پدرام سامانی در تماس با «هفته» درباره اتفاقی که برای مادربزرگش در فرودگاه افتاده بود؛ به ما گفت: «مادربزرگم بهتنهایی از شیراز عازم کانادا بودند. هواپیمایشان در روز پنجشنبه چهار اوت به فرودگاه مونترال رسید و با اینکه از قبل برای ایشان درخواست ویلچر کرده بودیم ولی به دلیل عدم توانایی در صحبتکردن به زبان اینجا و همچنین ندانستن روند دریافت ویلچر، حدود پنج ساعت در فرودگاه مونترال با آشفتگی و ترس سرگردان بود اما دریغ از اینکه یک هموطن ایرانی به ایشان کمک کند.!»
پدرام که برای استقبال مادربزرگش به فرودگاه رفته بود؛ ساعتها با نگرانی منتظر او میشود و در نهایت؛ بعد از چند ساعت یکی از ماموران فرودگاه در تماس تلفنی به او از وضعیت مادربزرگش خبر میدهد. حتی این خبر هم دیدار مادربزرگ را چند ساعت دیگر به تعویق میاندازد؛ چون پیداکردن در خروجی و برداشتن چمدانها از مادربزرگ زمان زیادی میگیرد. در نهایت پدرام برای بار دوم تماسی را از طرف یکی دیگر از ماموران فرودگاه دریافت میکند. خانمی بسیار مهربان و خوشبرخورد که مادربزرگ را تا رسیدن به در خروجی و پیوستن به پدرام همراهی میکند.
پدرام که از این اتفاق بسیار ناراحت بود، میگوید: «من درخواست ویلچر داده بودم و همچنین اطمینان داشتم تعداد زیادی هموطن در پرواز قطر هستند که میتوانند به مادربزرگم کمک کنند؛ برای همین اصلا انتظار چنین پیشامدی را نداشتم.»
البته به گفته آقای سامانی؛ بخشی از این اتفاق بر عهده پرواز قطری بوده که گویا درباره روند دریافت ویلچر اطلاعرسانی دقیق نکرده بودند و با اینکه زمان خروج از هواپیما تعدادی از کارمندان فرودگاه با ویلچر در آنجا حضور داشتند اما مادربزرگ ایشان تصور میکند که کسی باید اسم او را صدا بزند و به دنبالش بیاید.
اما این اتفاق نمیافتد. مادربزرگ هم ترس ندانستن زبان و همراه بر او غلبه میکند. در این زمان از تعدادی ایرانی در اطرافش درخواست کمک و راهنمایی میکند که به گفته پدرام؛ متاسفانه پاسخ مهرآمیزی دریافت نمیکند.
مادربزرگ بعد از آن سعی میکند تا با راهافتادن پشت سر افراد ایرانی؛ مسیر خروج را پیدا کند اما بازهم موفق نمیشود چون به گفته او آنها سعی میکردند بهاصطلاح او را قال بگذارند.
تلختر از همه اینکه؛ مادربزرگ ۸۵ساله در صحبتکردن با آفیسرها به دلیل ناتوانی در زبان به مشکل برمیخورد و طوری دچار استرس و شوک میشود که گمان میکند؛ میخواهند او را به ایران بازگردانند.
پدرام میگوید: «اگر به مادربزرگ؛ کمک کوچکی از طرف یک هموطن میشد؛ او اینهمه اذیت و آزار نمیدید. بههرحال مادربزرگ و پدربزرگهای زیادی هستند که گاهی مجبور میشوند این سفر طولانی و خستهکننده را بهتنهایی طی کنند. کمک و راهنمایی ما در طی این مسیر و حتی کمک کوچکی در حد بلندکردن چمدان آنها از روی ریلهای چرخان میتواند برای آنها موثر و دلگرمکننده باشد.»
ارسال نظرات