معرفی و بررسی کتاب:

ضیافت و چارچوب نظری عشق افلاطونی

ضیافت و چارچوب نظری عشق افلاطونی

کتاب ضیافت افلاطون، نتیجه‌ی مهمانی و دورهمی در شبی از شب‌های آتن است. این کتاب، «داستان مهمانی یکی از دوستان سقراط [به نام آگاتون] است که چون در شاعری جایزه گرفته است، ولیمه می‌دهد». در این شب پس از اینکه همه شروع می‌کنند به باده‌گساری، موضوع صحبت را «عشق» قرار می‌دهند و بنا می‌شود که هرکس در جمع حضور دارد، به‌ترتیب درباره‌ی عشق سخن براند.

 

نویسنده: مسعود هوشیار
 
افلاطون فیسلوف برجسته‌ی یونانی در ۲هزار و ۴صدسال پیش، (۴۲۷پ.م) در شهر آتن می‌زیسته است. از افلاطون کتاب‌های پرشماری باقی مانده است که همه‌ی آن‌ها به‌شیوه‌ی گفت‌وگو بین دو یا چند نفر است؛ چراکه یونانیان و به‌ویژه افلاطون معتقد بوده‌اند که کتاب، به‌خودی‌خودی گویا نیست. افلاطون «معتقد به کتاب نبوده؛ یعنی کتاب را وافی به تعلیم نمی‌دانسته است و گمان می‌رود که این عقیده را مانند بسیاری از معتقدانش از استاد خود سقراط دریافته باشد» (افلاطون، ۱۳۹۴: ۲۶). از دید افلاطون کتاب نمی‌تواند مفهومی را که در خود دارد به دیگران برساند. از این رو بهترین شیوه برای انتقال مطلب، شیوه‌ی گفت‌وگو میان افراد است. به‌همین دلیل به آثار افلاطون مکالمات می‌گویند. با این شیوه است که مخاطب با چشم‌اندازهای فکری «مختلف» آشنا می‌شود و در این جدال درگیر می‌شود و مفهوم دلخواه نویسنده را می‌فهمد. این نکته را افلاطون از سقراط آموخته است با این تفاوت که سقراط تعالیمش را مکتوب نکرده است؛ ولی افلاطون هرآنچه را که می‌خواسته است نوشته است. «تعلیمات سقراط تماماً شفاهی بوده. آن‌هم نه به‌نحو تدریسی و نطق و خطابه؛ بلکه به‌صورت مباحثه و مجادله». (همان، ۲۷).

در کتاب‌های افلاطون، اگر گفت‌وگو میان دو نفر باشد، همیشه یکی از آن‌ها سقراط است و اگر چند نفر باشند، شخص مهم سقراط است. در واقع، افلاطون باشیوه‌ی نمایشنامه‌نویسی کتاب‌های خود را نوشته است و برای این منظور، هم از اشخاص واقعی و هم از اشخاص ساختگی بهره برده است. برای نمونه، برخی بر این باورند که در کتاب ضیافت، شخصیت دیوتیما (بانوی معلم)، آفریده‌ی ذهن خلاق افلاطون است (نک: همان، ۱۵۷). به‌هر روی در گفت‌وگوهای کتاب‌های افلاطون، استادش سقراط، مهم‌ترین شخصیت است. در این آثار، سقراط بسیار سخن‌ور است و نکته‌سنجانه‌ترین سخن‌ها را می‌گوید. همچنین، همیشه حرف آخر را می‌زند.

کتاب ضیافت افلاطون، نتیجه‌ی مهمانی و دورهمی در شبی از شب‌های آتن است. این کتاب، «داستان مهمانی یکی از دوستان سقراط [به نام آگاتون] است که چون در شاعری جایزه گرفته است، ولیمه می‌دهد» (همان، ۳۷). در این شب پس از اینکه همه شروع می‌کنند به باده‌گساری، موضوع صحبت را «عشق» قرار می‌دهند و بنا می‌شود که هرکس در جمع حضور دارد، به‌ترتیب درباره‌ی عشق سخن براند. به این ترتیب، شخصیت‌های حاضر در مجلس که همه به فن سخنوری مسلط‌اند، درباره‌ی الهه‌ی عشق مدیحه‌ای می‌سرایند. از خلال گفت‌وگوها چنین برمی‌آید که در یونان باستان، عشق، گوهری گران‌بهاست و جایگاهی بس رفیع دارد. این گوهر گران‌بها شایسته‌ی پسربچگانی است که به سن بلوغ رسیده‌اند و موی صورت ایشان روییده است.

در ادبیات و فرهنگ ما ایرانیان این نکته برعکس است؛ زیرا هنگامی که موی صورت پسران می‌روید از چشم عاشق می‌افتند؛ چنان‌که حافظ می‌گوید: «غبار خط بپوشانید خورشید رخش، یارب/ بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد.»

باری در یونان باستان، زنان جایگاه ویژه‌ای نداشته‌اند و کارایی آنان فقط برای تولید مثل و بقای نسل بوده است. از این رو اگر قانون آتن دولت‌مردان را مجبور نمی‌کرد، هیچ‌کدام از ایشان ازدواج نیز نمی‌کردند. «یونانیان فوق‌العاده اهل ذوق بودند و هرنوع زیبایی ایشان را جذب می‌کرد و جوانان زیبا در میان ایشان بسیار و زن‌ها در خانه‌ها و تقریباً محجوب بودند» (همان، ۳۸). نکته‌ی درخورتوجه اینجاست که یونانیان فرهنگ گرایش به پسران جوان را با واسطه‌ی اسکندر جنگجو به جهانیان سرایت داده‌اند.

باید یادآوری کنم که ممکن است قانون هر جامعه‌ای بعضی از رفتارهای اجتماعی را ممنوع کند؛ اما آن رفتار در میان مردم رایج باشد. در واقع، در اثر تکرار است که زشتیِ (قُبح) رفتاری ممنوع از بین می‌رود و به‌تدریج عرف می‌شود  و جامعه آن رفتار را می‌پذیرد. همین نکته در یونان باستان رخ می‌دهد. شاهدبازی و دلبستگی به پسران جذاب در میان فیلسوفان و شاعران و نویسندگان رواج می‌یابد. آن‌گونه که یکی از اتهام‌های سقراط در دادگاه، گمراه‌کردن جوانان آتن است. با وجود این، در رساله‌ی ضیافت افلاطون، سخن از هردو نوع عشق است. عشق تنانه و عشق غیرتنانه. همه‌ی حاضران در مجلس عشق را ستایش می‌کنند. تا نوبت به سقراط می‌رسد. سقراط با بیانی شیوا درباره‌ی پاکی و دل‌چسبی عشق سخن می‌راند و برای این هدف از سخنان استادش، زنی به نام دیوتیما، نقل قول می‌کند: «عشق نه نیک است و نه زیبا، بلکه از جنس پریان است و مقام مرتبه‌ی پری واسطه‌ایی میان خدایان و آدمیان است» (همان، ۱۰۵).

در کتاب ضیافت سخن درباره‌ی ویژگی‌های عشق است و از هردو جنسِ عشق تنانه و غیرتنانه سخن می‌رود. با وجود این، تلاش افلاطون، بیشتر در سمت‌وسوی نشان‌دادن غیرتنانه‌بودن عشق است. افلاطون درصدد چارچوب‌مندکردن عشق تنانه‌ی میان جوانان یونان است. در واقع، افلاطون با دستگاه اندیشگانی‌اش، عشق تنانه‌ی میان جوانان یونانی را فلسفه‌مند می‌کند و آن را در چارچوب اندیشگانی خود به جهانیان عرضه می‌دارد. از این رو، مارسیلیو فیچینو (۱۴۳۳تا۱۴۹۹)، فیلسوف ایتالیایی و مترجم آثار افلاطون از یونانی به لاتینی، نخستین بار واژه‌ی عشق افلاطونی را می‌سازد و در توصیف چارچوب نظری افلاطون درباره‌ی عشق به کار می‌برد. بدین‌ترتیب، عشق افلاطونی مبتنی بر نگاه به زیبایی است. احساسی فراجسمانی است. تنانه نیست. اگر به چهره‌ی زیبارویی می‌نگرند، آفریننده‌ی آن را در نظر دارند و از توجه به این زیباییِ زمینی به توجه در زیبایی‌های در آسمان می‌رسند. این جهان و زیبایی‌هایش سایه‌ی جهانی است که در آسمان است. اساس عشق افلاطونی هجران است. نرسیدن به معشوق است. خودآزاری است. ناکامی است. به‌تعبیر نگارنده، عشق افلاطونی سبب تلنبارشدن احساس‌های  فروخورده می‌شود. احساس‌هایی که شاید در برهه‌ای از زندگی فوران کند و مانند شیخ صنعان در منطق‌الطیر عطار نیشابوری، بعد از هفتاد سال عبادت از زیر قبا بیرون بزند!

منبع:

افلاطون، ۱۳۹۴، ترجمه‌ی محمدعلی فروغی، نشر جامی

ارسال نظرات