متن زیر سخنرانی ژنرال وسلی کلارک در تاریخ ۳ اکتبر ۲۰۰۷ در Commonwealth Club of California در شهر سانفرانسیسکو است.
تحریریه هفته
آنچه در ۱۱ سپتامبر رخ داد این بود که ما استراتژی نداشتیم، توافق دو حزبی نداشتیم، و هیچ فهم مشترکی در میان مردم آمریکا وجود نداشت. در عوض، در این کشور یک کودتای سیاستی رخ داد. بله، یک کودتا، یک کودتای سیاستی. یک عده افراد سرسخت کنترل سیاست آمریکا را به دست گرفتند و هیچوقت هم زحمت ندادند بقیه ما را در جریان بگذارند.
ده روز بعد از ۱۱ سپتامبر به پنتاگون رفتم. نمیتوانستم از «مادر ارتش» دور بمانم. برگشتم تا دان رامسفلد را ببینم. در دهه ۱۹۷۰ به عنوان عضو دورهٔ فلوشیپ کاخ سفید با او کار کرده بودم. همه اینها در کتابم هم آمده. به او گفتم: «در CNN کارم خوبه؟» گفت: «آره، آره، خوبه.» گفت: «کتابت رو خوندم.»
(این کتاب درباره کمپین کوزوو است)
گفت: «فقط میخوام یه چیز بگم. هیچکس نمیتونه به ما بگه کجا و کی بمباران کنیم، هیچکس.»
گفت: «میخوام اسم این رو بذارم یک ائتلاف شناور.»
گفتم: «نظرتون راجعبه این چیه؟"
گفتم: "قربان، ممنون که کتاب من رو خوندید."
گفت: «خب، همین، دیگه وقت ندارم.»
رفتم پایین تا پنتاگون را ترک کنم، که یکی از افسران ستاد مشترک من را به دفترش کشاند و گفت: «قربان، قراره به عراق حمله کنیم.»
گفتم: «چرا؟»
گفت: «نمیدونیم.»
گفتم: «آیا صدام به ۱۱ سپتامبر ربط داشته؟»
گفت: «نه.»
گفت: «ولی انگار نمیدونن با تروریسم چه کنند. فکر میکنن با حمله به کشورها میتونن قوی به نظر بیان و تروریستها رو بترسونن.»
گفت: «مثل اون ضربالمثله: اگر تنها ابزاری که داری چکشه، همه چیز برات میشه میخ.»
با ناراحتی از اونجا بیرون اومدم.
ما به افغانستان حمله کردیم. از این بابت خوشحال شدم. کار درستی بود.
حدود شش هفته بعد دوباره به پنتاگون رفتم. همان افسر را دیدم. پرسیدم: «چرا هنوز به عراق حمله نکردیم؟ هنوز قراره حمله کنیم؟»
گفت: «نه، موضوع بدتره.»
یه برگه از روی میزش برداشت و گفت: «تازه این یادداشت رو از دفتر وزیر دفاع گرفتم. میگه ما قراره در عرض پنج سال به هفت کشور حمله کنیم و حکومتهاشون رو سرنگون کنیم: عراق، سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و ایران.»
گفتم: «این یادداشت طبقهبندیشدهست؟»
گفت: «بله قربان.»
گفتم: «پس نشونم نده.»
گفت: «ولی میخوام راجعبهش حرف بزنم.»
من این اطلاعات رو برای شش تا هشت ماه پیش خودم نگه داشتم، شوکه شده بودم. نمیتونستم باور کنم حقیقت داشته باشه. ولی دقیقاً همین اتفاق افتاد. آن افراد سیاست آمریکا رو قبضه کردند.
یاد یک ملاقاتم در سال ۱۹۹۱ با پال ولفوویتز افتادم. اون زمان در سال ۲۰۰۱ معاون وزیر دفاع بود، اما در سال ۱۹۹۱، معاون سیاستگذاری وزیر دفاع بود — سومین مقام ارشد پنتاگون.
من در آن زمان ژنرال یکستاره بودم و فرمانده مرکز آموزش ملی.
یک بار او را دیده بودم و گفته بود: «اگر به واشنگتن آمدی، من را ببین.»
در واشنگتن بودم. یک بعدازظهر جمعه بود. رفتم دیدن کالین پاول، که پنج دقیقه وقتش را داد و من را روانه کرد.
در پنتاگون حوصلهام سر رفته بود، با خودم گفتم: «برم ولفوویتز رو ببینم.»
با او تماس گرفتم و وقت گرفت.
اسکوتِر لیبی به در آمد، برای اولین بار دیدمش، من را به داخل برد.
گفتم: «آقای معاون، حتماً از عملکرد نیروها در عملیات طوفان صحرا راضی هستید؟»
گفت: «آره، ولی نه واقعاً.»
گفت: «ما باید صدام حسین رو حذف میکردیم و نکردیم.»
این درست بعد از شورش شیعیان در مارس ۹۱ بود که ما آن را تحریک کرده بودیم ولی دخالت نکردیم.
گفت: «اما یک چیز یاد گرفتیم، اینکه میتونیم ارتشمون رو در خاورمیانه به کار ببریم و شورویها جلوی ما رو نمیگیرن.»
گفت: «پنج تا ده سال فرصت داریم که رژیمهای باقیماندهٔ متحد شوروی مثل سوریه، ایران، عراق رو جمع کنیم، قبل از اینکه ابرقدرت بعدی بیاد سراغمون.»
و من که از صحرای موهاوی آمده بودم و داشتم نیرو تمرین میدادم، یه دفعه یه نفر همچین چیز سنگینی پرت میکنه توی ذهنم! هنوزم یادمه، چون شوکآور بود.
یعنی هدف ارتش اینه که جنگ راه بندازه و حکومتها رو عوض کنه؟ نه اینکه جلوی جنگ رو بگیره؟
میخوایم کشورها رو اشغال کنیم؟
مغزم داشت منفجر میشد، ولی گذاشتمش کنار.
این کشور توسط گروهی از افراد با یک «کودتای سیاستی» به کنترل دراومد.
ولفوویتز، چنی، رامسفلد و چند نفر دیگه از پروژهای به نام «قرن جدید آمریکایی» (Project for the New American Century).
اونا میخواستن خاورمیانه رو بیثبات کنن، زیر و رو کنن، و به کنترل خودشون در بیارن.
همهاش برمیگشت به همون حرفها در سال ۱۹۹۱.
آیا کسی این رو به شما گفته بود؟
آیا یک گفتگوی ملی دربارهاش انجام شد؟
آیا سناتورها و نمایندگان کنگره ایستادند و این نقشه رو محکوم کردند؟
اصلاً چنین بحثی نشد.
و هنوز هم نشده.
و به همین دلیله که ما در عراق شکست خوردیم.
چون ایران و سوریه از این نقشه خبر دارند.
کافیه هفتهنامه *The Weekly Standard* رو بخونید یا به بیل کریستول گوش بدید؛ اون همه جا اینو جار میزنه. ریچارد پرل هم همینطور.
اونا لحظهشماری میکردن تا عراق تموم بشه و بتونن برن سراغ سوریه.
براشون مثل یه نقشه راحت بود. لژیونهای ما میرفتن اونجا.
این چیزی نبود که مردم آمریکا به خاطرش به جورج بوش رأی دادن — البته رأی هم ندادن واقعاً.
ولی این چیزی نبود که اون تبلیغش رو کرده بود.
اون گفته بود سیاست خارجی متواضعانه، ولی یکی از متکبرانهترین سیاستهای خارجی تاریخ آمریکا رو اجرا کرد.
گفته بود ما کار صلحبانی و ساخت ملت نمیکنیم، ولی افغانستان و عراق رو اشغال کرد.
خواهش میکنم باور کنید، موضوع اصلی تعداد سربازهای ما در عراق نیست.
اگر دموکرات هستید، از نمایندهتون عصبانی نشید چون نمیتونه تعداد نیروها رو کم کنه.
و اگر جمهوریخواهید، از دموکراتها عصبانی نشید چون با موضوع درگیرند.
مهم نیست دموکراتید یا جمهوریخواه،
اگر آمریکایی هستید، باید نگران استراتژی ایالات متحده در این منطقه باشید.
هدف ما چیه؟ مقصودمون چیه؟ چرا اونجا هستیم؟
چرا آمریکاییها در این منطقه کشته میشن؟
این موضوع اصلیه.

ارسال نظرات