«گاردین» نوشت: پنج نوجوان خرابکار که به کشیدن گرافیتیهای نژادپرستانه و توهینآمیز روی دیوار مدرسهٔ سیاهپوستان «اشبورد» اقدام کرده بودند. پس یک قاضی در ویرجینیا به خواندن ۳۵ جلد کتاب ازجمله «بادبادکباز»، «رنگ بنفش» و «قصهٔ ندیمه»، تماشای ۱۴ فیلم، دیدن دو موزه و نوشتن مقاله پژوهشی محکوم کرد.
هدف این قاضی این بوده که آنها درک بهتری از «جنسیت، نژاد، مذهب و تعصب» پیدا کنند. او دربارهٔ انگیزهٔ خود از این تصمیم گفته: چون این پنج نفر، چند نوجوان کمدرایت بودند و هیچیک از آنها قبلاً سابقهای نداشتند؛ آنها هرگز به دردسر نیفتاده بودند، کاملاً مشخص است که با انگیزههای نژادپرستانه این کار را نکردهاند و بیشتر از روی حماقت و نداشتن درک از جدی بودن کارشان، دست به این اقدام زدهاند.
کل ۳۵ کتابی که این نوجوانان به مطالعهٔ آنها محکوم هستند، دربارهٔ نژادپرستی، برابری جنسی/جنسیتی، مذهب و جنگ نوشتهشدهاند.
«بوتهٔ آزمایش» کتابی از «آرتور میلر»، «پسر بومی» به روایت «ریچارد رایت»، «خورشید همچنان میدمد» اثر «ارنست همینگوی»، «رنگ بنفش» رمان معروف «آلیس واکر»، «قصهٔ ندیمه» از «مارگارت اتوود»، «مبارزهٔ زیبا» نوشتارِ «تا نهیسی کوتس»، «میدانم چرا پرنده قفسی آواز میخواند» کارِ «مایا آنجلو»، «هزار خورشید تابان» و «بادبادکباز» نوشتهٔ «خالد حسینی» و از همه مهمتر «آبیترین چشم» نوشتهٔ «تونی موریسون» جزو این فهرست هستند.»
همین نمونه میتواند نشان دهد صدای رسای این نویسندهٔ ضدتبعیض چه نقشِ مهمی در آدمترشدنِ ماها داشته است.
همچنین کتابهایی از او به فارسی برگشته است که برخی را از ویکیپدیای فارسی نقل میکنیم:
«۲۰۱۲: «خانه»، با ترجمهٔ میچکا سرمدی و از سوی نشر زاوش منتشرشده است.
۲۰۰۸: «یک بخشش» (به انگلیسی: A Mercy)، ترجمهٔ فارسی: ۱۳۸۸: علی قادری، انتشارات مروارید
۲۰۰۳: عشق، با ترجمهٔ شهریار وقفیپور و اولین بار از سوی انتشارات کاروان و در سال ۱۳۹۵ توسط انتشارات مکتوب منتشرشده است.
۱۹۹۹: بهشت، با ترجمهٔ گیسو پارسای، توسط انتشارات روزگار به چاپ رسیده است.
۱۹۸۷: محبوب، با ترجمهٔ شیریندخت دقیقیان توسط نشر چشمه و با نام «دلبند» چاپ و منتشر شده است.»
در پایان این نوشتار، حسن ختام را نقلِ شعری از سرآغازِ رمانِ «خانه» قرار میدهم و امیدوارم بهزودی بتوانیم ویژهنامهای برای این صاحبقلمِ بزرگ منتشر کنیم.
«این خانهٔ کیست؟
شب چه کسی چراغهای خانه را روشن میکند؟
به من بگو، چه کسی صاحب این خانه است؟
این خانه، خانهٔ من نیست،
من در رؤیاهام خانهٔ دیگری دیدهام، زیباتر، روشنتر
با منظرهٔ دریاچهها
که قایقهای رنگی روی آنها نقش میانداختند،
در رؤیاهام مزرعههای گستردهای دیدهام،
که به رویم آغوش بازکرده بودند،
این خانه غریب است،
سایههاش دروغ میگویند، به من بگو،
چرا کلید من قفل این در را باز میکند؟»
ارسال نظرات