منظور از مهارتهای زبانی (language skills) چیست؟ آنچه غالب است و اگر در گوگل هم بجویید، تا چند صفحه از نتایج را اِشغال کرده، مهارتهای چهارگانۀ زبانی در آموختن زبان دوم است: نوشتن، خواندن، گفتن، شنیدن. اما از این هجمۀ تبلیغی که خارج شویم، به جهانی پا میگذاریم که در آن، حقّ این عبارتِ پُرمعنا را انبوهی از مهارتهای ارتباطیِ وصلشده با زندگی ادا میکند: آغاز ارتباط، گفتوگو، ذاکره، نوشتن، اِقناع و متقاعدسازی، فن بیان، تسلط کلامی، نامهنگاری، متنوعگویی، کلیشهگریزی، سؤالکردن، کوتهنویسی، همدردی، ابزارهای ارتباطی، ارائه و اسلایدسازی، مثبتگویی، زبان بدن، تکیهکلامها، داستاننویسی، (حتی مهارتِ) شنیدن و تازه، مثل همیشۀ اینجور متنها: «و…».
این مهارتها هریک بهنحوی با قوۀ نُطق آدمیزاد مرتبط است؛ اما مهمتر از اینکه «زبانی»اند این است که «مهارت»اند و از واژۀ مهارت دو نسیم میوزد: نسیمی خنک و شادیبخش که میگوید مهارت را میشود آموخت، و نسیمی داغ و کلافهکننده که میگوید مهارت با تمرین و تکرار ساخته میشود. دیگر با خود ماست که روی مبارکمان را بهسوی کدام نسیم بگردانیم.
چون کلا از کلیگویی گریزانم، از همین جا وارد یکی از مهارتها میشوم و خیلی سریع به مثالزدن میرسم تا نکتهای کاربردی تقدیمِ شما عزیزانی کنم که وقت گذاشتهاید و دارید میخوانید. مهارتی که دوست دارم دربارهاش حرف بزنیم، «پرسیدن» است.
زیرساختِ پرسش بر ذهن اثر میگذارد. پرسشهایی که حافظه را تحریک میکنند، با «چه، کدام، کجا، چگونه، چقدر و…» آغاز میشوند و پرسشهایی که تفکر را تحریک میکنند، با «چرا، مگر، چه میشد اگر» مطرح میشوند.
سؤالِ درست درهای زبانِ مخاطب را باز میکند. در حدیث است که: «قلبها بستهاند و كلیدش سؤال است.» (غررالحِكم، ص۶۰). فرزنددارانِ گرامی میپذیرند که گفتوگوی زیر دهها سال است که در همۀ خانههای دارای فرزند جریان دارد:
والد: سلام، عزیز دلم.
فرزند: سلام.
والد: چطوری گلم؟ چه خبر؟
فرزند: خوبم. هیچی.
والد: خب، امروز مدرسه چطور بود؟
فرزند: خوب بود.
والد: چه کارهایی کردید؟ چی یاد گرفتید؟
فرزند: هیچی. مثل هر روز بود.
بهجای این سؤالهای ساده و تکراری، پیشنهاد میکنیم که اینها را بپرسید تا قفل دهان فرزندتان باز شود! البته بهتر است این پرسشها و هیچ پرسش دیگری را در بدوِ ورود فرزندتان به منزل مطرح نکنید. بگذارید برسد، لباسش را عوض کند، قدری آرام بگیرد، او را بغل کنید، اگر خوراکی خاصی در کار است دستش بدهید و آنوقت گفتوگو را شروع کنید.
راستی، پس از شنیدن پاسخِ این پرسشها شروع نکنید به تصحیح افکار و آغاز نصیحت! اگر وعظ و خطابه راه بیندازید، فردا دوباره همان پاسخ تکراریِ قبلی را خواهید شنید. بهجای آن میتوانید گفتوگو را با شوخی و خنده پیش ببرید و از خاطرههای خندهدارِ دوران مدرسۀ خودتان بگویید. خب دیگر، برویم سراغ پرسشهای زبانگشا:
۱. امروز دوستت (فلانی) چه لباسی پوشیده بود؟
۲. تغذیه چی خوردی (اگر خودش میخرد)؟
۳. زنگ تفریح چه بازیهایی کردی؟
۴. یک اتفاق خندهدار که امروز افتاد، برام بگو. بعد از تو من میگم!
۵. امروز کسی بهت مهربونی کرد؟
۶. بهترین کاری که امروز برای کسی کردی چی بود؟
۷. کی باعث شد امروز لبخند بزنی؟
۸. امروز چیز جالبی یاد گرفتی که الان به من هم یادش بدی؟
۹. راه برگشت رو بیشتر دوست داری یا راه رفتن به مدرسه رو؟
۱۰. امروز تغذیۀ کی از همه بهتر بود؟ چرا؟
۱۱. امروز چی برات از همه سختتر بود؟
۱۲. از یک تا ده، امروز به مدرسهات چه نمرهای میدی؟ چرا؟
۱۳. اگر مدیر بگه فردا یکی از شاگردای کلاستون معلم بشه، تو چه کسی رو انتخاب میکنی؟
۱۴. اگر تو انتخاب شدی برای معلمشدن، چی درس میدی؟
۱۵. امروز کسی روی ناراحتت کرد؟ چطوری؟
۱۶. کسی هست که بخوای باهاش دوست بشی، ولی هنوز نشده باشه؟ چرا نشده؟
۱۷. معلمتون بیشتر از همه روی چه چیزی حسّاسه؟ گمون میکنی چرا؟
۱۸. معلمتون تو رو یادِ کی میندازه؟
۱۹. امروز چیز جدیدی راجع به دوستت فهمیدی؟ چی؟
۲۰. اگر بیان تو مدرسهتون و هنرپیشه انتخاب کنن، فکر میکنی کی انتخاب میشه؟ چرا؟
این پرسشها معجزه میکند. خواهید دید که دهانش به حرفزدن میافتد و چشمش به برقزدن. نمیخواهم کلاس روانشناسی راه بیندازم؛ چون تخصصی در آن ندارم. این پرسشها هم لزوماً علمی و دقیق نیستند و این تکه را مبتنی بر پیامی تلگرامی، از نویسندهای ناشناس، تقدیم کردم. آنچه این پیشنهادها را به «زبان» مرتبط میکند، خودِ پرسیدن است و همین پرسشها. میشود این فهرست را ادامه داد و میشود متناسب با بستر ارتباطیِ خانواده، تغییرهای دلخواه در آنها داد. حتی میشود محصورِ کودک نکردشان و برای دیدارهای عادیِ بزرگسالانه هم از آنها الگو گرفت. تصور کنید گوشی را برداشتهاید و به دوستتان زنگ زدهاید. پس از سلام، بهجای کلیشۀ «خوبی؟ چه خبر؟»، به او میگویید:
– مهناز، امروز دوست داشتی کجای این دنیا باشی و به چی مشغول باشی؟
– بهنظرت همین الان کیا دارند توی وضعیت دشواری کار میکنند تا اوضاع من و تو خوب باشه؟
– آقا، اگه یه سؤال بیربط: اگه میوههای دنیا قراره محدود بشه به سه تا میوه، انتخاب تو کدومهاست؟
– رضا، میای بزنیم بیرون و سهچهار ساعت فقط پیادهروی کنیم؟ فقط پیاده ها!
– مرضیهجون، دوست داشتی من چطور رفیقی برات باشم؟
چون خلاقیت تَه ندارد و چون زمینههای ارتباطیِ آدمها نامحدود است، بقیهاش را به خودتان وامیگذارم و از شما میخواهم که همین امروز، اصلاً پس از خواندن همین صفحه، در نخستین ارتباط کلامیتان با نخستین آدمِ اطرافتان، یک پرسش مطرح کنید. خیلی ساده و بدون تحلیل و ترس. نتیجه را ببنید و اگر جالب از آب درآمد، تجربۀ خود را به ما هم بگویید. میتوانید با دفتر مجله تماس بگیرید و برای ما بفرستیدش.
امیدوارم من و شما از دوروبرِ خودمان آغاز کنیم و با تقویت مهارتهای متنوع زبانی و با استفاده از ترفندهای کوچکِ زبانی، زندگی را برای همدیگر شیرینتر و عمیقتر سازیم.
ارسال نظرات