گروه ادبیات هفته / روز پنجشنبه، دوم فروردین ۱۳۹۷ (۲۲ مارس ۲۰۱۸)، خبری بس دردناک منتشر شد: داریوش شایگان، نویسنده و پژوهشگر ایرانی در پی یک دوره بیماری درگذشت. شایگان در اوایل بهمنماه سال گذشته دچار سکته مغزی شد و در بیمارستان فیروزگر تهران در ۸۳سالگی درگذشت. هفته، نوروززمبن و گروه علمیآموزشی «سَماک» پیگیرِ برگزاری نشستی درباره او و آثارش در مونترآل هستند که کم و کیفِ آن بهزودی اعلام خواهد شد و همزمان نیز صغحاتمان را به نگاهی ویژه به آثار او اختصاص خواهیم داد و اینک بهعنوان مقدمه آن نشست و صغحات، این صغحه را به شما پیشکش میکنیم.
از چند زبانگی تا عشق به ادبیات فارسی
شایگان در سال ۱۳۱۴ از پدر ایرانی و مادر گرجستانی در تهران متولد شد. او آغشتهشدن جان و روحش با شعر و فرهنگ فارسی را چنین شرح میدهد: علم سر خانه فارسی داشتم که به من گلستان سعدی را می اموخت. هر چند که اهمیت این اثر اساسی را، که در شکل دادن به شیوه هستی ما این همه موثر بوده است، بعدها دریافتم. از کسی یک جلد کتاب سه زبانه رباعیات خیام به من رسیده بود. متن فارسی و ترجمه فرانسه ان را بارها و بارها، بی انکه خسته شوم، می خواندم .بعد ها که انگلیسی یاد گرفتم ، توانستم تا حدی — وبیشتر به طرزی غریزی —-ارزش والای ترجمه انگلیسی ادوارد فیتزجرالد را دریابم . تاثیر خیام برمن بسیار اساسی بود. من همواره در جایی از وجودم خیامی مانده ام…..به نظر من خیام جهان افلاطونی را واژگون کرده است. از نظر او بالا و پست وجود ندارد. حال انکه نزد اکثر شاعران دیگر همان ساختمان صعودی —-نزولی و درد های عاشقانه و همان نماد های عشق عرفانی را باز مییابیم…
فیلسوف امید
او همواره به ایران و ایرانی امیدوار بود. وقتی هومان دوراندیش از طرف مجلهی صدا، (شمارهی ۱۱، شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۳) از او پرسید: «شما در مجموع به آیندۀ ایران و انسان ایرانی امیدوارید؟»، چنین پاسخ داد: بله، من فکر میکنم آیندۀ ما رویهمرفته بهتر خواهد شد. آگاهی مردم ایران خیلی افزایش یافته است و آنها خواستار رعایت حقوق خودشان هستند. به علاوه باید بگویم من به زنان ایرانی اعتقاد عجیبی دارم و نقش آنان را در تکوین آیندۀ ایران بسیار مؤثر میبینم. ایران سرزمینی است با فرهنگی بزرگ، فرهنگی که طی قرون دوام یافته و خود را مدام احیا کرده، و راز بقایش هم در همین تداوم و بازآفرینی نهفته است. آری، من به آیندۀ ایران امیدوارم.
گفتآوردهایی درباره شایگان
ژان کلود کریر (سینماگرِ فرانسوی): سه نگاه داریوش؛ هنگامی که یک فیلسوف می میرد، بدن از بین می رود و اندیشه باقی می ماند. اندیشه داریوش – آشناهایش می دانند – پیچیده و برجسته بود. او دست پرورده فیلسوفان یونانی و غربی، خواننده افلاطون و برگسون و همچنین ژان پل سارتر بود و به خوبی بر آیین هند، شیوه دیگری از منطق، چیرگی داشت.
از این رو او یکتا بود: ایران می زیست ، از جوانی با عرفای ایرانی، که به شیوه خود به سوی حقیقت پرواز کرده اند، همدم بود و به راستی یک چشم به شرق و چشمی دیگر به غرب داشت.
نگاهی که در میان فیلسوفان بسیار کمیاب است چون بیشتر شخصیت هایی هستند با نگاهی پا برجا.
او می توانست از فرهنگی به فرهنگ دیگر، از قرنی به قرن دیگر، از نویسنده ای به دیگر نویسنده دیگر، با همان همدردی و همان ظرافت گذر کند. او همواره رابطه های نوینی بین ذهن هایی که هیچ گاه با هم برخورد نکرده بودند، و از دنیاهای گوناگونی می آمدند، پیدا می کرد.
او فلسفه چشم سوم را می آزمود. با طنز و ظرافت. بدون تکبر، بدون تشکل. گاهی وانمود می کرد به پرسشی پاسخ ندهد، اما با روشی بی مانند شنوننده را شگفت زده می کرد، همواره پیوندهای غیرمنتظره را آشکار می نمود و از تفکر مشترک راه حیرت انگیزی می ساخت. او پروست را کنار تائو و ارسطو قرار می داد و عمیقآ، نزدیک مولانا و انیشتین. به همراه لبخندی که هرگز نمی توانم فراموش کنم.
مسعود هوشیار: آیا تاکنون به این نکته اندیشیدهاید که ما ایرانیان چرا به شعر علاقهمندیم. چرا شاعران برای ما مهماند. همچنین، چرا سخنرانان در سخنرانیهایشان سعی میکند سخن خود را به بیت شعری زینت بخشند. شعر و شاعری، «اقلیم» و زیستجهانی برای ایرانیان ساخته است که به دستگاه اندیشگانیشان جهت بخشیده است. در واقع، اقلیم، فضای فکری خود شاعر است. شاعر در این فضای فکری زیست میکند و سپس خواننده را به ورود در آن دعوت میکند. شاعر با زیستجهانش، جهانی را برای ما میسازد و به کمک آن چگونگی رفتار و تفکر ما را شکل میدهد. همچنین، ما را وارد دنیای فکر و احساسی خودش میکند و تجربههای زیستهاش را با ما به اشتراک میگذارد. با این رویکرد، از نگاه شایگان این زیستجهان، پنج اقلیمِ اثرگذار دارد. نکتهٔ دیگری که باید دربارهٔ آن سخن بگویم، هدف شایگان از بهکاربردن واژهٔ «زمان» برای اقلیمهاست. کاربرد زمان برای نشاندادن نوع زیستن انسان ایرانی است.
ارسال نظرات