شهرام یزدانپناه
زمستان برای من یادآور خاطرات فراوانی است.
یادآور شبهای هولناکی که پدر بر بام خانه برفروبی میکرد و ما با هر ضربه توده بزرگ برفهای پشتبام بر حیاط خانه، دلواپسانه از پشت شیشههای بخار گرفته، حیاط را میکاویدیم تا نکند او بر زمین افتاده باشد.
یادآور برفشیرههای خوشمزه مادرم که هنوز مزه ترش و شیرین آن زیر زبانم است با آن شیره انگورهای تیرهرنگ و برف تمیز و با وسواس انتخابشدهاش.
یادآور ساختن کلبهبرفیهای کودکانه من و خواهرانم در حیاط خانه و اصرار ما بر آشپزی درون آن خانه موقتی یخزده روی اجاق کوچکی که تابستان قبلش خانم مسن همسایه با کاهگل برایمان درست کرده بود.
یادآور برفبازی در حیات مدرسه و گوش سپردن به صدای آب شدن برفها که بلافاصله بعد از هر بارش برفی اتفاق میافتاد.
زمستان برای من یادآور نخستین پایشکسته، نخستین سفر با رفقا، نخستین دیدار با شفق قطبی، نخستین گمشدن در بیابان، نخستین پرواز با هواپیما و قطعاً نخستین دیدار با برف بوده است.
زمستان را خیلیها فصل به خواب رفتن و مردن مینامند. اما من گُلی در قلبم دارم که زمستانها جوانه میزند. این گُل، برف که میبارد جوانه میزند و با صدای آب شدن برف، دانهای ماندگار میدهد و جایی در اعماق قلبم به آرزوی دیدن یک زمستان دیگر، لانه میکند. زمستان برای من یک فصل دیگر برای زندهبودن و جشن گرفتن است.
مونترال در زمستان زندهترین و جذابترین فصل خود را به دنیا عرضه میکند. شهر پر میشود از فعالیتهای تفریحی و گردشهای بیرون شهری که عمدتاً رایگان یا با هزینه بسیار کمی قابلدسترسی است. زمستان در خانه نمانید. ما هم به شما کمک میکنیم. هر هفته تلاش میکنیم تا شما را با نمونههایی از این فعالیتهای زمستانی آشنا کنیم، شاید بتوانیم شاهد جوانه زدن گُلهای زمستانی بیشتری باشیم.
ارسال نظرات