نویسنده: نگین کیخا
مصطفی مستور (ذرتیپور) در سال 1334 در اهواز متولد شد و هماکنون ساکن تهران است. تحصیلات ابتدایی تا دورهٔ کارشناسی را در رشتهٔ مهندسی عمران و کارشناسیارشد را در رشتهٔ زبانوادبیات فارسی، در اهواز، به پایان رساند. مستور نویسندگی را با مجموعهٔ داستانکوتاه عشق روی پیادهرو در 1377 آغاز کرد. سپس مجموعههای دیگری به چاپ رسانید: چند روایت معتبر (1382)، من دانایکل هستم (1383)، حکایت عشقی بیقاف بیشین بینقطه (1384)، تهران در بعدازظهر (1389)، بهترین شکل ممکن (۱۳۹۵). وی علاوهبر داستان کوتاه، در زمینهٔ رمان در 1379 روی ماه خدا را ببوس (برگزیدهٔ بهترین رمان سال 79 و 80 جشنوارهٔ قلم زرین)، در 1383 استخوانهای خوک و دستهای جذامی (جایزهٔ ادبی اصفهان)، در 1387 من گنجشک نیستم و در 1390 سه گزارش کوتاه دربارهٔ نوید و نگار، رساله دربارهٔ نادر فارابی (۱۳۹۴) و عشق و چیزهای دیگر (۱۳۹۶) را به چاپ رسانید. نیز، مستور دو مجموعهٔ شعر به نامهای و دستهایت بوی نور میدهند (۱۳۹۰) و گربهٔ همسایه (۱۳۹۵) دارد. در زمینهٔ ترجمه میتوان به این آثار اشاره کرد: فاصله و داستانهای دیگر از ریموند کارور، پاکتها و چند داستان دیگر اثر ریموند کارور و سرشت و سرنوشت نوشتهٔ مونیکا مور. علاوهبر اینها، مستور آثاری در زمینهٔ پژوهش (مبانی داستان کوتاه)، نمایشنامه (دویدن در میدان تاریک مین) و عکسنگاری (پرسه در حوالی زندگی) دارد. در این نوشتار، به معرفی و بررسی آخرین رمان مستور میپردازیم.
«عشق و چیزهای دیگر»، زندگی هانی یادگاری را بهتصویر میکشد؛ جوانی اهوازی که در دانشگاه تهران فیزیک میخواند و بعد از پایان تحصیلاتش، تصمیم به ماندن در آن شهر را میگیرد. هانی، پساز ساکنشدن در زیرزمین خیابان خجسته، عاشق پرستو، کارمند بانک پاسارگاد میشود اما پرستو، درخواست ازدواج هانی را رد کرده و در کوتاه زمانی، با اسکندرنامی ازدواج میکند. در آخر، پرستو و هانی صاحب دو دختر میشوند.
این رمان یا بهگفتهٔ خود مستور گزارش، در بیست قسمت نوشته شده است. راوی اولشخص (من) است و عنصر گفتوگو و مونولوگ در آن بهروشنی دیده میشود. بهطور کلی، تعداد شخصیتهای داستان زیاد نیستند اما راوی با همهٔ آنها بهنوعی ارتباط دارد. از طرفی دیگر، شخصیتها و بهخصوص همخانههای هانی در گیرودار زندگی خود و گونهای همدردی با چالش عشق هانی هستند. همچنین، مستور برای نشاندادن لایههای زندگی انسانی در این زمان از حضور این شخصیتها بهره برده است. در این کتاب نیز، مستور به توصیف ریزبهزیر شخصیتها (شکل ظاهری و رفتاری) و حوادث پرداخته است. زبان مستور در «عشق و چیزهای دیگر» مانند دیگر نوشتار او روان است؛ ازاینرو و با توجهبه جذابیت روایت و کمحجمی آن، خواننده بهآرامی درون داستان کشیده میشود. باید اشاره کرد که این رمان با نوشتههای قبلی مستور تفاوتهایی انگشتشمار دارد: ۱. سرنوشت شخصیتها مشخص است و خواننده دچار سردرگمی نمیشود؛ ۲. از شخصیتهای تکراری رمان یا مجموعهداستانهای پیشین استفاده نکرده است و مخاطب با شخصیتهای جدیدی روبهرو است؛ بااینحال، موضوع رمان به داستان کوتاه «عشق روی پیادهرو» شباهت زیادی دارد.
برشهایی از متن کتاب:
«فکر میکنم اگر پیش از مرگم کاری، کار مفیدی، برای من باقی مانده باشد، نوشتن همین گزارش است. در واقع از این نظر فکر میکنم مفید است چون برای آنها که دوست دارند زندگی را کمی جدی بگیرند، خواندن این گزارش دست کم پنج عبرت بزرگ به همراه دارد. من به یقین دربارهٔ هیچ کدام از این عبرتها حرفی نخواهم زد. چون حوصلهاش را هم ندارم و هم توضیح این جور چیزها مطلقاً کار جذابی نیست. با این حال، این کار به نظر من کاملاً اخلاقی است. منظورم نوشتن چیزهایی است که اسباب عبرت دیگران شود. این را هم خوب می دانم که اخلاق و عبرت سالها است که از مد افتادهاند اما این موضوع ابداً اهمیتی ندارد چون به قول مراد سرمه، این روزها دنبال مد رفتن هم از مد افتاده است.»
«فکر کنم دلایل زیادی باعث میشود چیزی را زمانی باور کنیم و همان چیز را زمان دیگری انکار کنیم. یکی از آن دلایل گذشت زمان است. انگار گذشت زمان، شفافیت و یقین رویدادها را بهتدریج از بین میبرد یا دست کم با تولید تردیدهایی از وضوح و استحکام آنها میکاهد».
«پرستو برای من مثل نان بود. مثل متفورمین و انسولین بود برای بیمار دیابتی. من نهفقط پرستو که هر چیز مربوط به او را هم دوست داشتم. پرهام، برادرش، را هم بیشتر از همهٔ دوازدهسالههای دنیا دوست داشتم. مادرش، ناهیدخانم، را مثل مادر خودم دوست داشتم، پدرش، آقای خسروی، دبیر بازنشستهٔ زیستشناسی را خیلی دوست داشتم، آنقدر که به درس مزخرفی مثل زیستشناسی هم علاقهمند شده بودم. کارمندهای بانک پاسارگاد شعبهٔ امیرآباد را، خیلی ساده، چون پرستو را میشناختند و به او احترام میگذاشتند، دوست داشتم. کفشهای پرستو و کیف او و چیزهای توی کیف او را هم دوست داشتم. جاکلیدی و نوع آدامسی که میخرید. ساعت مچیاش. انگشترها و دستبند نقرهایاش را. حتی انگار اسکناسهایی که توی کیف او بود با بقیه اسکناسها فرق داشت. انگار چیزی از او ساطع میشد که اشیا و آدمهایی را که در مسیر این تابش بودند، دوستداشتنی میکرد. کریم جوجو درست میگفت، پرستو برای من نان بود و دارو و البته آب. و هوا. و معنا.»
خوانندگان عزیز هفته میتوانند در صورت تمایل به خرید قانونی نسخهی الکترونیکی (ایپاب) کتاب به نشانی زیر مراجعه نمایند:
ارسال نظرات