به مناسبت ۲۵ و ۲۹ بهمن (بهترتیب روزهای ولنتاین و اسپندارمزگان كه هر دو، روزهایی مزین به نام عشقاند)، یادداشتی درباب یکی از عشقسراترین شاعران معاصر را تقدیمتان میکنیم.
زندگی و آثار حسین منزوی:
حسین منزوی زندگی کوتاه اما پرباری داشت. او در اول مهرماه سال ۱۳۲۵ در خانوادهای اهل ادب و دوستدار شعر در زنجان متولد شد. پدرش، محمد منزوی، مردی ادیب و شاعر بود. دوره کودکی و جوانی حسین منزوی در روستاهای نیکچی، چرگر و پیرسقا یا پیرزاغه در زنجان، که پدرش در آنها معلمی میکرد، سپری شد. مادرش، بانو فاطمه توکلیان، مشوق فرزند شاعر خود بود. حسین منزوی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زنجان به پایان برد و در سال ۱۳۴۴ در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران پذیرفته شد و در این رشته لیسانس گرفت. او ناگهان در میان شاعران آن روز در غزل شهرت یافت و تا پایان عمر به غزل وفادار ماند. در شانزدهم اردیبهشتماه ۱۳۸۳ روح مانای منزوی از قالب برون شد و به جاودانگی پیوست.
عشق در شعر منزوی:
یکی از شاعرانی که نامش بر تارک غزل معاصر میدرخشد، حسین منزوی است. عشق و شیفتگی مشخّصه بارز اشعار حسین منزوی است؛ بهطوری که جوهر اصلی سرودههای شاعر، عشق است. او توانسته عنصر عشق را در آثار خود به معنای دقیق کلمه، نمایان سازد و لحظاتی توأم با درد امّا در عین حال شیرین و لبریز از اشتیاق بیافریند. او در عرصه عشق و عاشقی، یکّهتاز و کمرقیب مینماید.
معشوق شخصی:
عشق شخصی و فردی آنقدر در شعر منزوی بارز و غالب است که به تنهایی میتواند در این بخش مورد پژوهش قرار گیرد. در این میان همسر به عنوان یک معشوق مهم ابتدا مورد بررسی قرار میگیرد.
عشق به همسر:
یکی از گونههای اصلی عشق به معشوق زمینی در شعر معاصر ایران، عشق به همسر و ستایش او در جایگاه معشوق است. اینگونه از معشوق که در گذشته شعر فارسی نشان زیادی از آن نمییابیم، نتیجه مستقیم تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی در روزگار معاصر است. در شعر کلاسیک فارسی، بهدلیل شرایط فرهنگی حاکم بر جامعه، شاعران بهجز تعدادی انگشتشمار تقریباً هیچگاه به صراحت نامی از معشوق (همسر) خویش نبردهاند؛ البته ذکر این نکته، همینجا ضروری است که ممکن است، همسران شاعران گذشته نیز در ایجاد انگیزههایی برای سرودن شعر عاشقانه مؤثر بوده، و خطاب شاعران در برخی از اشعار به همسرانشان بوده باشد، اما این خطابها تقریباً هیچگاه مستقیم نبوده و بیشتر براساس «خوشتر آن باشد که سِر دلبران / گفته آید در حدیث دیگران» شکل گرفتهاند. در این زمینه، فقط نمونههایی استثنایی؛ مثل آفاق همسر نظامی وجود دارد که نظامی به مناسبت توصیف شیرین به شکلی کوتاه و گذرا از او یاد کرده است: «سبک رو چون بت قفقاچ من بود / گمان افتاد خود آفاق من بود»
اما منزوی اشعار بسیاری خطاب به همسرش سروده است؛ همسری که علیرغم علاقه زیادی که شاعر به او داشت، متأسفانه سرانجام کارشان به جدایی کشید.
روشنان چشمهایت کو؟ زن شیرین من!
تا بیفروزی چراغی در شب سنگین من
درپی طلاق، دوری از «غزل» یگانه فرزندش، فضای شعر او را سرشار از اندوه کرده است. مگر میشود دختری محبوب پدر نباشد.
معشوق/ زن؛
معشوقهای دیگر (شاعر همیشه عاشق): حسین منزوی نیز منزوی در سرودههای خود به ستایش عشق میپردازد و تا آخرین شعرهایش هم دست ازین کار برنمیدارد. بهگونهای که شاید عشق پربسامدترین واژه در اشعار منزوی باشد. به پیروی از اصل تغییر در ابعاد زندگانی اجتماعی معاصر، چهره عشق و معشوق و عاشق نزد شاعران معاصر چهرهای متفاوت بوده و با ترسیم معنی عشق در دوره جدید همخوانی دارد. نباید پنداشت که علاقهمندی شاعران معاصر به زبان غزل، تصویر عشق را در نظر آنان همانند تصویرهای عشق در غزلهای شاعران سنتی به نمایش گذاشته است. معنی تأثیرپذیری شاعران معاصر از شاعران پیشین در نوع تجارب شعری است وگرنه نگاه شاعران امروز و شاعران گذشته کاملاً از یکدیگر مجزاست؛ مگر در مواردی که شاعر از زبان شاعران گذشته، به عمد و دانسته استفاده کرده است. این غیر از آن است که اغلب شاعران معاصر از روی ناتوانی در زبان به تقلید و تکرار زبان گذشتگان روی میآورند. شاعر مورد نظر این مقال، یعنی حسین منزوی، از همان ابتدای غزلسرایی تا اواخر عمر، شاعری مبتکر در زبان بوده است. منزوی با نوآوریهای پیشگامانهاش در عرصه غزل، نامی درخور اعتنا کسب کرد.
نمونهای از حضور معشوق در «حنجره زخمی تغزل»، و «شوکران و شکر»
شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی
مرا دریاب!ای خورشید در چشم تو زندانی
بهار از رشک گلهای شکرخند تو خواهد مرد
که تنها بر لب نوش تو میزیبد گل افشانی
یقین دارم که در وصف شکرخندت فرو ماند
سخنها بر لب «سعدی»، قلمها در کف «مانی»
و
دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست
در من طلوع آبی آن چشم روشن
یادآور صبح خیالانگیز دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست
و
نمیشود به فراموشیات سپرد و گذشت
چنین که یاد تو زود آشنا و هر جایی ست
تو -باری – اینک از اوج بینیازی خود
که چون غریبی من مبهم و معمایی ست
پناه غربت غمناک دستهایی باش
که دردناکترین ساقههای تنهایی
زندگی منزوی از لحاظ عاطفی بسامان و مقبول طبع عموم نبوده است. از این گفته پر افسوس برمیآید که او معشوقهای زیادی داشته است: حسین منزوی نشان داد که بهخوبی توانسته است روح پیام هنری نیما را در غزل کشف کند اما در این مسیر، فردیت هنری خود را قربانی عشقهای نافرجام کرد. شاعری که به این خوبی از نیما درس گرفته، چگونه نتوانسته است خود را از بند و دام عشقهای مجازی رها سازد؟ به دیگر سخن، حسین منزوی، به هر تقدیر، از این بند و دام نجات یافت اما چه دیر! و البته این وضعیت موجد تولید غزلهای عاشقانه فراوانی شده است. برای مثال:
بیتو خستهست ز جانم تن و جانم ز تنم
خستهام من هم از این بار گرانی که منم
و
تو نیستی که نهم سر به روی دامانت
تو خم شوی و زنم بوسه بر گریبانت
و
عشقت آموخت به من رمز پریشانی را
چون نسیم از غم تو بی سروسامانی را
سال ۱۳۵۲ اوج غزلسرایی حسین منزوی بوده است. بهترین غزلهای هر شاعری مربوط به دوره میانسالی اوست. در این دوره، شاعر دوران جوانی را با همه فراز و نشیبها پشت سر گذاشته و به مرحله دیگری از عمر شاعری خود قدم گذاشته که حاصل تجربههای او از زندگی و ذهن و زبان خویش است. تلقی جامعهگرایانه و واقعبینانه حسین منزوی در غزلهایش از سال ۱۳۶۷ آغاز میشود و تا آخر عمرش ادامه مییابد. میتوان گفت که رومانتیسیسم غالب دهه پنجاه در غزلهای او به تدریج رنگ میبازند و شاعر را برای نگریستن به چشماندازی دیگر آماده میسازند.
این تحول به شکلی وسیع در اواخر عمر شاعر صورت میگیرد؛ به طوری که میشد دید که محور عمومی غزلهایش را عشقی آرمانی دربرمیگیرد؛ آرمان و ایمانی که متعجبکننده، شاعر را تا پای اعتقادات دینی و اخروی هم کشانیده بود. البته بودهاند و هستند کسانی که او را به خاطر این ویژگی میستایند و او را انسانی متعادل میدانند کسی که به تمام وجوه زندگی توجه دارد.
عشق برای این شاعر هر بار یک اتفاق تازه بود و حکم غزلی تازه را داشت که آن را از نو میسرود. رمز موفقیت حسین منزوی در غزل عاشقانه امروز نو دیدن زندگی و کشف آفاق شاعرانه بود. باید به یاد آورد سهراب سپهری را که به گفته بسیاری از ناقدان ادبی صیاد لحظهها بود. صید لحظه، کشف تازه میطلبد. ضرورت هنر شاعری، کشف و شهود شاعرانه است و این کشف و شهود ربطی به عرفان ندارد. ، عشق به همسر را نیز میتوان به عنوان یکی از اصلیترین گونههای عشق به معشوق در پهنه شعر امروز به حساب آورد که در کنار گونههای دیگر عشق به معشوق، بخشی از هویت شعر عاشقانه معاصر را تشکیل میدهد. او عاشق همسرش نیز بود؛ هرچند کارشان به جدایی کشید.
به طور خلاصه تغییر در نحو زبان، کلام و بیان عاشقانه؛ رویکرد به جسارت و جستار در عشق؛ پروازدادن شور و هیجان عاشقانه در غزل؛ ایجاد فضای عاشقانه و پیوند آن با عشق در اجتماع را میتوان تعدادی از دستاوردهای این شاعر دانست. اگر این سخن درست باشد که شهریار را باید مشهورترین و سرشناسترین غزلپرداز سنتی دوران معاصر بهشمار آورد، حسین منزوی را نیز باید پیشتاز غزل نو در ادبیات معاصر نامید. از مضامین و مفاهیم غزلهای منزوی طی چهار دهه حیات هنری، نخست به عشقهای مجازی، سپس به آمیزه غزل و حماسه و آنگاه به نگاه اسطورهای او در قالب غزل میتوان اشاره کرد.
صورخیال اختصاصی معشوق در شعر منزوی: اصـطلاح «تـصویر خیال»، در زبان فارسی مقبولیت بیشتری یافته است. این اصطلاح بر مـجموعه تـصاویر شاعرانه و کل زبان مجازی اطلاق میشود؛یعنی آن بخش از کاربردهای خلاقه و هنری زبان که از رهگذر تصرفات خـیال در زبـان عـادی به وجود میآید. تصویر، هرگونه توصیفی است که بر یـکی از حواس آدمی تأثیر گذارد. در شعر زیر، منزوی از تصاویر کهن مثل پیرهن یوسف در کنار تصویری بدیع از ردای زن استفاده کرده است.
زنی که صاعقهوار آنک، ردای شعله به تن دارد
فرو نیامده خود پیداست که قصد خرمن من دارد
همیشه عشق به مشتاقان، پیام وصل نخواهد داد
که گاه پیرهن یوسف، کنایههای کفن دارد
غزل زیر نیز نمونهای از مواردی است که عاطفه غزل، در قامت بازیهای تصویری عرضه شده است:
درخت خشک من از راز فصل بیخبرست
خزان هم از گل پژمردهام بهارترست
کدام اجاق ستم خواب هیمه میبیند
که با شبم همه کابوس تیشه و تبرست
شکفتن از در این خانه تو نمیآید
بهار منتظر من همیشه پشت درست
قفس به غارت باد خزان نمیآید
غنیمتش نه مگر خرد ریز بال و پرست
ممکن است در چنین اشعاری، تصاویر زیبا ببینیم، اما آن شور عاشقانهای که وجه شاخص غزل منزوی است دیگر اینجا احساس نمیشود. همه فکر و ذکر خواننده متوجه بازکردن گرههای تصویری متن میشود و از احساس باز میماند. این است که میگوییم شعر عاشقانه، حجم تصویری زیاد را برنمی تابد
حضور عشق مجازی در زندگانی شاعر با ارائه تصویرهای نو همراه است که تا زمان شاعر نزد شاعران غزلسرای معاصر، سابقه نداشته است؛ البته به نظر بعضی این عشق دردوران جوانی منزوی، باعث انفعال و تخریب شخصیتش شده است.
منزوی حاصل ادراکات و تأثرات شاعرانه خود را که پیوندی عمیق با جهان بیرونش دارد. با نگاهی نو و زبانی امروزی بیان میکند. صورخیال منزوی، اگرچه غالباً تازه و لطیف و شسته رفته است، از حیطه تخیلات عاشقانه صرف فراتر نمیرود و مداری یکسان دارد. منزوی به عنوان عاشقپیشهترین شاعر معاصر، در جایجای اشعار به دنبال عشق میگردد.
ارسال نظرات