«شعوری» که «شعار» یک ملت شد: زن، زندگی، آزادی

«شعوری» که «شعار» یک ملت شد: زن، زندگی، آزادی

«زن» ایرانی سال‌ها پیش تصمیم خود را گرفت تا سایه‌ی مرگی را که حکومت شهیدپرست بر کشور نشانده بود کنار بزند. او آفتاب زندگی را نمایان کرد تا سرزمین‌اش را برای خودش و نسل‌های بعد از اسارت برهاند و به آزادی برساند.

 

سردبیر|

شعار تحول‌خواهی در ایران با «زن» شروع می‌شود، به زندگی می‌رسد و به آزادی ختم می‌گردد.

همان «زن» که چهل سال گذشته را در پوشش سیاه حاکمان، به شهروند درجه دو و سه تنزل داده‌شده بود. همان «زن» که به هزار بهانه در چهل سال گذشته بند بر دست‌وپایش نهاده بودند. همان که با هزار تلاش می‌خواستند کنج آشپزخانه اسیرش کنند. همان «زن» که حتی به مادر بودنش دست دراز کرده و حق حضانت را از او ربوده بودند. همان «زن» که…

ساموئل (سامی) دیویس جونیور -هنرپیشه شهیر سیاه‌پوستِ یهودیِ آمریکایی که از سه‌سالگی روی صحنه بوده است- یکی دو سال قبل از پرواز ابدی‌اش، میهمان افتخاری مراسم اسکار بود. او در آن مراسم خاطره‌اى از دوران کودکی‌اش بيان كرد و از جانب پدرش نقلى آورد (به مضمون): «تو سیاه‌پوستی و فقیر! در ضمن قیافه‌اى هم نداری! پس فقط یک راه در زندگى برایت می‌ماند و آن پیشرفت است.»

با انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بسیاری از دستاوردهایی که زنان در دوران معاصر به دست آورده بودند یکی‌یکی از آن‌ها ستانده شد؛ نظام برخاسته از انقلاب مردانه‌یِ جامعه مردسالارانه ایران، زن را از نظر حقوقی شهروندى درجه دو تعریف کرد و حاکمان نيز تمام تلاش خود را کردند تا زنان، این نیمه‌ى مهم‌تر‌ جامعه را از مراودات اجتماع حذف کنند.

اما داستان به گونه‌ی دیگری پیش رفت:

نسل زنانی که اتقافاً پس از انقلاب اسلامی متولدشده بودند مشاهده کردند که همه‌چیز ازشان گرفته‌شده و راهی به‌جز پیشرفت برایشان باقی نمانده است!

پس تلاش كردند و در نخستين گام به هنگام ورود به رشته‌هاى دانشگاهى از مردان پیشی گرفتند. سپس دانشمندانى درجه یک را به جهان عرضه کردند و هر زمان در مقام مدیریت قرار گرفتند کارنامه‌ای به‌مراتب پربارتر از مردان هم‌دوره‌ی خود باقی گذاشتند.

دختران جوان ایرانی که با به‌کارگیری تمام ابزارهاى مديريت سیاسی، قرار بود در اسارت نگاه داشته شوند، ناگهان در سال ۱۳۷۶ در خط مقدم جامعه قرار گرفتند. آن‌ها نقشی جدى در تغییر و تحولات موسوم به دوره اصلاحات را ایفا کردند و حضور گسترده و فعال خود را در همه‌ى صحنه‌های جامعه‌ی مردزده ايران به نمایش گذاشتند.

از آن پس است كه دیگر هيچ سدی مقابل حرکت زنان را نگرفته و امروز نيز که پرچم رهایی یک ملت را از یوغ بردگی پیرمردان از گور برخاسته‌ی حاکم در دست گرفته‌‌اند.

«زن» ایرانی سال‌ها پیش تصمیم خود را گرفت تا سایه‌ی مرگی را که حکومت شهیدپرست بر کشور نشانده بود کنار بزند. او آفتاب زندگی را نمایان کرد تا سرزمین‌اش را برای خودش و نسل‌های بعد از اسارت برهاند و به آزادی برساند.

اكنون به نظر می‌آید كه پيمودن اين مسیر چندین ساله به ایستگاه مهمی رسیده است. ایستگاه مهمی که با حمایت تمامی جامعه می‌توان از آن عبور کرد و با امیدی واقعی به فرداهای روشن چشم دوخت.

گرچه در رخدادهاى امروز نيز ازهم‌گسیختگی نیروهای تحول‌خواه دغدغه‌ای جدی‌ست و تبعات این تفرقه حتی در حرکت‌های پشتیبانی در خارج از کشور نیز دیده می‌شود.

مثال آن را در همين کانادا شاهد هستیم: حرکت جمعی و نسبتاً متحد در مونترال ۵-۶هزار نفر ايرانى را در حمایت از مردم كشورشان به خیابان می‌کشاند. همین‌طور در شهر ونکوور تعداد به ۲۰هزار نفر و بیشتر می‌رسد اما در شهر تورنتو که بزرگ‌ترین جمعیت‎ ایرانی را در خود جای‌داده، هنوز موفق به ايجاد همبستگى و تجمعى گسترده نشده‌ايم.

این مثال مشتِ نمونه خروار است که در برابر چشمان ما قرار دارد. با اين‌حال نور امید همچنان پابرجاست.  

در داخل ایران دسته‌دسته هنرمندان و ورزشکاران و اهالی فرهنگ در کنار مردم قرار می‌گیرند و این نویدبخش تحولی بزرگ است که بعد از ۱۳۵۷ سابقه نداشته.

به هر روی بیم و امید -اين هر دو روى سكه از آينده‌اى مبهم- هنوز پابرجاست. آيا آینده از آن نیروهای پیشرو و جنبش مردمى‌ست یا شرّ پاسداران گذشته، همچنان سایه سنگین و تاریکش را بر ايران حفظ خواهد کرد؟!

«اميد» تنها در يك صورت براى همه‌مان تبديل به نورى زندگى‌بخش خواهد شد. و همانا با اتحاد ما و اتکا به شعری برخاسته از شعور، «زن، زندگی، آزادی»، اين روشنايى بر زندگى‌مان خواهد تابيد.

ارسال نظرات