نویسنده: مصطفا عزیزی
یک تصادف ساده (به انگلیسی: It Was Just an Accident) (به فرانسوی: Un simple accident) فیلمی سیاسی و پلیسی دلهرهآور به نویسندگی و کارگردانی جعفر پناهی است. این فیلم در کن امسال، ۲۰۲۵، «نخل طلا» را برنده شد. ضمنا در روز اول جشنوارهی بینالمللی تورنتو (تیف) به نمایش درآمد و مورد توجه تماشاگران قرار گرفت. این فیلم به صورت مشترک توسط ایران، فرانسه و لوکزامبورگ تهیه شده است. فیلیپ مارتین تهیهکننده قدرتمند فرانسوی که فیلم «آناتومی یک سقوط» اثر «ژوستین تریه»اش برندهی نخل طلای طلای کن شد این فیلم را به همراه خود جعفر پناهی تهیه کرده است.
پیشینه:
آریل دورفمان نمایشنامهنویس برجستهی شیلیایی که پس از کودتای پینوشه علیه سالوادور آلنده به آمریکا گریخت و اکنون در سن ۸۳ سالگی در آمریکا زندگی میکند. نمایشنامهیی نوشت است به نام «مرگ و دوشیزه» که محور و لاگلاین آن به طور ساده شناسایی شکنجهگری به طور تصادفی ست که توسط دختر جوانی از روی صدایش شناسایی میشود و تردید او که آیا او همان شکنجهگر است یا نه موجب حوادث بعدی میشود. مضمون آن همان بحث قدیمی است که آیا باید به همان روشهای اهریمنی او را شکنجه داد یا نه این دور باطل باید جایی قطع شود.
این نمایشنامه به دلیل این که با مضمون دیکتاتوری و شکنجه و انقلاب و انتقام سروکار دارد مورد توجه زیادی قرار گرفت است و در کشورها و زبانهای مختلف روی صحنه رفت است. برداشتها و گونههای مختلفی از آن نوشته شده است و روی صحنه یا پرده رفته است.
برگردانهایی هم از این نمایشنامه با نامهای «مرگ و دختر جوان»، حشمت کامرانی؛ و «مرگ و دختر» محمود کیانوش در تهران منتشر شده است.
اجراهای متعددی هم در ایران از نمایش، یا برگرفته آن، روی صحنه رفت و در شهر تورنتو دستکم توسط حسین افصحی نمایش «زن آزادی زندگی» و محمد یعقوبی «تیمور لنگ» با نگاهی به این نمایش دورفمان نوشته شده است و جالب است که در نمایش یعقوبی همانطور که از نام آن «تیمور لنگ»، میتوان حدس زد، قربانی شکنجهگرش را از روی صدای پای مصنوعی و نامی که در زندان به او داده بودند شناسایی میکند و در فیلم پناهی هم چنین است.
«یک تصادف ساده» جعفر پناهی
خلاصه روایت
(هشدار این خلاصه ممکن است موجب لوث (اسپویل) داستان شود.)
مردی به نام اقبال (ابراهیم عزیزی) با همسر باردارش و دختر کوچکشان رانندگی میکند که با جانوری تصادف میکند و آن را میکشد. این تصادف، آسیب شدیدی به ماشین وارد میکند و بعد از طی مسافتی از کار میافتد. اقبال به تعمیرگاهی که متعلق به وحید (وحید مبصری) است میرود تا ماشین را تعمیر کند. وحید که کارگر سادهیی است و در طی جنبشی در ایران زندانی شده بود توسط «اقبال» شکنجه شده است او را تعقیب میکند و میرباید و به بیابانی میبرد و میخواهد او را زنده بهگور کند و «اقبال» گردن نمیگیرد که شکنجهگر است وحید دچار تردید میشود و به سراغ کتابفروشی به نام سالار (ژرژ هاشمزاده) میرود او قصد منصرف کردن وحید را دارد اما معلوم نیست چرا وحید را میفرستد سراغ شیوا (مریم افشاری) شیوا هنرمند عکاس است و مشغول عکاسی از عروسی گلرخ (حدیث پاکباطن) و داماد، علی، (مجید پناهی) همگی به سراغ حمید (محمدعلی الیاسمهر) که جوان بیکار و بسیار خشمگین است میروند. همهی اینها پشت ون وحید که «اقبال» نیمهجان هم در آن است. به بحث و گفتوگو میپردازند.
ایرانی شدن
من گمان نکنم در هیچکجای دنیا که این نمایش روی صحنه رفته باشد یا کسانی که در سینما فیلم پولانسکی را دیدن در صحنههایی از فیلم بلند بلند بخندند اتفاقی که در هنگام نمایش این فیلم در تیف افتاد. تصور میکنم این به دلیل موقعیتهای گروتسک (عجیبپردازی ( که ما را به طنز سیاه میرساند است و این دقیقا مدل ایرانی شدهی «مرگ و دوشیزه» است. تصور کنید پشت یک ون در صندوقی شکنجهگر بیهوش افتاده است و یک عروس داماد و یک عکاس و دوستپسر سابقاش به همراه زن در حال وضع حمل شکنجهگر دراز کشیده روی صندوق باشد و بعد در مورد مسایل مهم بشری بحث کنند. و این واقعیت موجود ایران امروز است.
جسورانه بودن فیلم
پس از خیزش «زن زندگی آزادی» سینمای زیرزمینی ایران شکل گرفت که مشخصهی بارز آن زنان بدون احجاب اجباری است. و فیلم پناهی هم از این قاعده مستثنا نیست و زنان در آن حتا در خیابان بدون حجاب اختیاری هستند.
یکی دیگر از مشخصات فیلمهای مستقل بهره بردن از بازیگرانی که در سینما دستکم شناخته شده نیستند است که در این فیلم هم چنین است و بازیها هم همه خوب است.
آنقدر این فیلم جسورانه است که آدم را دچار تئوری توطئه میکند. مانند «حمید» فیلم که مرتب تئوریهای عجیب و غریب میسازد و آخر کار هم میگذارد و میرود و از خیر انتقام میگذرد.
چطور میشود چنین فیلمی ساخت و ممنوع الخروج نشد؟ چرا دیگران که چنین فیلمهایی ساختند ممنوع الخروج شدهاند؟ چرا محمد رسولاف از کوه و کمر کشور را ترک کرد؟ آیا موقعیت بغرنج جمهوری اسلامی که زیر فشار جنگ و فقر و فاقه قرار دارد و اکثریت مردم ناراضی هستند این تحمل را موجب شده است؟ شاید! نمیدانم.
نقاط ضعف فیلم
پرگویی و تیپسازی و همهی مسایل جمهوری اسلامی را از رشوه گرفتن مامور پلیس تا فتوای ایتالله خمینی برای تجاوز شرعی به دختران باکره و سپس اعدام کردن آنها تا همین دنیایشان را جهنم کنند هم آن دنیایشان را در فیلم آمده است.
از نظر فریم و قاب درست است که صحنهی «ون» و «گور» تعادل ندارد و برای همین درخت خشکشدهیی سمت چپ کاشته شده است اما اگر درخت در فیلمهای عباس کیارستمی اصیل است در اینجا «رونوشت» است و «رونشت برابر اصل» نیست.
پایان فیلم هم از آن دست پایان بازهایی ست که نویسنده نمیدانسته چگونه تمامش کند و گذاشته است به عهدهی بینند. نمیخواهم بیشتر توضیح دهم تا لطف دیدن فیلم از بین نرود. شاید روزی دیگر در مورد پایانهای باز نوشتم.
سرانجام
بیشک برنده شدن نخل طلای کن بیهیچ گفتوگویی جای تبریک دارد و امیدوارم گردش روزگار بهنحوی نگردد که برای جعفر پناهی و تیم جسورش که این فیلم را ساختند اتفاقی بیافتد و ما به ایران آزاد و بدون جمهوری اسلامی یا هر دیکتاتوری یا مافیا و هرجومرج برسیم.

ارسال نظرات