نویسنده: مسعود هوشیار
از حدود ھجدہ سال پیش زهره طحامی به وادی نوشتن پا گذاشت و در کلاسھای داستاننویسی شھریار مندنیپور و ابوتراب خسروی شرکت کرد. نخستین داستانش را در مجله عصر پنجشنبه چاپ کرد و دیگر داستانهایش را مجلههای نافه و رودکی چاپ کردند. پس از وقفهای چندینساله دوبارہ نوشتن را شروع کرد که برآیندش مجموعهداستان سایههای مخروطی است.
۱. شیوه روایتگری:
زهره طحامی برای روایت داستانهای این مجموعه از چندین زاویه دید بهره گرفته است. وی برای روایت یازده داستانِ مجموعه، پنج زاویه دید «تکگویی نمایشی، نمایشی، دانای کل محدود، دانای کل نامحدود و اول شخص» را به کار گرفته است. با وجود این، بهترین زاویه دید را برای داستانهای جای امن؛ شما مال این اطرافید؛ هیچوقت حرفشنوی نداشتید برگزیده است. نویسنده این سه داستان را با زاویه دید تکگویی نمایشی روایت میکند. در این شیوه راوی در داستان، فردی را مخاطب قرار میدهد و با او سخن میگوید، بدون آنکه این فرد سخنی بگوید یا حرکتی انجام دهد. خواننده داستان فقط از توصیفهایی که راوی از آن فرد میکند میفهمد که واکنش این فرد چیست. از این دید، شخصیتهای سه داستان یادشده، شخصیتهای رنجوری هستند. هر کدام از این شخصیتها از پدیدهای رنج میبرند. بنابراین، این زاویه دید به برجستهشدن رنجهایشان کمک کرده است. برای نمونه، داستان جای امن، روایت دختری است که در کودکی به سرش ضربه خورده است و اکنون دچار روانپریشی است. شیوه سخنگفتن این دختر بیانگر روانرنجویاش است: «خب باید هرچه زودتر شروع کنم. مادرجون میگه لازمه به تو بگم. میگه تازه دیر هم شده! ببخش، اول سلام. آدم هول میشه. قبول داری؟ میخواستم این رو بدونی که دیشب واسه من خواستگار اومد […] اون کیف ورزشی بزرگ رو میدیدی؟ میفهمیدم داری نگام میکنی. خب من قبل از اینکه بفهمم دیوونه هستم، کاپیتان تیم بسکتبال بودم. بعدش تیم ما قهرمان شد» (ص۷و۱۰).
۲. دقتورزی در گزینش واژهها:
نویسنده در جایگاه کسی که با زبان سروکار دارد باید در چینش واژهها دقت کند. این دقتورزی میتواند اثر بسیار مهمی بر کارکرد زبان بگذارد و زبان را پویا نگه دارد. از این دید، تعداد واژههای این مجموعهداستان کمشمار است و خواننده با واژههای جورواجوری روبهرو نمیشود. بهجز نبودِ تنوع واژگانی، نویسنده واژههای بیگانهای را به کار گرفته است که در زبان فارسی برایش برابرنهاد (معادل) داریم. برای نمونه، در صفحه ۱۹ و ۵۶ واژه «تراس» را به کار برده است: «باریدن تگرگ شروع شده و دانههای درشت آن به دیواره تراس میخورد»؛ «توی دیگ برنج، روی گاز تکشعله توی تراس». بهراستی چه شد که از زیباواژههای «ایوان و بهارخواب و مهتابی» به واژههای نادلچسبِ «تراس و بالکن» رسیدیم؟! آیا نویسندگان نباید از این دید زبان را تقویت کنند؟! باید یادآور شوم که جایگزینشدن آپارتماننشینی بهجای زندگی در خانههای حیاطدار، حُسنها و عیبهای فراوانی داشته است. آپارتماننشینی، دو واژه پرکاربرد را وارد فرهنگ گویشوران زبان فارسی کرده است. این دو واژه، «تراس و بالکن» هستند. این در حالی است که بهجای این دو واژه، زیباواژههای «بهارخواب و ایوان و مهتابی» را داشتهایم. همانگونه که از نام بهارخواب پیداست، ایوانی است برای خوابیدن در بهار. همچنین، مهتابی مکانی بوده است که از آنجا میشود مهتاب را دید. برای نمونه، ترانس اودانل آمریکایی در سفرنامهاش مینویسد: «مکانی به نام «مهتابی» برای سپریکردن شبها داشتیم. این مکان بههیچوجه ارتباطی با آب نداشت، بلکه ارتباطش با نور بود و ایرانیان درمورد نور به همان اندازه آب وسواس دارند. ایرانیان عاشق سنگهای قیمتی، آتشبازی، آینه، بازتاب نور بر سطح آبگیرها، خورشید و مهتاباند. مهتابی بهمعنی «محل تابش مهتاب» است و مهتابیِ ما ایوان کوچک نردهداری در بالای یکی از ساختمانهای جنبی بود و به این علت در آن محل ساخته شده بود که هیچ درختی آنچنان نزدیکش نبود که مانع دیدن آسمان شود. در شبهای بدر مهتابی برای همآغوشی بینظیر بود» .
۳. حساسیت در واژهگزینی:
نویسنده همچنین در صفحههای ۲۱و ۲۲و ۲۳ واژه «آدرس» و در صفحه ۴۴ واژه «ژست» و در صفحه ۵۷ واژه «چکاپ» را به کار برده است: «ببخشید، میشه نگاهی به این آدرس بندازید؟»؛ «او نمیدانست با وجود همه ژستهایش هنوز همان خالهسوسکه قصههاست»؛ «میخواستید نوزادتون رو خودتون برای چکاپ ببرید». در زبان فارسی برای برابرنهادِ واژه آدرس، واژه نشانی و برای واژه ژست، واژه اطوار (اداواطوار) و برای چکاپ، واژه پرکاربرد «معاینه» را داریم. هرچند که دو واژه اطوار و معاینه عربی است، کاربرد آن صحیح است؛ چراکه در زبان فارسی جا افتادهاند؛ پس چرا واژه بیگانه دیگری را به زبان فارسی وارد کنیم. ممکن است این ابهام بهوجود آید که اگر واژه ژست و چکاپ بیگانه است، واژه اطوار و معاینه نیز جزو واژههای بیگانهاند؛ پس چرا به واژههای انگلیسی حساساید ولی به واژههای عربی نه؟! پاسخی که باید داد این است که واژههای اطوار و معاینه جاافتادهاند؛ پس باید کوشید از ورود واژه بیگانه دیگری جلوگیری کرد تا «دو یا چند واژه بیگانه» برای «یک» مفهوم نداشته باشیم. در واقع، اصراری به نگهداری واژه عربی و خارجکردن واژه انگلیسی از زبان نداریم، بلکه اگر در وضعیتی مشابه، واژه جاافتاده انگلیسی در زبان داشتیم و آنگاه واژهای عربی میخواست وارد زبانمان شود، آن زمان نیز همین واکنش را نشان میدادیم و واژه انگلیسی آشنا را نگه میداشتیم و عربی ناآشنا را از زبان میزدودیم.
۴. شکستهنویسی:
نکته دیگر درباره ویرایش و نگارش این کتاب، شکستهنویسی است. شکستهنویسی، صورت گفتاری زبان است که به نوشتار درمیآید. از این دید، «شکل» گفتاری واژهها در دورههای تاریخی و در لهجههای گوناگون متفاوت است. برای نمونه، واژه «خانه» در زبان یا گویش لری، «هونه»، در شکل گفتاری فارسی «خونه» میگویند. همچنین واژه «ترید» در طول تاریخ زبان فارسی بهشکلهای شکسته «تَلید؛ تلیت؛ تریت؛ تیلید؛ تیلیت و ثرید» نوشتهاند. نیز، کفش را «کوش؛ کووش» میگویند. شکستهنویسی شکل نوشتاری تثبیت شده زبان را تغییر میدهد. در واقع، حافظه تصویری فارسیزبانان به شکل نوشتاری واژهها خو گرفته است و زمانی که واژهها را شکسته مینویسیم، با ساختار تصویری واژهها در ذهنمان ناهمخوان میشود. تصور کنید اگر سعدی کتاب گلستانش را به زبان شکسته نوشته بود اکنون نمیتوانستیم آن را بخوانیم. از این دید، باید از شکستهنویسی پرهیز کرد. با وجود این، در نوشتن داستان میتوانیم بخش روایتگری راوی را بهشیوه معیار و گفتوگوهای شخصیتها را بهشیوه شکسته نوشت. با این چشمانداز، از مجموع یازده داستانِ سایههای مخروطی، نویسنده چهار داستانِ جای امن؛ شما مال این طرفهایید؟؛ میدان گل؛ هیچوقت حرفشنوی نداشتی را بهشیوه شکسته نوشته است. در شش داستانِ ورق بزن؛ به نام خودم خورشید؛ یک مکالمه ساده؛ روی خط زلزله؛ این کفشها میگویند برو؛ ما رهگذر نبودیم، نویسنده گفتوگوها را به زبان شکسته و روایت داستان را با زبان معیار روایت کرده است. اما در داستان هشت ممیز هفده، نویسنده هم روایت داستان و هم بیشتر گفتوگوها را با زبان معیار نوشته است و با این شیوه اثبات کرده است که حتی میتوان در داستان، گفتوگوها را با زبان معیار نوشت و به حفظ «شیوهنوشت» (رسمالخط) زبان فارسی کمک کرد.
با این سه نکته، در پایان باید یادآور شوم که زهره طحامی در شیوه روایتگری بسیار موفق عمل کرده است و روشن است که برای هر کدام از داستانها زمان کافی گذاشته است و روایتهای کوتاه و اثرگذاری را به جامعه داستانی هدیه کرده است.
ارسال نظرات