زمینه‌ها و حاشیه‌های آفرینش یک شعر در کانادا

سرود ملی کانادا به زبان فارسی؛ خوب است یا نقض غرض؟

گفت‌وگو با دکتر ارسلان کهنمویی‌پور سراینده فارسی سرود ملی کانادا

سرود ملی کانادا به زبان فارسی؛ خوب است یا نقض غرض؟

مدتی پیش انتشار سرود ملی کانادا به زبان فارسی خبرساز و همچنین حاشیه برانگیز شد. از همان وقت دست‌به‌کار شدیم تا با دکتر ارسلان کهنمویی‌پور که این سرود را به فارسی باز سرایی کرده گفت‌وگو کنیم. متن این گفت‌وگو را که در قالب یک لایو اینستاگرامی در تاریخ ۹ آوریل انجام شد در اینجا می‌خوانید.

 

 

دکتر ارسلان کهنمویی‌پور سپاس از شما که دعوت ما را پذیرفتید برای گفت‌وگو درباره سرود ملی کانادا که شما آن را به زبان فارسی برگرداندید.

ارسلان کهنمویی‌پور: سلام خدمت شما جناب شمیرانی و سپاسگزارم؛ حدود ۷ سال و اندی از وقتی این شعر را سرودم می‌گذرد و اولین بار است که یک رسانه فارسی‌زبان آمده تا درباره آن صحبت کنیم.

 

به‌عنوان سؤال اول می‌خواهیم به یکی از آن سؤالات ایجاد شده بپردازیم. اصلاً اینکه ما بیاییم و سرود ملی کشوری را به زبان دیگری ترجمه کنیم معنی دارد؟

ارسلان کهنمویی‌پور: سؤال بسیار خوبی است؛ ببینید بستگی دارد شما از چه منظری به آن نگاه کنید. برای یک فارسی‌زبان که در ایران زندگی می‌کند تقریباً بی‌معنی است که یک فارسی‌زبان در کانادا بیاید و سرود ملی کانادا را به زبان فارسی برگرداند. ولی من یک کانادایی ایرانی‌تبار هستم و عضوی از جمعیت چند صدهزارنفره‌ی ایرانیان ساکن کانادا؛ جامعه‌ای که چند دهه قدمت دارد. البته که در این دو سه دهه اخیر طبیعتاً تعدادمان خیلی بالا رفته است و طبیعی است که داریم جایگاه خودمان را در این جامعه پیدا می‌کنیم. اگر از این منظر به موضوع نگاه کنیم دید کاملاً متفاوتی است.

ممکن است شما فرض را بر این بگیرید که ما با فرهنگ و زبان خودمان مهاجرت کردیم و هیچ کاری به نشانه‌ها و سمبل‌های مهم کشوری که در آن زندگی می‌کنیم و به‌عنوان خانه دوممان پذیرفتیم نداریم. در این صورت هم ممکن است این کار زیاد برای شما معنا و مفهومی نداشته باشد. ولی به نظر من این دید اشتباه است چراکه شما با این دید هیچ‌وقت جایگاه شخصی و واقعی خودتان را در آن جامعه مهاجر پیدا نمی‌کنید.

در مقابل ممکن است یکی بگوید به اینجا آمده‌ایم تا فرهنگ خودمان را کنار بگذاریم و به‌نوعی خودمان را با جامعه میزبان همسان کنیم دیدگاهی که خیلی اوقات آن را نگاه غالب در ایالات‌متحده می‌دانند.

آنچه جامعه کانادا را نسبت به آمریکا متمایز می‌کند این است که شما در اینجا اجازه دارید فرهنگ خودتان را حفظ کنید و وقتی از این منظر به آن نگاه می‌کنید چیزی که اهمیت پیدا می‌کند ادغام در جامعه میزبان است. برای اینکه شما بتوانید در جامعه میزان ادغام شوید باید بتوانید خودتان را به این سمبل‌ها نزدیک کنید و به‌نوعی آنها را برای خودتان کنید. درواقع این مسئله دوسویه دارد؛ از طرفی شما حتی با خواندن سرود به زبان انگلیسی نوعی ادای دین نسبت به این مسئله دارید که من متعلق به این جامعه و کشور هستم و به‌نوعی تعهدتان را نسبت به کشور میزبان ابراز می‌کنید. اگر آن سرود را به زبان مادری بخوانید این ابراز تعهد به شکلی تشدید شود. ولی آن‌سوی دیگر که ازنظر من اهمیت بیشتری دارد و زیاد هم به آن توجه نمی‌شود این است که اتفاقاً برعکس شما با این کار دارید به‌نوعی ادعای حق مالکیت نسبت به این کشور هم می‌کنید؛ یعنی می‌گویید نه‌تنها من به این کشور تعلق دارم بلکه این کشور برای من هم است و من ناچار نیستم به زبان شما این تعهد را ابراز کنم. اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم جزوی از همان فرهنگ ادغام است که برای یک جامعه پخته بسیار مهم است.

 

طبیعتاً ترجمه‌ی شعر یا باز سرایی آن کاری بسیار جدی و دشوار است و نیاز به تسلط کافی به هر دو زبان دارد. محض اطلاع مخاطبان عزیز، ارسلان کهنمویی‌پور رئیس دپارتمان مطالعات زبانشناسی دانشگاه تورنتو در میسی‌ساگا است. لطف می‌کنید کمی درباره خودتان توضیح می‌دهید؟

ارسلان کهنمویی‌پور: من در سال ۱۹۹۸ به‌اتفاق همسرم به کانادا مهاجرت کردم و در تورنتو مستقر شدیم. در دانشگاه تورنتو دانشجوی دکترای زبانشناسی بودم. در سال ۲۰۰۴ تحصیلاتم تمام شد و با مدرک دکترا برای ۶ سال به دانشگاه سیراکیوس در شمال ایالت نیویورک رفتم. بعدازآن به‌اتفاق همسرم و این بار به همراه دو فرزندمان به تورنتو برگشتیم. از همان سال ۲۰۱۰ به‌عنوان استاد زبانشناسی در دانشگاه تورنتو مشغول هستم. البته الآن ۴ ماه است که مسئولیت دپارتمان مطالعات زبانی دانشگاه تورنتو در می‌سی‌ساگا به من واگذار شده است.

 

بابت موقعیت جدید آکادمیک به شما تبریک می‌گویم. دوباره به موضوع سرود «ای کانادا» برگردیم. ایده باز سرایی این سرود به زبان فارسی چطور شکل گرفت؟

ارسلان کهنمویی‌پور: ابتدا بگویم که این سرود به زبان‌های بسیار زیادی ترجمه شده است؛ یعنی حتی اگر یک سرچ ساده در گوگل هم انجام دهند می‌بینند که این سرود حداقل به ده-دوازده زبان باز سرایی شده است.

اما در رابطه با ایده اولیه می‌توانم بگویم نطفه این ایده وقتی در ذهن من ایجاد شد که نسخه عربی آن را شنیدم. درست یادم نیست سال ۲۰۱۳ یا ۲۰۱۴ بود ولی به هر حال برای جشن یلدای سال ۲۰۱۵ بود که ما داشتیم تدابیر جشن را می‌دیدیم و قرار بود از تعدادی ایرانی-کانادایی که در کرسی‌های فدرال یا استانی و شهری در حال رقابت بودند یا سمتی داشتند قدردانی صورت بگیرد؛ یعنی آن جشن یلدا کمی جنبه رسمی داشت. در آنجا این ایده به ذهن من خطور کرد که چقدر خوب می‌شود که ما وقتی سرود O Canada را می‌خوانیم بتوانیم یک نسخه فارسی هم از آن اجرا کنیم.

من با استاد کمال طراوتی تماس گرفتم که دوستان تورنتویی احتمالاً ایشان را می‌شناسند، از اساتید موسیقی هستند، خودشان موسسه آموزش موسیقی دارند و از افراد قدیمی شهر تورنتو هستند. از ایشان خواهش کردم که اگر امکان دارد با ما برای اجرای سرود O Canada توسط گروه کُر همکاری کنند.

به هر حال کسب و کار من زبان است و علاقه زیادی به فکر کردن به واژه‌ها دارم. درنهایت تلاشم منجر شد به موسیقی که شنیدید و این مصاحبه که الآن در خدمتتان هستم.

این سرود خیلی کوتاه است و چند مصرع بیشتر نیست. اگر این متن را جلوی دستتان دارید ممکن است برای دوستانی که احتمالاً این سرود را به زبان فارسی نشنیدند بخوانید؟

ارسلان کهنمویی‌پور: بله...

 

ای کانادا

ای سرزمین ما

مهر تو در دل و جان ما

با نام تو، دل‎‌های ما، شد لبریز از شادی

با جانمان، در راه تو، ای مهد آزادی

شکوه تو، افتخار ما، ای کانادا

مانی تو، آزاد و رها...

 

شما اصرار دارید که این کار ترجمه نیست و طبیعتاً هر خواننده‌ای هم که این شعر را به زبان انگلیسی یا فرانسوی شنیده باشد متوجه می‌شود که ترجمه نیست. اگر ترجمه نیست پس شما با این شعر چه‌کار کردید؟

ارسلان کهنمویی‌پور: ببینید شما وقتی از ترجمه صحبت می‌کنید ممکن است ترجمه یک سند رسمی باشد. طبعاً کسی که این ترجمه را انجام می‌دهد تلاشش این است که واژه‌ها به‌دقت انتخاب شوند و دقیقاً همان متن را تکرار کند. یک‌قدم آن‌طرف‌تر که بروید ممکن است مقاله سیاسی باشد، آنجا هم ترجمه نزدیک به متن است و فقط ممکن است کمی جمله‌بندی‌ها عوض شود. یک گام آن‌طرف‌تر که برویم به ترجمه کار ادبی مثلاً یک رمان می‌رسیم، در آنجا طبعاً به هر حال کمی جنبه هنری در کار پیدا می‌شود و تغییرات بیشتری دیده شود، ولی باز هم به‌نوعی وفاداری به متن وجود دارد و فکر می‌کنم هنوز بشود از واژه ترجمه استفاده کرد.

در قدم بعدی به ترجمه شعر می‌رسیم و بستگی دارد آن ترجمه کار چه کسی باشد. اگر احمد شاملو باشد اصلاً ممکن است کاری مثلاً از مارگوت بیکل را به فارسی برگرداند که دیگر اصلاً شباهتی به اصل متن ندارد. ولی باز هم ممکن است مترجم بیشتر سعی کند به‌نوعی وفادار به متن بماند منتها مسئله وزن و قافیه و خیلی مسائل دیگر پیش می‌آید که باعث می‌شود ترجمه از متن فاصله بگیرد. به نظر من آنجا دیگر ما وارد آن بحث می‌شویم که شاید واژه «ترجمه» واژه مناسبی نباشد.

وقتی گامی فراتر برمی‌دارید به ترجمه یک شعر همراه با آهنگ می‌رسید، آنجا ما وقتی از وفاداری صحبت می‌کنیم وفاداری اصلی به آهنگ است یعنی شما حتی اگر شعر را عوض کنید نمی‌توانید آن ملودی را عوض کنید بنابراین دیگر متن ناچار است کاملاً خودش را آزاد کند، چاره دیگری ندارید و سرود هم در همین دسته می‌گنجد. اگر بخواهم یک مثال دیگر بزنم، متأسفانه ما به‌تازگی هنرمند عزیز فرامرز اصلانی را از دست دادیم و آن ترانه معروف ایشان «اگه یه روز بری سفر» که همه کسانی که فارسی بلد باشند این آهنگ را بلدند به زبان‌های مختلف خوانده شده است و من مطمئنم به هیچ زبانی آن ترجمه دقیقاً این نیست که اگر یه روز بری سفر! یعنی چنین ترجمه‌ای اصلاً امکان ندارد داشته باشیم. سرود هم درواقع در همین چهارچوب می‌گنجد.

به‌عنوان یک نمونه کاملاً مشخص همین سرود «اُ کانادا» که الآن در موردش صحبت می‌کنیم؛ ملودی آن مربوط به قرن نوزدهم یعنی فکر می‌کنم سال ۱۸۸۰ بوده که مارش است. در آن زمان خیلی از سرودهای ملی با یک مارش شروع شده است. شعری که همان سال‌های اول روی آن گذاشته شد یک شعر فرانسوی بوده و اوایل قرن بیستم یعنی سال ۱۹۰۷ یا ۱۹۰۸ نسخه انگلیسی آن نوشته شده است. شما اگر این دو متن فرانسه و انگلیسی را کنار هم قرار دهید هیچ ربطی به همدیگر ندارند یعنی چند تم مشترک وجود دارد ولی واژه‌ها متفاوت است. ولی هردوی آنها سرودهای رسمی کانادا هستند.

وقتی من تصمیم گرفتم این ترانه را به زبان فارسی برگردانم و درواقع یک شعر فارسی را با آن بسرایم در درجه اول باید به آهنگ و تم‌ها وفادار می‌ماندم. البته من این شعر را بر اساس نسخه انگلیسی آن برگرداندم ولی تم‌هایی مثل خانه من، سرزمین من، پاسداری و نگهداری (در یکی از کامنت‌ها دیدم نوشتند کلمه گارد نیست. ببینید واژه گارد به کار برده نشده ولی وقتی در شعر می‌گوییم با جانمان در راه تو ای مهد آزادی یعنی درواقع من تو را پاس می‌دارم و از تو نگهداری می‌کنم) تم‌های آزادی که در دو جا به کار برده شده و افتخار نیز در آن هست. در کل موضوع این است که ‌همان تم‌ها به کار رفته ولی واژه‌ها متفاوت است.

 

البته متن سرود ملی کانادا حتی در زبان اصلی هم ثابت نبوده و طی سالیان تغییر کرده، درسته؟

ارسلان کهنمویی‌پور: بله بله. شما وقتی شعری دارید که در اواخر قرن نوزدهم سروده شده و در قرن بیست و یکم به سراغش می‌روید فرصتی پیدا می‌شود تا شاید بتوانید یک سری از مشکلاتی که در آن متن وجود داشته برطرف کنید. مثلاً خیلی‌ها به جنبه‌های جنسیتی یا مذهبی که در نسخه‌های فرانسه و انگلیسی سرود وجود دارد ایراد گرفته‌اند، برخی مطرح کرده‌اند چرا باید واژه خدا و اشاره‌هایی به صلیب در آن وجود داشته باشد. این سبب تغییراتی در متن شعر شد.

 

برقراری پیوندهایی بین فرهنگ اصلی کانادا و فرهنگ ما به‌عنوان یک گروه مهاجر در اینجا چه تأثیر مثبتی در جامعه‌ی ایرانی کانادا می‌‌تواند داشته باشد؟

ارسلان کهنمویی‌پور: اگر بخواهید کامیونیتی یا اجتماعتان را ایزوله کنید و از فرهنگ رایج جدا باشید طبیعی است که از خیلی از مزایای آن کشور محروم می‌شوید. پس این مهم است که ما بتوانیم خودمان را در جامعه کانادا ادغام کنیم ولی در عین حال نباید خودمان را همسان با آن جامعه کنیم؛ یعنی فرهنگ و زبان خودمان را حفظ کنیم و درواقع بتوانیم در این مبادله فرهنگی جنبه‌های مثبت فرهنگ خودمان را نشان دهیم.

همان‌طور که گفتم کارهایی مثل این سرود علاوه بر اینکه به‌نوعی ادای دِین نسبت به کشور کانادا است جنبه مهم دیگرش این است که ما با این کار درواقع داریم اعلام موجودیت می‌کنیم و می‌گوییم این زبان هم زبانی است که شما باید آن را بشناسید و بدانید این زبان، زبانِ یک درصد از مردم کانادا را تشکیل می‌دهد.

 

آقای ارسلان کهنمویی‌پور از شما سپاسگزاریم

ارسال نظرات