اندوه‌های بی‌پایان… «صنعت تکرار در شعر شاملو»

اندوه‌های بی‌پایان… «صنعت تکرار در شعر شاملو»

بهترین کارکردی که تکرار واژه در یک گزاره می‌تواند داشته باشد این است که مؤکدا بر معنایی که شاعر در نظر داشته است پافشاری می‌کند. اگر در هر بند دقت کنیم، گویا جملاتی خبری را می‌خوانیم که شاعر قصد دارد تا با ایجاد تصاویری فرو ریخته و پاشیده، مقدمه چینی‌هایی انجام دهد.

 

نویسنده: رحیم رستمی

آنچه در شعر «بهار خاموش» دیده می‌شود، تکرار آگاهانه‌ی واژگانی است که پنداری در شعر معاصر، گاهی کم نظیر است. در این شعر تنیدگی کلمات به گونه‌ای است که آهنگی از اندوه را به گوش مخاطب، پیاپی و بی‌وقفه تکرار می‌کند. اما شاملو چگونه از این تکنیک بهره برده است؟

۱. بر آن فانوس که‌ش دستی نیفروخت

۲. بر آن دوکی که بر رف بی صدا ماند

۳. بر آن آیینه‌ی زنگار بسته

۴. بر آن گهواره که‌ش دستی نجنباند

۵. بر آن حلقه که کس بر در نکوبید

۶. بر آن در که‌ش کسی نگشود دیگر

۷. بر آن پله که بر جا مانده خاموش

۸. کسش ننهاده دیری پای بر سر-

۹. بهار منتظر بی مصرف افتاد!

بهترین کارکردی که تکرار واژه در یک گزاره می‌تواند داشته باشد این است که مؤکدا بر معنایی که شاعر در نظر داشته است پافشاری می‌کند. اگر در هر بند دقت کنیم، گویا جملاتی خبری را می‌خوانیم که شاعر قصد دارد تا با ایجاد تصاویری فرو ریخته و پاشیده، مقدمه چینی‌هایی انجام دهد که مخاطب را به سمت و سویی سوق دهد که در بند اصلی شعر (بند نهم) مشاهد می‌گردد. اما پیش از آن، بهتر است تکرار پیاپی هفت ضمیر را بنگریم.

الف) در بندِ (۱) ضمیرِ (آن) که ضمیر اشاره‌ی دور است، تصویر فانوسی را نشان می‌دهد که خاموش مانده. دست یا دست‌هایی؟ ابتدای بند می‌بینیم که حتی از افروختن فانوس نیز ناتوانند. (القای حسی از تاریکی)

ب) در بهترین اشعاری که شاملو در بعضی از دفترهایش آفریده، ایجاد صدا با واژگانی است که در جای مناسبی از شعر قرار می‌گیرند. اما در بند (۲) دوکی است که رها مانده و در مکانی به نام رف، کاملاً سکون و سکوتی عجیب آن را احاطه کرده است. بی صدایی، با تکرار ضمیر (آن) برای ایجاد موقعیتی است که استیصال را به ذهن مخاطب گسیل نماید. (القای حسی از رکود)

پ) در بند (۳) پس از گذشتن از تاریکی و بی‌صدایی، ما با آیینه‌ای روبرو می‌شویم، که هیچ چیزی را نمی‌توان در آن نگریست. هر چه به این آیینه نگاه کنیم فقط زنگاری است که شاید زمان‌ی طولانی آن را پوشانده و همانند محیطی که از بی فانوسی رنج می‌کشد، لایه‌ای از سیاهی، شفافیت را از آن ربوده است. اما باز هم از ضمیری به نام (آن) استفاده شده تا لحنی خبری را نیز تاکید کند. (القای حسی از بی شکلی و نامفهومی)

ت) گر چه دوک بی صداست و هیچ جنبشی ندارد. اما در بند (4) گهواره‌ای وجود دارد که باز هم حرکتی ندارد. هیچ نوزادی انگار به دنیا نیامده و شاید هم نخواهد آمد که مادری یا دایه‌ای آن را بجنباند. در کنار (…آن گهواره) قطعاً باید دستی پرانرژی و سرزنده باشد. اما همانند دست ناتوانی که یک چراغ یا فانوسی را روشن نمی‌کند، اینجا نیز دستی نیست و باز هم راکد بودن فضا را به ما تلقین می‌کند. (القای حسی از مرگ و نبود زندگی)

ث) آیا در این مردابی که شاملو از تیرگی، بی‌صدایی و متولد نشدن، حرف می‌زند کسی هم بر در خانه‌ای خواهد کوبید؟ (…آن حلقه)، ضمیر آن در پیش از واژه‌ی حلقه، فزونی تقریر است و شاملو اصرار دارد که هر چه بیشتر بیان کند که این مرداب از آنچه که مخاطب تصور کرده، از سکوت‌های مرگ‌بارتری لبریز شده است. شاعر مخاطب را بیشتر در وضعیتی بی‌روح قرار می‌دهد. او سعی دارد تا با هر بندی که شرح می‌دهد، ذهن جستجوگر ما را به جاهایی بکشاند تا شاید امیدی را در یابیم. اما دوباره به ناگاه، مخاطب را با دری بسته و حلقه‌ای بر جا مانده آشنا می‌کند. (القای حسی از سکون)

ج) در بندهای (۶) و (۷) که باید آنها را استمراری بر لحن پیشین بدانیم، شاملو کارکرد تکرار را به اوج خود رسانده است. شاعر با اهمیت دادن و جلب توجه کردن به دری که هیچ‌گاه گشوده نمی‌شود، ذهن ما را اندک اندک برای کارکردی دیگر در شعر خود آماده می‌سازد. (بر آن در) و (بر آن پله)، پنداری صدایی بلندتر است از شاعر که مصرانه بر ناکجاآبادی این مکان (؟) مهر تأیید می‌زند. (باز هم القای حسی از سکون و بی حرکتی)

چ) پس از نقش بستن حجمی از این ترکیبات:

بر آن فانوس، بر آن دوکی، بر آن آیینه، بر آن گهواره و…که می‌توان این ترکیبات را به شتاب خواند، در بند (بند نهم) ناگهان جملات از شتاب باز می‌ایستد و گوش ما، دیگر آن آهنگ پیشین را که از ضمیر (آن) ساخته شده بود نمی‌شنود. به واژه‌ی «افتاد» در همین بند دقت کنیم. «افتاد»، باز هم تاکیدی است بر عبث بودن همه‌ی آن چیزهایی که نشان از زندگی و هستی بدهد. شاید معانی دیگری را نیز به همراه داشته باشد. اما این بند (بند نهم) اظهار یاس است. شاعر توانسته با بیان ملال و خستگی در بندهای پیشین، صنعتی را آفرینش کند که ابعاد زیباشناسی خاصی را در مجموعه‌ی هوای تازه نشان می‌دهد.

ارسال نظرات