استخوانهایی از منزلی در محله مروی شهر تهران کشف میشود. این استخوانها پروندهای متعلق به ده سال پیش در ارتباط با مفقود شدن داوود صارمیان را دوباره به جریان میاندازد. در این پرونده، جهانگیر صارمیان، پدر فرد مفقودشده، معتقد است گلرخ جوادی، عروسش، قاتل است و هیچ تردیدی ندارد. سروان روزبه افشار با همکار خود بهمنی و زیر نظر مافوقش سرهنگ منادی، مسئول پرونده میشود. افشار ذهنی ناآرام و خسته دارد. شخصیتپردازی او و فضاسازی محلهها و خانههایی که او برای کسب اطلاعات به آنها سر میزند یکی از نکات قوت رمان محسوب میشود. نویسنده با انتخاب زاویه سوم شخص محدود به ذهن شخصیت اصلی (روزبه افشار) نقطه اتکا خوبی برای پیش بردن روایت خود به دست میآورد. تمام رویدادها در رمان، مانند حرکت مهرههای شطرنج برای پیش رفتن و کیشومات کردن، طراحیشده است. به تعبیری هیچ حرکت اضافی و یا بیمعنایی در رمان اتفاق نمیافتد و رمان از پی رنگ منسجم و قدرتمندی برخوردار است.
در ماجرای مفقود شدن داوود صارمیان در ده سال پیش و هماینک قتل او، مظنونی وجود دارد که از سوی جهانگیر صارمیان صددرصد متهم است و از سوی دخترش زهرا صارمیان، صددرصد بیگناه. زنی زیبا که از یکسو خیانتکار و قاتل است و از یکسو نجیب و وفادار. سنگینی کفه این ترازوی دوگانه با حضور مردی به نام عباس ملکپور که ظاهراً به شکل قابلملاحظهای در زندگی گلرخ جوادی حضور دارد، (گلرخ مدام با این فرد در تماس تلفنی ست و از طریق این فرد هرماه مبلغ مشخصی پول به حسابش واریز میشود) به سمت خیانتکاری گلرخ پیش میرود و طبق بازپرسیهای مکرر ده سال پیش و بازجوییهای روزبه افشار، به سمت زنی بیوه و خسته پیش میرود که آنقدر آرام و مطمئن به سؤالها پاسخ میدهد که نمیتواند بهراحتی قتلی را ده سال کتمان کرده باشد. در این میان دختر مقتول به نام مهرو نیز یک پای ماجراست. در واقع تقریباً در نیمه نهایی رمان، مسائل اصلی ماجرا روشن میشود. شخصیت جدیدی به نام مرتضی (برادر مقتول) و مهرو وارد میشوند و معادلات را به شیوهای دیگر رقم میزنند.
معرفی کتاب
پاسخ به چرایی قتل در رمان جمجمه جوان، با توجه به وضعیت روانی مهرو و مرتضی، میتوانست به سمتوسوی رمانی با رگههایی روانشناسانه پیش برود؛ اما رمان تنها به شرححالی از گذشته اکتفا میکند و این چرایی را در نیمهنهایی رمان از زبان گلرخ و زهرا بازگو میکند. جمجمه جوان از یکسو ماجرای قتلی را روشن میسازد و از یکسو سروان روزبه افشار را به خواننده معرفی میکند. معرفی این شخصیت و ماجرای حل پرونده محله مروی بهموازات هم درجاهایی با درجهای از همپوشانی به مخاطب گوشزد میکند که جمجمه جوان میخواهد تمرکزی هم بر شخصیت اصلی و زندگیاش داشته باشد. برای همین در صحنهای شام خانوادگی را پیش میکشد و در صحنههایی دیگر، به دنبال بیان رازی است که تنها روزبه میداند و خواهرش روشنک از آن بیخبر است. رازی که مربوط به پدرشان میشود. پدری خلبان و جدی که دست بر قضا در زندگیاش مرتکب اشتباهی میشود و ذهن پسرش را برای همیشه درگیر خود میکند.
جمجمه جوان خوشخوان است و تعلیقی در ذات خود دارد که مبتنی بر دانستن حقیقت ماجرا، خواننده را با خود تا انتها میکشاند و منصفانه است اگر بگویم مخاطب دوست دارد بداند آیا روزبه افشار به دنبال گمشدهای که روشنک در جملات پایانی رمان از آن یاد میکند میرود یا نه و این یعنی مشتاق است از روزبه افشار و پروندههای مربوط به او بازهم بخواند…
(سندی مؤمنی؛ آذرماه 1396)
نام نویسنده: لاله زارع
تاریخ و نوبت چاپ: اول 1396
نام ناشر: هیلا
تعداد صفحات: 135
ارسال نظرات