آکادمی تفکر، مجموعهی ایرانی برای بحث و گفتوگو است که مدتی پیش با مدیریت خانم آزاده رضایی در تورنتو آغاز به کار کرد. این مجموعه در روز ۸ اوت ۲۰۲۴ نشستی داشت که سخنران آن خسرو شمیرانی بود. گفتار مذکور تحت عنوان «مرگ رسانهی آزاد و آزادی رسانه در سایه غول سوشال مدیا» با عنوان فرعی «روزنامهنگاری حرفهای چگونه قربانی متا و گوگل میشود؟» ارائه شد. متن زیر محتوای آن گفتار است که برای انتشار در رسانه هفته تنظیم و تدوین شده است./ تحریریه هفته
خسرو شمیرانی
هدف از بحثِ زیر طرح این ادعا است که متا (بویژه اینستاگرام و فیسبوک)، گوگل و همچنین دیگر غولهای سوشال مدیا به طور مرتب و روزانه در حال وارد کردن ضربات جدی به روزنامهنگاری حرفهای هستند. نتیجهی مستقیم و غیرمستقیم این ضربات خواسته یا ناخواسته به کاهش سطح آزادی بیان در نظامهای دمکراتیک میانجامد.
ادامه منطقی این گفتار جز نابودی گام به گام نظامهای دمکراتیک نخواهد بود. بحثی که خود یک بررسی مستقل میطلبد. در اینجا نگاهی گذری به این جنبه از بحث خواهیم داشت.
در ابتدا لازم است میان نقش و تاثیرات شبکههای اجتماعی در نظامهای دیکتاتوری، مثل کشور خودمان با نقش و تاثیرات این ابزارها در جوامع دمکراتیک مثل اروپا و آمریکا تفاوت قایل شویم.
تحت نظامهای دیکتاتوری ما شاهد سرکوب لخت و خشن صداهای منتقد و حتی گاهی صداهای کمی متفاوت از نگاه رسمی هستیم. شهرودنی که نظری متفاوت را بیان میکند یا انتقادی به سیستم وارد می کند ممکن است به راحتی به زندان و حتی اعدام محکوم شود. احکام صادره برای شروین حاجیپور و توماج صالحی تازهترین و معروفترین نمونههای این ادعا هستند.
از سوی دیگر برخی از نظامهای سرکوبگر با غرب (یعنی مدعیان آزادی و صاحبان دمکراسی) هم در دشمنی هستند. این دشمنی در نقشی که سوشال مدیایِ معمولا غربی در این جوامع بازی میکند تاثیر میگذارد.
برای ما ایرانیان که در کشور خودمان به دلیل یک ابراز نظر متفاوت و یا مخالف با حکومت تحت فشار و سرکوب قرار میگیریم، طبیعتا سوشال مدیا به صورت یک ناجی ظهور می کند.
از طرف دیگر از آنجایی که غرب جمهوری اسلامی را «شرّ» میخواند و آن را محور شرارت میداند، مایل است صداهای علیه ج.ا. برجسته شوند حتی اگر بسیاری اوقات غیرجدی و غیراصیل باشند. در نتیجه سوشال مدیا غرب با کمال میل و بیآنکه با سیاست کلان نظامهای غربی سرشاخ شود، صداهای اپوزیسیون ایرانی را آمپلیفای میکند.
این نوع استفاده از سوشال مدیا در ایران و همکاری پلاتفرمها با مخالفان گاهی اوقات در بیست سال گذشته (مثلا ۱۳۸۸ و ۱۴۰۱) چنان برجسته شده که برخی شروع کردند ادعا کنند که انقلاب و تحولات ضددیکتاتوری در ایران اصلا نیازی به رهبر ندارد و سوشال مدیا کارکرد رهبر را بلاموضوع کرده. دیدگاهی که بسیار سطحی به نظر میرسد.
اما از سوی دیگر ما شاهد نقش و تاثیرگذاری گوگل، فیسبوک، اینستاگرام و توئیتر (ایکس) در کشورهای غربی هستیم، کشورهایی که در زمینه آزادی بیان و آزادی مطبوعات دارای تاریخ چندصد ساله هستند. (به عنوان مثال، سوئد در سال ۱۷۶۶ میلادی اولین کشوری بود که آزادی مطبوعات را در قانون اساسی اش به رسمیت شناخت، یعنی بیش از دو-ونیم قرن پیش. و یا اگر به «نیاگارا آن دِ لیک» در نزدیکی آبشار نیاگار رفته باشید در یکی از پارکهای کنار رودخانه سنگ یادبودی را میانهی چمنها میبینید که برای روزنامه The Bee ساخته شده. این روزنامه بیش از دویست سال پیش در یکی از دورافتادهترین نقاط آمریکا و کانادا منتشر میشد.)
به دلیل تاریخ نسبتا طولانی مطبوعات و آزادی رسانه در غرب، مردم نگاه متفاوتی به صحنه رسانههای عمومی دارند و همچنین انتظارات متفاوت از رسانهها.
هدف ساختن بت از نظام دمکراسی غربی نیست. بلکه برعکس باور نگارنده بر این است که دموکراسی در هستهی خود دارای تضادی مادرزادی است، تضادی که در دهههای اخیر سبب تحلیل رفتنِ سریع این نظام اجتماعی اقتصادی شده است. اما روند قهقرایی مورد اشاره نافی این واقعیت نیست که دمکراسی در میان نظام های موجود شَرّ کوچکتر است. اما این بحث امروز نیست.
مهمترین و محوریترین مشخصهای که امتیاز دمکراسی نسبت به نظامهای دیگر شده همان احترام به اصل آزادی بیان است که برجستهترین نمود آن در آزادی رسانهها است.
در نتیجه اگر آزادی بیان را از نظامهای دمکراسی لیبرال بگیرید، آنچه باقی میماند، اگر از دیگر نظامها زشتتر نباشد، زیباتر هم نیست.
البته باید تاکید کنم دراینجا از آزادی بیانی صحبت میکنیم که از دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی به این سو در غرب هم محدود و محدودتر شده است. محدودیتی که مکانیزم آن با ایران و دیگر دیکتاتوریهای شرقی بسیار متفاوت است و از مسیر تمرکز رسانهها در دست کمپانیهای رسانهای عمل کرده و میکند. کمپانی رسانهای روپرت مورداک و یا شرکت کنوست در کانادا نمونههایی از این دست هستند.
از دیگر ابزارهای محدودیت آزادی بیان سیستمهای نظارت امنیتی هستند که از آغاز آنچه «جنگ علیه تروریسم» war on terrorism نامیده میشود، شدت و گستردگی بیسابقهای گرفت که همچنان ادامه دارد. ادوارد اسنودِن، چلسی منینگ و جولیان آسانژ معروفترین قربانیان این روند بودهاند.
در دو دهه گذشته و با تولد شبکههای اجتماعی سیر قهقرایی آزادی بیان در غرب چنان شدت پیدا کرده که کمتر روزنامه نگار جدی هنوز با وجدانی آسوده میتواند ادعا کند که در غرب هنوز آزادی بیان وجود دارد.
بعد از این مقدمه طولانی به بحث اصلی میرسیم: شبکههای اجتماعی چطور به آزادی بیان ضربه میزنند؟
به طور نمادین میخواهیم در میان پلاتفرمهای سوشال مدیا فیسبوک را درنظر بگیریم.
یکی از مهمترین مشخههای دموکراسی تفکیک قوا و همچنین به طور کلی جلوگیری از تمرکز قدرت است. منطق این تفکیک قوا و عدم تمرکز جلوگیری از دیکتاتوری فرد یا گروه و همچنین پیشگیری از فساد است. عدم تمرکز در نظامهای دمکراتیک فقط در سه قوهی اصلی نیست که تفکیک را در عرض قدرت عملی میکنند. علاوه بر آن ما در محور عمودی هم یک تمرکززدایی میبینیم که نتیجهی آن فدرالیسم و ایجاد ساختارهای حکومتی در سطح فدرال، استانی و شهری است.
میدانیم که رسانهها در کنار سه قوهی مقننه، اجراییه و قضاییه رکن چهارم دمکراسی نامیده میشوند و یکی از مهمترین اجزای این رکن غیرمتمرکز بودن آن است.
حالا اساسیترین ضربهای که متا، گوگل و امثلا آنها به دموکراسی و آزادی بیان میزنند ایجاد تمرکز در قدرت رسانهای است.
اگر فرض کنیم فیسبوک ابزاری برای پخش خبرهای جعلی، مغرضانه و دروغ نبود همین تمرکز کافی بود برای اینکه ابزاری که وظیفهی آن جلوگیری از فساد مراکز قدرت است خود فسادآفرین شود.
۱) بنا بر دادههای فیسبوک، این شبکهی اجتماعی در سال ۲۰۲۰ در میانگین ماهانه بیش از ۲.۸ میلیارد کاربر فعال داشته است. (این آمار طی چهار سال گذشته به طور دراماتیکی افزایش داشته است. و اگر کاربران اینستاگرام را نیز به آن بیافزاییم رقم سرسامآور میشود.
۲) در سال ۲۰۲۰ فیسبوک مبلغ ۸۶ میلیارد دلار فروش داشته که سود آن بر ۳۳ میلیارد بالغ میشود.
دو آمار بالا حاکی از دسترسی به و تاثیرگذاری بر اذهان سه میلیارد شهروند این جهان است و منابع مالی نامحدود.
این آمار در مقایسه با رسانههای سنتی «نامحدود» به نظر میرسد.
مثلا سی.ان.ان در بهترین ساعات روز در سال ۲۰۲۰ نزدیک به دو میلیون (۱.۸ میلیون) بیننده داشته که متوسط ماهانه آن چیزی حدود ۶۰ میلیون میشود
درآمد سی.ان.ان در سال ۲۰۲۰ یک میلیارد و ۶۶۵ میلیون و سود آن ۷۱۴ میلیون. این تقریبا یک پنجاهم آمار مربوط به فیسبوک است.
در جهان سرمایهداری که ما در آن زندگی میکنیم مهمترین راه درآمدزایی رسانهها فروش آگهی است. تا ۱۵-۲۰ سال پیش روزنامهها، تلویزیونها، رادیوها و .... بر سر کیک درآمد آگهی رقابت میکردند.
روشن است که کلان رسانههایی مثل سی.ان.ان و فاکس نیوز باید سودده باشند وگرنه علاوه بر اکثریت قریب به اتفاق رسانههای سنتی کوچکتر، بسیاری از رسانههای بزرگ سنتی در آمریکا و اروپا با مشکلات جدی مالی روبرو هستند.
نمودار درآمد و روند درآمد فیسبوک از ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۳ – منبع
نمودار درآمد گوگل از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۲۳ – منبع
تصور کنیم سفرهی بازار آگهی پهن است و رسانهها دور آن نشستهاند و یک دفعه غولهایی مثل فیسبوک و گوکل از راه میرسند و سهم غولآسای خود را از غذای روی سفره برمیدارند. نتیجه چیست؟ ورشکستگی هزاران هزار ایستگاه رادیویی و تلویزیونی، و روزنامه و مجله که هر کدام سهمی در پوشش نظرات بخشی از جامعه دارند و طیف ابراز نظر و عقیده را رنگین میکنند. آنها دیگر نیستند.
انسداد رگ حیاتی رسانهها (رگ مالی) شاید کاریترین ضربهای است که شبکههای اجتماعی به رسانهها زدهاند. فقط در ایالات متحده در ۱۵ سال گذشته (از عمومی شدن فیسبوک به این طرف) دوهزار روزنامه تعطیل شدهاند.
نمودار زیر تصویر دقیقتری ارایه میدهد.
نمودار تیراژ روزنامهها در ایالات متحده از ۱۹۴۰ تا ۲۰۲۰ - منبع
در سال ۱۹۴۰ (جمعیت ۱۳۲ میلیون) بیش از ۴۰ میلیون تیراژ
در سال ۱۹۷۵ (جمعیت ۲۱۶ میلیون) بیش از ۶۵ میلیون تیراژ
از میانه ۱۹۶۰ تا میانه ۱۹۹۰ بین ۶۰ تا ۶۵ میلیون متغیر است و کم و بیش در همین رنج ثابت مانده.
از میانه ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۵ یک شیب ملایم به پایین
از ۲۰۰۵ سقوط آزاد و در مدت ۱۵ سال کاهش تقریبا ۶۰درصدی (از ۵۵ به ۲۰ میلیون)
از اواخر دهه ۱۹۸۰ کاهش شمارگان روزنامهها به آهستگی آغاز میشود. احتمالا مهمترین عامل این کاهش تیراژ شکلگیری کمپانیهای رسانهای هستند که روزنامهها و کانالهای تلوزیونی و رادیویی را میخرند، آنها را بخشا ادغام میکنند، بخشا به دلیل زیانده بودن تعطیل میکنند. به هر حال آغاز روند تمرکز رسانهای به کاهش تعداد و تنوع میانجامد.
در این نمودار شاهد یک روند کاهشی نسبتا سریعتر از میانه دههی نود هستیم که همزمان با آغاز دوران اینترنت و انتقال گام بهگام روزنامهها به فضای آنلاین است.
اما آنچه بعد از ۲۰۰۵ شاهد هستیم جز سقوط آزاد تیراژ روزنامهها نیست و این همزنان است با قدرتگیری روزافزون گوگل و تولد فیسبوک.
در سال ۲۰۲۰ جمعیت ایالات متحده به بیش از ۳۳۰ میلیون رسیده و شمارگان روزنامهها به زیر ۲۰ میلیون کاهش یافته است.
حالا اگر متا و گوگل این ضربه را به رسانههای سنتی میزدند اما همزمان وظیفه آنها را به عهده میگرفتند میتوانستیم بگوییم در نظام دمکراسی لیبرال مدرنترها و قویترها میماند و ضعیفترها میروند. اما واقعیت این است که ما دست کم درباره فیسبوک میدانیم:
۱) حجم سرسامآور اطلاعات منتشر شده در این فضا (روزانه ۴میلیارد و ۷۵۰ میلیون آیتم روی فیسبوک منتشر میشود.)
۲) آمیزش اطلاعات غلط با اطلاعات درست (بخشی که به شکل غیرهدفمند صورت میگیرد)
۳) آمیزش اطلاعات غلط میان اطلاعات درست (که هدفمند و بعضا سازمانیافته صورت میگیرد)
۴) کنترل و نظرات مرکزی اطلاعات ارائه شده در این پلاتفرم
با توجه به آمار بالا حتی اگر مدیریت متا بخواهد کار جدی و سالم رسانهای انجام بدهد قادر نخواهد بود. اما از یک دیدگاه مدیریت فیسبوک نمیتواند بخواهد کار جدی و سالم رسانهای انجام دهد. چرا؟
- فیسبوک ادعا میکند نه یک رسانه بلکه یک پلتفرم برای ارایه نظرات و خبرهای کاربران است (امری که امروز کمتر تحلیلگر جدی رسانه به آن باور دارد)
- فیسبوک بر اساس ادعای خودش رسانه نیست پس فعالیت روزنامهنگاری نمیکند.
- در نتیجه تعهد روزنامهنگاری ندارد. یعنی وفاداری به حقیقت که بند اول منشور اخلاقی روزنامهنگار است، تعهد فیسبوک نیست. علاوه بر این فیسبوک بهعنوان یک شرکت سهامی در وهلهی اول به سهامداران خود متعهد است و باید منافع آنها را تامین کند: سود بیشتر و افزایش قیمت سهام.
کم و بیش تمام نکات بالا را میتوان به شرکتهای مشابه تعمیم داد.
همه اینها دست در دست هم بنا به طبیعت خود
یک) در خدمت گردش سالم اطلاعات و آزادی بیان نیستند.
دو) از طریق تنگ کردن عرصه به رسانههای واقعی آنها را از میدان به در میکنند.
حالا خسارت دقیقا کجاست؟
سیستم رسانه یک کشور را میتوان به سیستم عصبی یک ارگانسیم عالی تشبیه کرد. همانطور که وظیفهی اصلی سیستم عصبی انتقال اطلاعات و برقراری ارتباط بخشهای مختلف جامعه بایکدیگر است، رسانهها رد یک کشور و جامعه نیز همین وظیفه را به عهده دارند. معمولا اختلالات خیلی جزیی در سیستمهای عصبی میتوانند تبعات شدید و گاه دردناکی برای یک ارگانیسم داشته باشند. به همین ترتیب، اختلالات در سیستم رسانهای یک جامعه دمکراتیک آن را از توازن خارج کرده و به بیماریهایی شبیه بیماریهای دیکتاتوریها گرفتار میکند. افزایش فساد در دستگاههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از جمله تبعات این اختلال در سیستمهای دموکراتیک است.
غولکمپانیهای سوشال مدیا با اشتهای سیریناپذیر همچون بافتی سرطانی به جان پیکره جامعه افتاده و سیستم عصبی آن را نشانه گرفتهاند. روندی که تا نابودی کامل تنوع رسانهای متوقف نخواهد شد. لازم به تاکید نیست که تنوع رسانه یکی از مهمترین اجزای آزادی بیان در جامعهی دموکراتیک است.
جمع بندی:
شما برای کار رسانه مثل هر سیستم خدماترسانی دیگری نیاز دارید به
۱. ماتریال خام
۲. نیروهای تولید کننده
۳. سرمایه برای تهیه ماتریال خام و پرداخت نیروی کار
۴. بازار عرضه
سوشال مدیا
- در زمینه ارایه ماتریال خام یک خدمت انجام داده
- همزمان به دلیل آمیزش ماتریال خام خوب و بد (راست و دروغ) از ارزش این ماتریال خام کاسته
- منابع مالی را از رسانههای حرفهای ربوده است. روشن است که در جامعه سرمایهداری بدون منابع مالی قابل اتکا عملا انجام کار منظم به طور پیگیر و درازمدت امکانپذیر نیست.
- از طریق ارایه حجم سرسامآوری از اطلاعات، تشخیص درست و غلط را به غایت دشوار کرده است.
- از طریق عادت دادن مخاطب به تیترخوانی (فستفودخواری)، میدان را از مخاطب برای رسانههای جدی و حرفهای تهی کرده است.
پایان کلام:
نظامهای سیاسی فاسد را در دنیا نگاه کنیم. آنجا که آزادی بیان محدودتر است فساد گسترده است. فساد مثل عفونت و یا غده سرطانی پیکره جامعه را تسخیر میکند. جمهوری اسلامی که ما به خوبی با آن آشنا هستیم نمونهی درخشان فساد سیستمی در نبود آزادی بیان است. تصورش را بکنید کاهش آزادی رسانه، تحت تاثیر شبکههای اجتماعی، چگونه فاجعهی نهایی را در جوامع دموکراتیک غربی دامن خواهد زد.
ارسال نظرات