیشتر مشغول خودشناسی و بالابردن آگاهی بودم؛ بنابراین نه به ستاره شدن فکر میکردم و نه به ستاره ماندن. بلکه به این فکر میکردم که در این سینما چطوری قصههایی که بلد هستم را بگویم و چه طوری در آن دوره فیلمهای بهتری را بازی کنم و در کل اینجور موضوعات دغدغه من بود.
قبل از اینکه به سراِغ آتابای برویم پرسشی دارم درباره «پری». این فیلم یک اثر خاص در کارنامه بازیگری شماست. برای درک بیشتر فیلم «پری» باید یک آشنایی نسبی با عرفان به طور عام و عرفان اسلامی به طور خاص داشت تا به فهم بیشتری از داستان و سیروسلوک شخصیت «پری» رسید. آیا برای نزدیک شدن به این نقش به عرفان پرداختید و تلاش کردیدبا آن آشنا شوید؟
نیکی کریمی: دراینجا باید به نکتهای اشاره کنم که قبلا هم آن را گفتهام. قبل و در زمان تهیه فیلم سارا با آقای مهرجویی صحبتهایی داشتیم. بعد از اینکه فیلم سارا ساخته شد من به آمریکا رفتم و یک سال مشغول تحصیل بودم که آقای مهرجویی فیلمنامهی «پری» را برای من فرستاد. قصد ندارم بگویم که فیلم برگرفته شده از صحبتهای ما بود بلکه میخواهم بگویم که آن مکالمات منتهی شد به فیلم «پری». به این خاطر که من خودم در آن زمان همانطور که اشاره کردم خیلی خودشناسی را دوست داشتم مثل خیلیها حدود ۲۰ یا ۲۱ سالگی خیلی مطالعه میکردم. (البته از دوران کودکی هم خیلی کتاب میخواندم.) از همهی نویسندگانی که شاید دوست داشتم در موردشان تحقیق کنم و مطمئنم شما هم همینطور بودید. مثلاً از نوشتههای دکتر شریعتی و مطهری تا جلال آلاحمد، همه را خوانده بودم و مفصل در باره آنها با آقای مهرجویی صحبت میکردیم. نهتنها درباره اینها بلکه در باره ذن، بودیسم و اینطور مقولهها نیز حرف میزدیم.
علاوه براینها سالینجر یکی از نویسندههایی هست که من خیلی دوستش دارم و آن زمان با آقای مهرجویی در باره خانواده گلس و بچههای خانواده که معروفترین شخصیتهای داستانهای سالینجر هستند صحبت میکردیم و اینکه قصههایی که راجع به آنها نوشته و چقدر جالبه که ناکامی و رنج به همراه هوش بالا این شخصیتها را تبدیل به آدمهای عجیبی میکند و اینها حتی آنقدر این هوش را بر نمیتابند که یک یا دو نفر از آنها خودکشی میکنند. همهی این صحبتها در نهایت به فیلم «پری» ختم شد. به هر حال برای من دوران خیلی عجیبی بود و از آن فیلم کلی خاطره دارم. مثلاً من خودم خیلی از اوقات در طول فیلمبرداری روزه میگرفتم، نه لزوماً به علت اعتقادات خاص بلکه در واقع میخواستم اون تجربهای که «پری» داشت را من هم داشته باشم و به نظرم آن فیلم برای هر بازیگری یک شانس و موقعیت خوب است نه بهخاطر اینکه خیلی نقش عجیبوغریبی است بلکه بهخاطر آن سیروسلوک درونی که هر بازیگری میتواند با آن نقش زیبا تجربه کند آنهم در کنار یک کارگردان فوقالعاده.
شما جزو آن دسته از بازیگران مطرح سینما هستید که یکبعدی نیستند. شما به ستاره بودن و شهرت بسنده نکردید و در حوزههای دیگری منجمله ادبیات فعالیت داشتید. مثل ترجمه کتاب نزدیکی یا Intimacy ازحنیف قریشی یا زندگینامه مارلون براندو. ریشه این علاقه به قبل از بازیگری بر میگردد یا بعد از آن؟ و آیا این علاقه مستمر بوده است تا به امروز؟
نیکی کریمی: من ازهمان زمان که بازیگری را شروع کردم حال و هوای همین حال حاضرم را داشتم! خیلی علاقه داشتم به ادبیات و به همین خاطر شاید خیلیخیلی بیشتر از حالا کتاب میخواندم. نویسندهها را کلاسه شده میخواندم و خیلی هم خوب میشناختم. در کل چون روحیه جستجوگری دارم نمیتوانم بیکار بشینم و روزمرگی خستهام میکند. اگرچه از طرفی هم میدانم که همه ما به این زندگی روزمره نیاز داریم اما چون به کار خیلی علاقه دارم، سعی میکنم که در حوزههای دیگری که علاقه دارم هم فعالیت کنم مثل همین کار ترجمه. حتی من سه سال پیش در سه ماه تابستانی که در شهر لندن بودم یک دورهی بازیگری گذراندم تا از این فرصت هم استفاده مفید کرده باشم.
دوران خیلی عجیبی بود و از آن فیلم کلی خاطره دارم. مثلاً من خودم خیلی از اوقات در طول فیلمبرداری روزه میگرفتم، نه لزوماً به علت اعتقادات خاص بلکه در واقع میخواستم اون تجربهای که «پری» داشت را من هم داشته باشم.
بعد از ساخت چند فیلم مستند و داستانی به سراغ آتابای آمدید. فیلمی که در این آشفتهبازار سینما غنیمت به شمار میآید. از فیلمنامه شروع کنیم. ایده و اقتباسی آزاد از کتاب «فصل نان» علی اشرف درویشیان. این نویسنده اهل کرمانشاه و کرد است و حدس میزنم فضای داستان ایشان در کرمانشاه بوده باشد، چطور شد که شما استان آذربایجان و یا ارومیه و خوی را با زبان ترکی آذری برای قصه انتخاب کردید؟
نیکی کریمی: اشاره درستی کردید. زمانی که فیلمبرداری «شیفت شب» چهارمین فیلمی که کارگردانی میکردم تمام شده بود و ما داشتیم کارهای فنیاش را انجام میدادیم، خیلی داشتم فکر میکردم که فیلم بعدی من چه خواهد بود. کتاب فصل نان درویشیان همیشه تو ذهنم بود و به قصههای آن فکر میکردم. اما علت این که ما سراغ آذربایجان رفتیم این بود که من قبلاً سر فیلمبرداری «باد ما را خواهد برد» آقای کیارستمی هم حضور داشتم و خیلی از فیلمهایی که در کردستان ساخته شده بود را هم میدیدم و دلم میخواست که برای فیلم «آتابای» به لوکیشن جدیدی برویم. این شد که تصمیم گرفتم لوکیشنهای فیلم در آن منطقه باشد. زمانی که «شیفت شب» در جشنوارهی فجر در بهمنماه نشان داده میشد به دیدار آقای درویشیان رفتم و یک بعدازظهری را در منزلشان در کرج همراه با همسر و فرزندانشان بودم. من کتابهای ایشان را همیشه خیلی دوست داشتم و برام مثل کتابهای صمد بهرنگی سادگی خاصی داشت و اگر از رئالیسم جادویی صحبتی میکنیم به نظرم در آثار درویشیان میشود مشاهده کرد. ایشان فقط به من گفتند که خیلی قصه را تغییر ندهید و من هم گفتم نه. ولی بعداً دیدم خیلی متفاوت شد (با خنده)! یک جملهای هم گفتند که نمیتوانم بیان کنم ولی با این مضمون که؛ داستان آنطوری نشود که در جواب گفتم، نه اصلاً نگران نباشید، سینمای من اینطوری نیست. خلاصه این که دقیقاً این مطلبی که اشاره کردید راجع به آشفتهبازار سینما، خوب خود من هم همین حس را داشتم، یک سری فیلمها را دوست داشتم و یک سری فیلمها را دوست نداشتم و همیشه فکر میکردم چه حرف جدیدی میشود زد، چه کاری میشود کرد که یک کتابی که میخوانیم و یکهویی مثلاً میگوییم همان اتفاق جادویی در آن هست و به ما میچسبه، اون چه ویژگیهایی داره؟ آن موقع یاد جملهای از آقای کیارستمی افتادم که همیشه میگفت؛ فیلم خوب مثل موسیقی کلاسیک است که وقتی گوش میدهی و از سالن بیرون میآیی آدمتر میشوی؛ فیلم باید حال آدم را خوب کند. به همین خاطر در ارتباط با ساخت «آتابای» بیشتر مطمئن شدم که قصهای است که درباره تضادهای فرهنگی توی یک شهر کوچک و در باره عشق است و خوب همهی اینها از همان قصه عشق و کاه گل (از کتاب فصل نان) بود و همهی این سرنخها را من در آن قصه داشتم ولی بعد به این نتیجه رسیدم که نمیخواهم مثل آن قصه در باره کودک و نوجوان باشد، بنابراین فیلمنامه را به این صورت کار کردیم.
تأثیرپذیری امری رایج در هنر و سینماست. بسیاری فرم آتابای را تحتتأثیر سینماگرانی مثل نوری بیلگه جیلان دانستهاند. اما برای من یک اوریجینالیتی و تصاویری پررمزوراز در فیلم آتابای است که نمونه آن را در برخی سکانسهای فیلمهای کیم کی دوک کرهای و وآپیچاتپونگ ویراستاکول تایلندی دیدهام. چقدر جغرافیای فیلم برایتان در ایجاد این حس و حال تصویری اهمیت داشت و یا چه عوامل دیگری به طور کل؟
نیکی کریمی: یکی از نکات خیلی مهمی که زمان نوشتن آتابای بهش فکر میکردم ابهام بود. به نظرم ابهام و رمز و راز است که در موفقیت یک درام نقش دارد و به آن شکل میدهد و یا حداقل در مورد قصههایی که من دوست دارم اینطوری است. حتی ابهام و رمز و راز در ارتباط با آدمها هم خیلی جالب است. برای مثال دوست داشتم سرنخهایی از این رمز و راز را از شخصیتهای اثیری آثار صادق هدایت در قصه فیلم داشته باشم. باز صحبت شما را تأیید میکنم که با تأثیرپذیری کاملاً موافقم و اصلاً یک امر بهشدت درستی است. اصلاً مگر ممکن است که تأثیرپذیر نباشیم. همهی ما داریم فیلم میبینیم، کتاب میخوانیم و آدمهای زیادی را دوست داریم. مثلاً یادم است که قبل از فیلمبرداری آتابای من فیلم سوزاندن (Burning) ساخته لی چانگ دونگ را دیده بودم و سینمای این فیلمساز را خیلی دوست دارم یا کارهای نوری بیلگه جیلان که مشخص است و یا چند فیلمساز دیگر. من فکر میکنم که یک وجه اشتراکی بین این اشخاص و خود من است. شاید این شباهت به خاطر نوع علاقههایمان باشد. من این بار سعی کردم نگذارم هیچ چیزی مانع شود تا آن کاری که میخواهم را انجام بدهم. از نظر جغرافیایی هم آن روستایی که میبینید به کمک طراح صحنه ساخته شد. چون به دنبال مکانی بودم که افق داشته باشد و ما بتوانیم تا آنجا که چشم کار میکند جایی را نبینیم. چرا که فکر میکنم تنهایی این آدم در چنین شرایطی نمود پیدا میکند.
آقای علیزاده هم فیلمنامه را خیلی دوست داشت. در ابتدا من واقعا میترسیدم چون در کارهایم خیلی از موسیقی فیلم استفاده نکرده بودم و فکر میکردم که استاد علیزاده الان بیایند چه اتفاقی خواهد افتاد. ولی ایشان یک آرامش و متانتی در شخصیتشان است که خیلی کمک کرد. از وقتی که فهمیدم این حس و انرژی را با کار برقرار کردهاند خیالم راحت شد ولی باز هم کمی نگران بودم که چه خواهد شد. اما واقعاً تأثیرشان فوقالعاده بود.
در دورهای که بسیاری از فیلمهای غیرمتعارف بهعمد طولانی هستند بر عکس آتابای انگار نیاز به زمان بیشتری مثلاً برای نزدیک شدن به شخصیت آتابای و تنشهای روحی این شخصیت در فیلم دارد. خودتان چه نظری دارید؟
نیکی کریمی: موافقم. ببینید در قصهی علی اشرف درویشیان وقتی که پسر میآید و سر کوچه منتظر دختر میشود و میبیند که دختر راهش را کج کرد و رفت، پایان تابستان است و پسر هم در حقیقت اولین ناکامی عشقی زندگیش را تجربه میکند و ناچار است که با آن روبرو شود و میرود. یادم است که وقتی در بچگی این کتاب را خواندم طعمی را چشیدم که دوست داشتم آن طعم را تماشاچی هم بچشد. البته به این موضوع فکر کرده بودم و وقتی که فیلمبرداری تمام شد و هنوز بچهها لوازم را جمع نکرده بودند، گفتم که ما شاید زمستان برگردیم، چون فکرم این بود که ما میتوانستیم فیلم را با یک لانگ شات (نمای دور) تمام کنیم و بعد این لانگ شات را دیسالو کنیم به لانگ شاتی که زمستان است. مکانی در آذربایجان پوشیده از برف و آتابای که حالا در آن شرایط بازهم تنهاست و بتوانیم یک لحظاتی او را در تنهاییش ببینیم. ولی بعد در زمان مونتاژ وقتی با موسیقی آقای علیزاده فیلم را تمام کردیم، من دیدم که دیگر در حقیقت آن اتفاق افتاده و تماشاچی هم در باره این آدم همان حس را دارد. ولی خب تا حدودی حق دارید. مسائل اقتصادی هنگام ساختن فیلمهایم باعث میشود که زمان فیلمبرداری خیلی محدودی داشته باشم. مثلاً زمان تدوین آتابای پلان اضافه نداشتیم یعنی اینکه پلان دیگری نداشتیم که استفاده کنیم. یعنی هر آنچه گرفته بودیم را استفاده کردیم. ولی شاید دفعهی بعد بتوانم جور دیگری کار کنم که سه ماهی فیلمبرداری کنیم. کمی آزادتر. کمی راحتتر.
اصولا ساختار خوب و تصاویر زیبا و دلنشین فیلم حاصل یک همکاری حرفهای بین کارگردان و فیلمبردار است. کمی در مورد همکاری با فیلمبردار، سامان لطفیان بگویید؟
نیکی کریمی: اوایل فیلمبرداری، فیلمبردارمان شخص دیگری بود. به نظر من این خیلی مهم است که یک فیلمبردار متوجه بشود که کارگردان چه میخواهد و به او کمک کند تا آن اتفاقی که او میخواهد در طول کار بیفتد. اما بعد از دو هفته دیدم که متاسفانه آن اتفاق نیافتاده و ما در طرز نگاه با هم اختلاف داریم. این بود که من یک شب تا صبح توی خوی راه رفتم و بعد صبح به بچهها اعلام کردم که ما باید این مسئله را عنوان کنیم چون فیلم برایم خیلی مهم است و اگر با این شکل ادامه پیدا کند این فیلم یک فرم دیگری خواهد شد. چند روزی کار تعطیل بود تا اینکه آقای لطفیان آمدند ومن جاهای مختلف و لوکیشنهای مختلفی را به ایشان نشان دادم و بعد عکسهایی را با هم دیدیم و خیلی راجع به نور با هم صحبت کردیم و اقای لطفیان بهشدت همراه بود. باید بگویم که ذوق و استعداد عجیبی دارند و واقعاً از فیلمبردارهای بسیار خوب سینمای ایران هستند. سامان بهشدت فیلمنامه را دوست داشت و این خیلی تأثیر داشت و در کل خیلی همکاری خوبی بود.
موسیقی حسین علیزاده روح غریبی به کالبد فیلم و تصاویر پر رمز و راز آن داده است. از همکاری با علیزاده نیز برایمان بگویید؟
نیکی کریمی: جالبه، همانطور که راجع به آقای لطفیان گفتم آقای علیزاده هم فیلمنامه را خیلی دوست داشت. در ابتدا من واقعا میترسیدم چون در کارهایم خیلی از موسیقی فیلم استفاده نکرده بودم و فکر میکردم که استاد علیزاده الان بیایند چه اتفاقی خواهد افتاد. ولی ایشان یک آرامش و متانتی در شخصیتشان است که خیلی کمک کرد. از وقتی که فهمیدم این حس و انرژی را با کار برقرار کردهاند خیالم راحت شد ولی باز هم کمی نگران بودم که چه خواهد شد. اما واقعاً تأثیرشان فوقالعاده بود. چند روز پیش هم که ایشان جایزه منتقدین رو گرفتند و من تلفنی به ایشان تبریک گفتم، پاسخ دادند که خوب این یک رابطه دوطرفهست یعنی هر کس که در فیلم کارش درآمده حاصل ارتباط خوبی است که با فیلم، کارگردان و با فیلمنامه برقرار کرده است. و زمانی هم که ایشان سر صحنه بودند همینطور بود و البته چون زبانشان هم ترکی آذریست همین هم خیلی کمک میکرد.
یکی از دوستانم که در استانبول صاحب گالری است خبر داد که یک نمایشگاه عکس است که از آثار عکاسی شما هم در آن مجموعه است. میدانم که سالها در زمینه عکاسی فعالیت حرفهای داشتید و با آقای کیارستمی هم همکاری میکردید. از نمایشگاه استانبول بگویید؟
نیکی کریمی: بله. در واقع این یک نمایشگاه گروهی است و از من هم عکس خواسته بودند و من از نمایشگاه عکس آخرم به اسم «گل مردگی» که سه چهار سال پیش بود تابلویی را به این نمایشگاه ارایه دادم. در زمینه عکاسی، با اینکه عکسهای زیادی را از پشت صحنه آتابای گرفتم اما هنوز وقت نکردم انها را آماده کنم تا بتوانم در زمان اکران فیلم نمایشگاهی را هم برای عکسهایش بگذارم. عکاسی جزو کارهاییست که خیلی علاقه دارم اما در این چند سال اخیر به دلیل مشغله کاری در حوزه ساخت فیلم و اکران در کشورهای مختلف فرصتی برای این کار پیدا نکردم.
خانم نیکی کریمی از شما سپاسگزاریم برای وقتی که در اختیار «هفته» گذاشتید.
ارسال نظرات