به مناسبت سالگرد جنبش «زن، زندگی، آزادی»

نگاهی به چهار دهه مبارزه‌ی نفس‌گیر زنان ایران برای بازپس‌گیری جایگاه و حقوق اساسی خود

نگاهی به چهار دهه مبارزه‌ی نفس‌گیر زنان ایران برای بازپس‌گیری جایگاه و حقوق اساسی خود

امروزه، مبارزه‌ی زنان ایرانی برای احقاق حقوق حقه‌ی خود پا از مرزهای ایران نیز فراتر نهاده و الهام‌بخش جنبش‌هایی همانند در سراسر جهان شده است. در این میان، همبستگی در درون و پشتیبانی از بیرون می‌تواند نقشی تعیین‌کننده برای دستیابی جامعه‌ی ایرانی به برابری و آزادی داشته باشد.

 

 

نویسنده: مزدا

 

با پاگیری انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در ایران، دگرگونی‌هایی بنیادین در نظام سیاسی و نیز اجتماعی کشور پدید آمد که پیامدهایی گسترده بر جایگاه و حقوق زنان داشت. با قبضه کردن قدرت به دست روحانیون و اجرای قوانین اسلامی، بسیاری از آزادی‌ها و دستاوردهایی که زنان ایرانی در زمان پادشاهان پهلوی به دست آورده بودند، یا به آنان اعطا شده بود، از میان رفت و حقوق زنان در بسیاری از زمینه‌ها پایمال گشت.

از نخستین و نیز نمادی‌ترین کارهای رژیم تازه بر مسند نشسته در این زمینه، اجباری کردن حجاب برای زنان بود. تصمیمی که هرچند با اعتراض گسترده‌ی زنان روبه‌رو شد، لیک با سیاست‌های سرکوبگرانه و قوانین سخت‌گیرانه، بر همه‌ی عرصه‌های زیست زن ایرانی تحمیل شد. اجباری شدن حجاب از پوشش هم فراتر رفت و پیام‌آور کنترل نظام‌مند رژیم اسلامی بر تن و هویت زنان گردید. این تحمیل نه‌تنها آزادی زنان را محدود و خدشه‌دار کرد که وضعیت آنان را به نمادی از ایدئولوژی حاکم بدل گردانید.

از سویی دیگر، دگرگونی‌های قانونی گسترده‌ای درزمینه‌ی خانواده و نیز حقوق مدنی ایجاد شد. در زمان محمدرضا شاه پهلوی قوانین به نفع زنان ایرانی تغییر کرد و حقوق اساسی مانند محدودیت چندهمسری، حق طلاق و سرپرستی فرزندان برای زنان قانونی شد. با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، این قوانین عرفی برچیده شد و جای خود را به قوانین شرعی داد. برای نمونه، با کاهش سن قانونی ازدواج تا ۹ سال برای دختران و نیز گرفتن حق طلاق از زنان، در عمل جایگاه زنان به جنس دوم در جامعه و جنس فرودست در خانواده فرو کاسته شد. همچنین، با محدود کردن گزینش رشته‌های دانشگاهی برای زنان و نیز سهمیه‌بندی جنسی در تحصیل و ایجاد موانع برای زنان جهت ورود به برخی از پیشه‌ها، دسترسی زنان به فرصت‌های برابر در جامعه بسیار کاهش یافت.

در سیاست اما اوضاع وخیم‌تر از این بود و در جمهوری اسلامی از مشارکت زنان به طرز چشمگیری کاسته شد. زنان هرچند نیمی از جامعه‌ی ایران را شکل می‌دهند، لیک سهم آنان از پست‌های کلیدی و تصمیم‌گیری‌های سیاسی بسیار ناچیز است. در جمهوری اسلامی نهادهای قدرت به‌گونه‌ای تعریف شده‌اند که زنان، حتی به گونه‌ی نمایشی، در آن جایی ندارند. این محدودیت‌ها، همراه با سرکوب جنبش‌های زنان و فعالان این حوزه، بی‌عدالتی جنسیتی را در جمهوری اسلامی نهادینه کرده است.

از سویی دیگر، زنان ایرانی که به برکت آزادی‌های داده شده در روزگار پادشاهان پهلوی به خودآگاهی رسیده‌‌اند، هرگز در برابر این ستمگری و نابرابری‌ها سر فرود نیاورده‌اند و از همان روزهای آغازین انقلاب اسلامی صدای اعتراضاتشان را در برابر این قوانین تبعیض‌آمیز بلند کرده‌اند. صدایی که نه‌تنها تا به امروز خاموش نشده که بلندتر و بلندتر هم گشته است. مبارزه‌های آنان دربرگیرنده‌ی فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و نیز آگاهی‌رسانی از راه فضای مجازی و حضور فعال و گسترده در جنبش‌های اعتراضی بوده است که یکی از مهم‌ترین آنها در این دهه‌ها، جنبش «زن، زندگی، آزادی» است که زنان ایرانی، دوشادوش مردان آزادی‌خواه ایرانی، برای بازپس‌گیری جایگاه انسانی خود در جامعه برخاسته‌اند و هرچند سرکوب شده‌اند و تاوانی بس سنگین داده‌اند، لیک مسیر آینده را هموارتر کرده‌اند و چراغی گشته‌اند برای خیزش‌های آینده‌ی ایران.

جنبش «زن، زندگی، آزادی» که پس از کشته شدن مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد شعله‌ور گشت، فریاد فروخورده‌ی بیش از چهار دهه سرکوب و بی‌عدالتی جنسیتی است. این جنبش نه‌تنها زن، زندگی و آزادی را فریاد کرد که از مرد، میهن و آبادی نیز گفت و چنین نه‌تنها بر حق زنان تأکید کرد که خواهان بازپس‌گیری میهن اشغال‌شده‌ی خود و آبادی آن دوشادوش مرد ایرانی که فرزند یا همسر یا برادر اوست شد و از این زاویه، بی‌عدالتی و تبعیض و سرکوب و خفقان را در همه‌ی اشکال آن محکوم کرد. او با برخاستن از خاکستر این جنبش نشان داد که زن ایرانی، دلاورانه، نه قربانی و ملعبه‌ی دست روحانیون حاکم و رژیم اسلامی که خود کنشگر و بازیگر این میدان و صحنه‌گردان اصلی آن است.

در کل باید در نظر داشت، مسائل و مصائبی که در ایران امروز می‌گذرد، تنها به مسئله‌ی زنان فرو کاسته نمی‌شود، بلکه کوششی است سامانمند برای بازگشت به آرمان‌های عصر نوزایی و تجدد ایران که با روی کار آمدن پادشاهان پهلوی آغاز شد و با فروافتادن این دودمان چندی به محاق رفت، لیک این شاهراه که با بیراهه‌ی جمهوری اسلامی از مسیر طبیعی خود خارج شده، با آگاهی‌ای که امروز در زنان ایرانی نهادینه شده، باز به روند خود بازخواهد گشت و جمهوری اسلامی نیز خواه‌ناخواه چاره‌ای نخواهد داشت که سر تمکین فرود آورد به خواست زنان این سرزمین که برای بازتعریف ساختارهای قدرت و برگشت به اصول عدالت و برابری و آزادی مبارزه می‌کنند.

امروزه، مبارزه‌ی زنان ایرانی برای احقاق حقوق حقه‌ی خود پا از مرزهای ایران نیز فراتر نهاده و الهام‌بخش جنبش‌هایی همانند در سراسر جهان شده است. در این میان، همبستگی در درون و پشتیبانی از بیرون می‌تواند نقشی تعیین‌کننده برای دستیابی جامعه‌ی ایرانی به برابری و آزادی داشته باشد.

تاریخ ایران نشان داده که نیروی محرکه‌ی هر تحولی در راه پیشرفت سیاسی-اجتماعی این سرزمین زنان بوده‌اند. کوشش زنان برای بازپس‌گیری حقوقشان نه‌تنها به دگرگونی قوانین یا سیاست‌ها محدود نمی‌شود که خواهان بازتعریف جایگاه و هویت خود در جامعه است. این راهی هرچند دشوار و از میان خون بوده است، لیک این پایداری و استواری آنان تا رسیدن به سرمنزل مقصود ادامه خواهد یافت.

ارسال نظرات