نویسنده: مهسا محبی
به نظر میرسد آقای بارت برای جبران اولین شکست راویاش و برای اینکه خود را از شک و دودلی که به آن کاراکتر سرایت کرد، دور نگه دارد، سه مرتبه بعد از آن قایقهایی درخور دریا از کلمات ساخت و بادبان بر فراز خلیج چساپیک به سوی دریای آزاد بر افراشت. او ابتدا در جایگاه یک مامور سابق سازمان سیا «فنویک کی ترنر» در کتاب «مربوط به شنبه (ساباتیکان)» به سال ۱۹۸۲ دست به جسارت زد بعد به عنوان یک نویسنده ممنوع القلم (پیتر ساکامو) در «یک داستان؛ قصههای خط ساحلی» به سال ۱۹۸۷ ظاهر شد و این دفعه در دوازدهمین کتابش «روزی روزگاری؛ یک اپرای شناور» او به دریای درون شخص جان بارت ( نویسندهایی موفق که به ۸۰ سالگی رسیده و متقاعد شده که مشغول نوشتن کتابی است که نمیتوانسته و نمیتواند به عنوان آخرین کتابش به آن فکر کند) بادبان میکشد.
آقای بارت میگوید؛ «این کتاب داستان زندگی من است ولی بیشتر، مطمئناً داستانی متعلق به آن است.» یقیناً بیباکترین ابزار این کتاب سراسر ابداعی، خلق یک شخصیت خیالی است جرومه (جری) اشرایبر، یا جی وردز اسکریبز (خودشمار آقای بارت)؛ شخصیتی که کامل درک شده و خیلی واضح ترسیم شده است. کاراکتری که همزمان یک فیگور خیالی است، طرح داستان را هم پیش میبرد و راوی را به سوی حرفهاش به عنوان یک نویسنده به جلو میراند. اسامی این کاراکتر نیز همگی بر مجازی بودنش دلالت دارند و او همان طور که ویرژیل در خدمت دانته دانته بود در اختیار بارت بارت است. شرایبر یا اسکریبر، مرشد و شکنجهگر راوی است که او را در طول برزخها و جهنمهای زندگی در یک سفر پیچ واپیچ به سوی بهشت زمینی تحریک و هدایت میکند، جایی که هر چند با نتایج شگفتانگیز، نهایتاً بئاتریس ظاهر میشود.
حسین پاینده، نویسنده و منتقد ادبی سرشناس، در مقاله «رمان پسامدرن چیست؟» میگوید: «از نظر بارت رماننویسانی که همچنان بهشیوه نویسندگان دوسهدهه اول قرن بیستم بازیهای زبانی و نوآوریهای غریب در شکل روایتگری را وظیفه اول و آخر خود میدانستند از درک این حقیقت عاجز بودند که این قبیل بدعتگذاریها برای گسستن از سنت رمان پیشامدرن (عمدتا رئالیسم) در برههای از زمان، لازم بود، اما تداوم آن دیگر جذابیت سابق را نداشت. از سوی دیگر آن نویسندگانی هم که هیچ تغییر چشمگیری در نحوه روایتگری در رمانهایشان ایجاد نمیکردند و همچنان داستانهایی با تکنیکهایی آشنا یا شخصیتهای مألوف یا پیرنگهای دارای فرجام قطعی مینوشتند، نوعی رکود و ایستایی را به ادبیات تحمیل میکردند. اینان هم به طریق اولی از این حقیقت غفلت میورزیدند که ادبیات نمیتواند به تحولاتی که در دنیای واقعی صورت میگیرد بیاعتنا بماند. وقتی دیدگاههای غالب در یک فرهنگ تغییر میکند شیوهها و ساختمایههای هنری هم دچار تغییر میشوند.»
بخشی از متن کتاب:
تقریبا همیشه در مورد خودم درست پیشگویی میکنم، چون اینجا در کمبریج، برخلاف دیگر جاها، تصور همه این است که من رفتاری کاملاً منطقی و صحیح دارم. اگر دیگران (مثلاً، دوستم هریسون مَکیا همسرش، جِین فکر میکنند من آدم عجیب و غریب و غیرقابل پیشبینیای هستم، دلیلش این است که اعمال و باورهای من با اصول آنها (به فرض این که اصولی داشته باشند) سازگاری ندارند؛ اما به شما اطمینان میدهم با اصول خودِ من کاملاً سازگارند. گرچه اصولم هر از گاه تغییر میکنند…
مشخصات کتاب:
عنوان: اپرای شناور
نویسنده: جان بارت
مترجم: سهیل سمی
انتشارات: ققنوس
نوبت چاپ: سوم
تعداد صفحات:۳۲۰
ارسال نظرات