آگوستین قدیس: عقل در خدمت ایمان
آگوستین قدیس متفکری مربوط به دورانِ گذار میان دو دوره در تاریخ تفکر است: دوران یونان باستان و جهان مسیحی. این شرایط ویژه باعث میشود تا نام و در برخی از آثار معرفی فلسفه باستان ثبت نشود. با این حال، او به تنهایی شاهد متجسد این دو عصر بنیادین است که عصر یونانی-رومی را از دنیای قرون وسطی جدا میکند. آگوستین قدیس معاصر با پایان عصر باستان همزمان با تهاجم بربرها و به ویژه ویزیگوتها است که در سال ۴۱۰ میلادی رم را تسخیر کردند و به امپراتوری روم پایان دادند؛ امپراتوریی که همگان گمان میکردند ابدی است. عصر پرآشوبی بود، اما با این حال تفکر به مسیر خود ادامه میداد و خود را تجدید میکرد. اما آگوستین قدیس در این شرایط جدید از تفکر در کجا قرار میگیرد؟
او تمامی جریانها و محافل فکری عصر خود را میشناخت. نه کاملا جزء عهد باستان محسوب میشود، و نه به دوران مدرن تعلق دارد، نه کاملا فیلسوف است و نه فقط متأله. تعیین جایگاه آگوستین قدیس با توجه به زندگینامه او که به دو شقه مکمل و مجزا تقسیم شده است، کاری بس دشوار است.
آغازی همراه با نگرانی
اولین بخش از دو بخش زندگی آگوستین قدیس به لطف خود او برای ما روشن است: او میان سالهای ۳۹۶ تا ۳۹۸ میلادی، در کتاب «اعترافات» با صداقت بسیار و با جزئیات به خوانندگان خود به طور بی سابقه ای در تاریخ فلسفه باستان داستان زندگی خود را تعریف میکند و برای فهم بهتر مسیر فکری او و ریشههای تفکرش باید این کتاب را خواند.
اورلیوس آگوستینوس در تاگاسته (واقع در الجزایر کنونی) در سال ۳۵۴ میلادی زاده شد. پدرش مشرک بود و از خانواده ای معمولی بود اما مونیکا، مادرش، تاثیری قابل توجه بر شخصیت و آثار آگوستین داشت (نه دفتر نخست کتاب اعترافات شاهدی بر این مدعاست). مونیکا یک مسیحی مومن و پاک بود. در سال ۳۶۵ میلادی، پس از پایان تحصیلات ابتدایی، آگوستین را به مادور برای ادامه تحصیل میفرستد اما تحصیلات او به خاطر مشکلات مالی پدرش قطع میشود، و باعث میشود تا آگوستین در سال ۳۶۹ به تاگاسته بازگردد. سال پس از آن، او برای ادامه تحصیلات عالی خود به کارتاژ میرود؛ کارتاژ در آن زمان پس از رم مهمترین شهر امپراتوری روم در آن زمان محسوب میشد. او در آنجا با زنی آشنا میشود و این زن معشوقه او میشود. آدئودات، فرزند آنها در سال ۳۷۲ متولد میشود. در این زمان بود که آگوستین به واسطه خواندن کتاب هورتنسیوس اثر سیسرون، وارد فلسفه میشود؛ فقط بخشهایی از این اثر به دست ما رسیده است، اما بر روی آگوستین جوان تاثیری به سزا گذاشت و آگوستین کمی پس از آن به دین مانوی گروید.
مانویها پیروان دینی ایرانی هستند که مانی در قرن سوم میلادی آن را ایجاد کرد. این دین التقاطی میان مسیحیت، بودیسم و مزدائیسم است. این التقاط نوعی ثنویت است، و بر پایه این ایده بنیادین قرار دارد که خیر و شر دو اصل مساوی و مطلقا متضاد هستند.
آگوستین در بازگشت به تاگاسته در سال ۳۷۳ میلادی، استاد سخنوری و زبان لاتین میشود. مونیکا، که حاضر نیست گرویدن او به دین مانوی را قبول کند، پیشبینی میکند که او به مسیحیت خواهد گروید. در کارتاژ، آگوستین کار تدریس سخنوری را ادامه میدهد و در نهایت در سال ۳۸۲ از دین مانوی خارج میگردد. سپس به طور مخفیانه به رم عزیمت میکند. گسست او از دین مانوی باعث سرخوردگی او میشود و او را اسیر شک و تردید میکند (او میان روح و جسم دوپاره شده است)، اما ملاقات او در سال ۳۸۴ میلادی با آمبروس، اسقف میلان و استاد آتیاش بسیار سرنوشتساز است و از او دعوت میشود تا به طور رسمی در میلان به تدریس بپردازد.
از گرویدن تا قدیس شدن
مونیکا در سال ۳۸۵ در میلان به پسرش میپیوندد و باعث جلو افتادن جدایی آگوستین با معشوقهاش، مادر آدئودات میشود، که این مرحله اول از فرایند قطعی است. کمکم، آگوستین به «محفل میلان» میپیوندد که در آن شاگردان آمبروس گردآمده بودند و آگوستین از نزدیک و با دقت فزاینده به مواعظ گوش میسپارد.
در ماه ژوئن، او آثار افلاتون و نوافلاتونیان را میخواند و سپس به مطالعه عهد جدید میپردازد؛ در ماه آگوست همان سال، او در جریان داستان مشهور «باغ میلان» به مسیحیت میگرود؛ او در کتاب اعترافات مینویسد: آگوستین در گوشه ای در باغ خطاب به خدا میگوید : پروردگارا، تا چه زمانی بر من خشمگین خواهی بود؟ بخشودگی من همیشه به فردا موکول میشود؟ چرا بر این رذالت و پستی پایانی نیست؟
در همان لحظه، آگوستین صدای کودکی را میشنود که اینگونه میخواند : «بردار و بخوان»، آگوستین عهد جدید را بر میدارد و اتفاقی «نامه پُولس قدیس به رومیان» گشوده میشود: «اوقات خود را در بزمها و میگساری و هرزگی و عیاشی و جدال و حسد سپری نکنیم، بلکه عیسی مسیحِ خداوند را دربر کنید و در پی ارضای امیال نفس خود مباشید.»
آگوستین نور را درمییابد و حس میکند شعفی او را فراگرفته است: او به دین مسیحیت ایمان میآورد. پس از آن از تمامی سمتهای رسمی خود استعفا میدهد و در کاسیسیاکوم به عزلت در میآید. آگوستین با دعا و تاملات خود را آماده عسل تعمید میکند و در همین زمان اولین محاورات فلسفی خود را نیز به رشته تحریر درمیآورد. این آغاز زندگی جدید برای آگوستین نوگرویده است.
در شب ۲۴ به ۲۵ آوریل سال ۳۸۷، آمبروز قدیس آگوستین را غسل تعمید میدهد. و کمی بعد مونیکا مادرش در اُستی چشم از جهان فرو میبندد. در سال ۳۸۸، آگوستین دوباره به رم بازمی گردد و پس از آن به کارتاژ و سپس به تاگاسته سفر میکند. او در آنجا جامعه ای رهبانی را تشکیل میکند.
او در ۲۸ آگوست سال ۴۳۰ میلادی در حالی که اسقف شهر هیپون بود، و این شهر تحت محاصره واندالها قرار داشت، چشم از جهان فرو میبندد.
ارسال نظرات